• چهار شنبه 12 اردیبهشت 1403
  • الأرْبِعَاء 22 شوال 1445
  • 2024 May 01
شنبه 12 مهر 1399
کد مطلب : 112021
+
-

آبروی نشر ایران

آبروی نشر ایران

فرزام شیرزادی
داستان‌نویس و روزنامه‌نگار


عبدالرحیم جعفری(12آبان 1298-11مهر 1394) بنیانگذار انتشارات امیرکبیر که از زمره فعالان فرهنگی و ناشران تکرار‌ناشدنی ایران است، پنج سال پیش در چنین روزهایی چشم از جهان فروبست. او هفتاد‌و‌یک سال پیش انتشارات امیرکبیر را پایه‌گذاری کرد؛ انتشاراتی که پرآوازه و خوشنام شد و درخشید و نامش تا سال‌های سال اعتباری برای خرید کتاب از سوی مخاطبان آثار مکتوب بود؛ آن هم در اوضاعی که جامعه باسواد و کتابخوان ایران چندان زیاد نبودند و البته با خیلِ دریافت‌کنندگان مدرک دکتری هم مثل این‌روزها مواجه نبودیم.
جعفری که دوران کودکی و نوجوانی پر نشیب و فراز و مشقت‌باری را از سرگذرانده ‌و با فقر و فاقه سیاه و برهنه دست و پنجه نرم کرده بود، پس از سال‌ها در‌به‌دری و آزمودن حرفه‌های مختلف، نهایتا سال‌1328 اتاقی مربع(چهار‌متر در چهار‌متر) را در خیابان ناصرخسرو اجاره کرد و برای چاپ کتاب‌های ارزشمند چنان همت به خرج داد که پس از سال‌ها رنج و مرارت در کار نشر، سرانجام امیرکبیر را به معتبرترین ناشر خاورمیانه بدل کرد. هنوز هم بسیاری از آثاری که از سوی این انتشارات طی آن سال‌ها منتشر شده، در دست‌دوم‌فروشی‌های خیابان انقلاب به بهای بالا فروخته و دست‌به‌دست می‌شود.
در واقع باید گفت عبدالرحیم جعفری نماد خودساختگی است؛ خودساخته‌ای که با دست خالی و همت سترگ و قابل ستایش، از هیچ، انتشاراتی می‌سازد ارزشمند، خوشنام و قابل احترام.
انتشارات امیرکبیر تا مقطعی که زنده‌یاد جعفری بر آن مدیریت داشت، بیش از دو هزار و هشتصد عنوان کتاب در حوزه‌های مختلف منتشر کرد؛ آثاری که این روزها هم پس از گذشت سال‌ها از تولدشان، هنوز دوستدارانی پر و پا قرص دارد. او اساس و شالوده انتشاراتش را به‌گونه‌ای بنیان نهاد که پس از گذشت این همه سال که انتشارات را از او گرفتند و بسیاری از کتاب‌ها هم تجدید چاپ شدند، اهل کتاب هنوز دنبال چاپ‌های قدیمی انتشارات امیرکبیرند؛ مصداق آن صدها عنوان کتابی است که چاپ‌های کهنه و مندرس‌شان گران‌تر از چاپ‌های جدیدِ شاید پر‌زرق‌و‌برق باشد. از رمان صد‌سال تنهایی مارکز با برگردان بهمن فرزانه گرفته تا فونتامارا نوشته اینیاتسیو سیلونه با ترجمه منوچهر آتشی و حتی کتابی چون بینوایان ویکتور هوگو با ترجمه حسینعلی مستعان و البته کتابی کم‌نظیر از ابراهیم یونسی با عنوان هنر داستان‌نویسی.
یکی دیگر از تابندگی‌های جعفری در عرصه نشر کودکان، انتشار کتاب‌های طلایی بود؛ داستان‌های جذاب و خواندنی با طراحی منحصر‌به‌فرد که خاطرات کودکی چند نسل با آنها گره خورده است.
جعفری در کتاب «در جست‌وجوی صبح» که به بازگویی بخشی از خاطراتش اختصاص دارد، می‌گوید: «دهه ۱۹۲۰... سال‌های وبایی، سال‌های قحطی، سال‌های مرگ. مردم برای زنده‌ماندن آدم می‌کشند، به سگ و گربه هم ابقا نمی‌کنند، شایعه دَم از آدمخواری هم می‌زند. جنگ عالمگیر است؛ ایران ظاهراً بی‌طرف است؛ اما وقتی توفان درمی‌گیرد، بی‌طرف و باطرف نمی‌شناسد، خویش و بیگانه نمی‌شناسد. آتش چو گرفت، خشک و ‌تر می‌سوزد. آتش به «خانه» ما هم می‌رسد و از هیچ آتش‌نشانی خبری نیست.
کشور آشفته است و بنا بر معمولِ تاریخ، در این آشفتگی‌ها بارِ سختی‌ها و تلخی‌ها بر دوش مردم زحمتکشی است که نقشی در جریان اوضاع ندارند، اما تاوان خیانت‌ها و سستی‌های کسانی را که باعث آشفتگی اوضاع شده‌اند باید بپردازند و می‌پردازند: با مرگ، با گرسنگی، با آوارگی...  در این سال‌ها است که من به‌دنیا می‌آیم و باری بر سنگینی باری که خانواده‌ای تهیدست و بی‌سرپرست بر دوش می‌کشد، می‌افزایم.»
کار و تلاش درخشان و ارزشمند عبدالرحیم جعفری که آبروی نشر ایران است و تأثیری که بر فرهنگ و نگاه چند نسل از اهل مطالعه داشت، از خاطر کتاب‌خوان‌ها محو نمی‌شود. یادش گرامی.
 

این خبر را به اشتراک بگذارید