اقبال نخستوزیری
منوچهر اقبال به نخستوزیری رسید
وقتی حسین علاء در سال 34 از وزارت دربار به نخستوزیری رسید، منوچهر اقبال که در دهه پیش در کابینههای مختلف وزیر بود به کاخ شاه راه یافت. او البته در سالهای متمادی خود را به شاه ثابت کرده و شاید نخستین نفری بود که حتی پیش از دیکتاتوری و استبداد شاه در دهههای 30 و 40 با عنوان «جاننثار» شاه را مورد خطاب قرار میداد. منوچهر اقبال، استاد کرسی بیماریهای عفونی دانشگاه تهران بود و ریشه در شرق ایران و کاشمر داشت. در ابتدای سالهای دهه 20 شمسی خود را به اندازه یک سیاستمدار و دولتمرد بالا کشید و در کابینههای مختلف، وزیر بهداری، کشور، راه و استاندار بود. پس از فاجعه 16 آذر 32 و حمله نیروهای نظامی به دانشکده فنی و شهادت 3 دانشجو، اقبال به ریاست دانشگاه تهران رسید و بعد از آن در سال 1335 وزیر دربار شد. در آنجا اقبال به منوچهر روی آورد و او را از یک سیاستمدار میانه و درجه دوم به راس هرم قدرت ایران کشاند. در وزارت دربار بهمنظور تحکیم موقعیت خود نزد خانواده شاه، دخترش، مریم را به عقد پسر اشرف پهلوی، شهریار شفیق درآورد.
از قرار معلوم سنت وزیر دربار، نخستوزیر میشود در آن سالها مستمر بود؛ چه آنکه بعد از حسین علاء او نخستوزیر شد و علاء به جای خودش در وزارت دربار برگشت. منوچهر اقبال بعد از سیزده به در 1335، نخستوزیر شد و کابینهای تشکیل داد که به عنوان یک دولت مطیع نزد شاه درآمد. اقبال برای احیای سنت پارلمانی البته حزب ملیون را تشکیل داد؛ در مقابل حزب مردم به رهبری اسدالله علم، دیگر فرد مطیع در دستگاه شاه و به عنوان حزب مخالف وارد شد. در محافل سیاسی آن موقع به این دو حزب، عنوان «بله قربان» و «البته قربان» لقب داده بودند. در رقابت سیاسی البته علم همیشه در سالهای بعدی به عنوان فردی مخالف منوچهر اقبال باقی ماند و این مسئله را میتوان در خاطراتش به صورت مشهود دید که حتی گاهی وقتها به نفرت نیز میرسد. دولت اقبال، دولت مطلوب شاه بود؛ در این دولت بود که ایران، اسرائیل را «دفاکتو» شناخت (دفاکتو بهمعنی شناسایی موقتی و بهمنظور برقراری مناسبات سیاسی در سطح پایین است. در این نوع رابطه، دو کشور نه سفیر مبادله کرده ونه قراردادهای دوجانبه امضا مینمایند) در همین دولت، سران پیمان سنتو به تهران آمدند و روابط سیاسی ایران و مصر با جنگ لفظی میان جمال عبدالناصر و شاه قطع شد و مدت مدت 2 ساله فعالیت نمایندگان مجلس، به 4 سال افزایش یافت. دولت اقبال که میرفت رکورد ماندگاری را در دولتهای بعد از اشغال ایران بزند پس از 3 سال و 4 ماه سقوط کرد. داستان از یک تقلب گسترده در انتخابات دوره بیستم مجلس شروع شد؛ دولت با دست بردن در نتیجه انتخابات، 104 کرسی مجلس را به نفع خود کرد. کار به جایی رسید که حتی شاه نیز از این ماجرا اظهار نارضایتی نمود و به همین دلیل اقبال استعفا کرد و شریف امامی نخستوزیر شد. در تجدید انتخابات البته دوباره منوچهر اقبال نماینده مجلس باقی ماند اما عمر سیاسی او به پایان رسیده بود؛ روز ششم اسفند 1339دکتر منوچهر اقبال - رئیس دانشگاه تهران، رهبر حزب ملیون و نماینده مجلس بیستم - در ساختمان دانشکده پزشکی دانشگاه تهران مورد حمله و توهین دانشجویان قرار گرفت و اتومبیل وی به آتش کشیده شد. اقبال پس از این تحولات عازم لندن شد و سپس در آبان1342 به ایران بازگشت و ازسوی شاه به جای عبدالله انتظام به عنوان مدیرعامل شرکت ملی نفت ایران منصوب شد. او در این پست تا آخر عمر باقی ماند و در آذر 1356 درگذشت.