زیر آسمان شهر
مرگهای تلخی که بهسرعت فراموش میکنیم
کامران محمدی|روزنامهنگار:
امروز در واقع نخستین روز کاری در ایران بعد از ۱۹روز تعطیلی رخوتناک و البته شیرین است. حالا شهر دوباره شکل و شمایل اصلیاش را پیدا کرده؛ شلوغ، آلوده و اخمو. با آدمهایی عجول و عصبی که به همین سرعت، شیرینیهای عید را فراموش کردهاند. شیرینیها و البته تلخیهایی را که هر سال بهسرعت از یاد میروند: ایام نوروز، هر ۵۸ دقیقه یک نفر در جادههای ایران کشته میشود...
سالها پیش، به اتفاق یکی از همکاران روزنامهنگار به سفارت مکزیک رفتیم و با سفیر یا کاردار این کشور، مفصلاً گفتوگو کردیم. بیشتر سؤالات را همکارم میکرد و من فقط گاهی وارد بحث میشدم. وقت رفتن، برای بانمکتر شدن گفتوگو، از او که 7سال در ایران زندگی کرده بود، پرسیدم: «چه چیزی در ایران شما را بیش از همه آزار داده است؟» گفت: «دوری از خانه و خانواده و دلتنگی برای وطن.» گفتم: «نه، منظورم چیزهای مربوط به ما و فرهنگ ماست.» پیش از این پرسش، همکارم درباره زیباییهای فرهنگ ایرانی پرسیده بود. آقای سفیر اندکی فکر کرد و گفت: «رانندگی!» برای اینکه عصبانیاش کنم، گفتم: «ما در اینباره زیاد شنیدهایم و خودمان هم زیاد میدانیم، اما شما خودتان از یک کشور شلوغ و تقریبا جهانسومی هستید، مگر چقدر با ما فاصله دارید؟» سفیر عصبانی نشد. لبخند زد و گفت: «خیلی. خیلی فاصله داریم. همه دنیا با شما خیلی فاصله دارند.» بعد هم با صدای بلند خندید و تکرار کرد: «خیلی.» و به نشانه پایان گفتوگو بلند شد. این ماجرا دستکم مربوط است به 15سال پیش. در این 15سال ما دو چیز را در رانندگیمان تغییر دادهایم: کمربند میبندیم و دیگر دونفری روی صندلی جلو نمینشینیم! در همین 15سال، تصادفات رانندگی در حدود 8 سال جنگ ازما کشته گرفتهاند. فقط در طول سالهای 84 تا 94 یعنی 10سال از این 15سال، حدود 200هزار نفر در جادههای ما کشته شدهاند که درحدود کل شهدای دوران دفاع مقدس در جبههها، حمله صدام به شهرها و همه حوادث دیگر مرتبط با سالهای دفاعمقدس است! بد نیست بدانید که چهرههای فرهنگی مهمی را نیز در حوادث رانندگی از دست دادهایم. مرحوم قیصر امینپور شاعر، در تصادف رانندگی شمال به تهران بهشدت مجروح شد و بعد از تحمل چند سال رنج و درد بسیار، از دنیا رفت. شاعر آیندهدار عزیز، غلامرضا بروسان و همسرش در یکی از همین حوادث ناگهان از دنیا رفتند. فروغ فرخزاد، سلمان هراتی، محمد مددپور، پوپک گلدره و... قربانیهای اتومبیلاند؛ وسیلهای که مثل همه نشانههای پیشرفت، خودش آمد و فرهنگش را در محل تولدش جا گذاشت تا از همان نخستین روزها قربانی بگیرد. شاید ندانید که درویشخان، موسیقیدان نامی و کمنظیر ما در عصر قاجار هم سال1305 بر اثر تصادف اتومبیل با درشکهاش از دنیا رفته است...
ما فراموش میکنیم. همه اینها را خیلی زود فراموش میکنیم و دوباره همهچیز مثل همیشه ادامه مییابد. حتی پلیس انگار فراموش کرده است با یک سختگیری واقعی و دنبالهدار برای اجرای قانون، چطور بستن کمربند را به یک فرهنگ تبدیل کرد و دیگر زیاد سخت نگرفت. ما کلا زندگی را زیاد سخت نمیگیریم. پول نفت را میخوریم و در جادهها میگازیم. بیخیال، سخت میگیرد جهان بر مردمان سختکوش!