آن 2877روز
علی اعطا-سخنگوی شورای شهر تهران
سـاعــت13:30 روز 31شهریور1359 صدای انفجاری مهیب همراه با دودی غلیظ فرودگاه اهواز و مناطق اطراف آن را دربرگرفت. 6فروند میگ عراقی پس از بمباران وحشیانه این فرودگاه و یکبار دورزدن بر فراز آن، از محل دور شدند. بر اثر این حمله، قسمتی از باند فرودگاه تخریب شد و چندین نفر مجروح شدند. همزمان با اهواز، از فرودگاه مهرآباد تهران هم گزارشی مشابه از بمباران این فرودگاه توسط هواپیماهای عراقی مخابره شد. فرودگاه تبریز، پایگاه هوایی نوژه همدان و فرودگاههای بوشهر، آبادان، کرمانشاه، سنندج، دزفول، جزیره مینو، اسلامآباد و اصفهان از دیگر نقاطی بودند که از سوی 192جنگنده نیروی هوایی عراق مورد یورشی همهجانبه قرار گرفتند. این وقایع، آغاز طولانیترین نبرد قرن بیستم پس از جنگ ویتنام بود؛ نبردی که 2877روز به درازا انجامید و طی آن بیش از 225هزار ایرانی، از کودک 12روزه تا پیرمرد 100ساله به شهادت رسیدند. 574هزار نفر جانباز شدند و 43هزار نفر هم به خیل عظیم آزادگان میهن پیوستند. بسیاری از ما ایرانیان، این لحظات آغازین جنگ را بهگونهای خاص و متفاوت تجربه کردهایم و تصویری منحصربهفرد از آن روزها در ذهن خود داریم. چندماه پیش از آغاز جنگ، در اهواز متولد شده بودم؛ مرکز استانی که صدامحسین، سردار خودخوانده قادسیه قول فتح 3روزهاش را داده بود.
در تمام آن سالهای کودکی که در اهواز سکونت داشتم، تصاویر هواپیماهای عراقی و گاه تصاویر بمباران مناطقی از اهواز را در برابر چشمانم دیدم؛ تصویری که در ایام کودکی در ذهنم حک شده است. پنجششساله بودم که در برابر چشمان نگرانم، هواپیماهای عراقی آمدند و نیروگاه رامین اهواز را بمباران کردند و رفتند.
این تصویر دردناک و دلخراش، به اشکال مختلف تکرار شده است. تصویری آشنا در تمام آن 2877روز که بارها و بارها در هر کوی و برزن، تکرار شد. اما نقطه پایانیاش، مویههای ﺩشمنی بود که از همان آغاز سودای آن داشت که هرچه زودتر بر طبل پیرﻭﺯﻱ بکوبد. امسال ما وارد چهلمین سالگرد این نبرد عظیم و حماسه شگرف ایرانی شدیم؛ این در حالی است که همچنان صفحات بیشماری از دفتر جنگ ایران و عراق خوانده نشده و ورق نخورده باقی مانده است. این رویارویی عظیم، نبرد 2کشور همسایه نبود؛ ماجراجویی یک دیوانه از قفس پریده هم نبود؛ یورشی همهجانبه بود علیه یک ملت، لشکرکشیای سنگین از سوی ارتشی مجهز و تا دندان مسلح که پشتگرمیاش، پشتیبانی همهجانبه قدرتهای بزرگ جهانی بود. هدف از این یورش عظیم، نابودی یک ملت بود. آمده بودند ریشه ایران و ایرانی را بسوزانند؛ عزم کرده بودند اثری از آثار ایرانیان باقی نگذارند، اما اینها تنها خیالاتی خام بود از آن ذهنهایی بیمار که «بر خیالی صلحشان و جنگشان / وز خیالی فخرشان و ننگشان». آنها آمده بودند تا در 7روز طومار سرنوشت ملتی را که شاهنامهاش روایات یلان و پهلوانان است، در هم بپیچند. پاسخی که گرفتند البته تلخ بود و دردناک.
در 40سالگی آن نبرد جانانه، دوستان دیروز صدام از پای ننشستهاند و همچنان سودای به زانو درآوردن ایران و ایرانیان را دارند. تلاش رئیسجمهور آمریکا برای فعالکردن مکانیسم ماشه در هفتههای گذشته، تقلایی بود که در شرایط ظالمانه تحریمها هدفی جز تسلیمکردن کامل ملت ایران را نداشت؛ تقلایی که البته بهدلیل عدمهمراهی دیگر کشورها، بینتیجه ماند. ناکامی آمریکا البته بهمعنای نادیدهگرفتن نبرد اقتصادی، ظالمانه و غیرانسانیای که این روزها درگیرش هستیم، نیست؛ نبردی که شرایط بهوجود آمده در کشور از اسفندماه سال گذشته در پی شیوع ویروس کرونا، آن را دشوارتر کرده است. قدر مسلم عبور از این شرایط، خواسته تکتک ماست. دولتمردان ما نیز باید مکانیسم ماشه خود را فعال کنند و برای عبور از این شرایط سخت اقتصادی تدبیر کنند.
این روزها که یک دشمن نامرئی در کمین همگان نشسته است، جانفشانی جانانه پزشکان و پرستاران در خط مقدم جبهه سلامت، ما را به یاد مجاهدتهای رزمندگان در 8سال جنگ تحمیلی میاندازد. حالا که پا به 40سالگی آن نبرد عظیم و بهیادماندنی تاریخ ایران گذاشتهایم، تصاویری ماندگار از حماسهآفرینی فرزندان این مرز و بوم در قاب بیمارستانها و مراکز درمان ثبت شده است که تا ابد از حافظه تکتکمان پاک نخواهد شد.