داستان آرامگاهی که منفجر شد
آمیزهای از معماری سنتی و مدرن
سعید برآبادی
سال1329، نقطهعطفی در کارنامه معماری پهلوی به شمار میرود؛ سالی که در آن، آرامگاهسازی بهعنوان یکی از انواع معماری فرهنگی به چنان جایگاهی میرسد که محسن فروغی از دربار محمدرضا دستور ساخت آرامگاهی برای رضاشاه را دریافت میکند.
اهمیت این بنای 9هزار متری که 25متر ارتفاع داشت و در 2طبقه ساخته شده بود، همجواری با حرمِ حضرت عبدالعظیم بود. فروغی در ابتدا ارتفاع این آرامگاه را اندکی (حدودا 7متر) کوتاهتر از گنبدِ حرم درنظر گرفت تا احترام به معماری اسلامی و مهمترین شخصیت مذهبی تهران قدیم را ارج نهد. پس از آن، مسئله اصلی این بود که چگونه پیکر رضاخان به ایران برگردانده و در محل مورد نظر دفن شود. هفدهم اردیبهشتماه1329، هواپیمایی که از قاهره به جده و از آنجا به طواف کعبه رفته بود، جنازه رضاشاه را به کشور آورد. سپس با قطاری مخصوص آن را به تهران و آرامگاه تازهسازش آوردند.
اگرچه این آرامگاه دیگر وجود ندارد اما نگاهی به عکسهای آن، بهخوبی نشان میدهد که محسن فروغی در ساخت آن، به درجهای از همسانی سنت و مدرنیستم رسیده که توانسته است با کمترین تزئینات و استفاده از سنگ مرمر ساده، تشخص ایرانی و باستانیبودن را به این بنای مدرن بدهد. بعدها او این ایده را به عالیترین اثر خود، یعنی آرامگاه سعدی در شیراز هم منتقل کرد و توانست اسلوبی برای معماری آرامگاهی بسازد که هنوز در خاطر بسیاری از ایرانیان باقی است.
روند سریع تحولات انقلاب، با کمترین میزان تخریب بناهای تاریخی همراه بود، اما آرامگاه رضاخان نه بهعنوان یک اثر معماری بلکه بهعنوان یک ساختمان سیاسی، هدف تخریب برخی از چهرههای فعال آن دوره شد، تا جایی که آیتالله خلخالی در اردیبهشت1359 با وجود مخالفتهای بنیصدر این ساختمان و محوطه تاریخی اطرافش را تخریب کرد. همان روز، روزنامه کیهان در گزارشی به این نکته اشاره کرد که مقاومت بنا در برابر کلنگهای تخریبکنندگان به حدی بوده که آنها مجبور شدهاند از مواد منفجره و گریدر، بولدوزر، جرثقیل و وسایل قوی مکانیکی برای تخریب استفاده کنند.