فرار از زندان
اعضای زندانی شورای مرکزی حزب توده از زندان قصر فرار کردند
5روز بعد از فرار بزرگ، دادستان تهران در نامهای به اداره زندان قصر تهران خواستار ارسال سوابق زندانیان فراری شد. دکتر حسین یزدی، دکتر نورالدین کیانوری، احمد قاسمی، عبدالحسین نوشین و جواد معینی غفور رحیمی کسانی هستند که در این نامه از آنها نام برده شده است (سند اول). داستان بازداشت رهبران حزب توده بعد از ترور نافرجام محمدرضا شاه شکل گرفت؛ جایی که شاه زخمی از تیری که در دانشگاه تهران خورده بود خواستار غیرقانونیشدن حزب توده شد. اعضای حزب فکر نمیکردند که چنین اتفاقی رخ دهد و زمانی که برخی از رهبران حزب از سالگرد تفی ارانی برمیگشتند بازداشت شدند. ﯾﺰدی، ﮐﯿﺎﻧﻮری، ﻗﺎﺳﻤﯽ، ﺑﻘﺮاطی، ﺟﻮدت و ﭼﻨﺪ ﺗﻦ دﯾﮕﺮ از اﻋﻀﺎی ﮐﻤﯿﺘﻪ ﻣﺮﮐﺰی و هیأت سیاسی حزب در میان بازداشتشدگان بودند. حزب خیلی زود سعی کرد که زیرزمینی شود و زندگی مخفی را در پیش گیرد. رهبران حزب عملا 2گروه شدند؛ یک گروه که در زندان بودند و گروهی دیگر مثل یا رضا رادمنش، اﺣﺴﺎن طبری، ﻓﺮﯾﺪون ﮐﺸﺎورز و ایرج اسکندری به شوروی و یا کشورهای دیگر رفتند. بهرامی که بعدها در زندان کشته شد دبیراول موقت حزب در ایران شد.
گروه زندانیان که از چهرههای شناختهشده بودند در زندان قصر به سر میبردند که کمیته مرکزی حزب توده تصمیم گرفت از سازمان افسران نظامی حزب توده که بهشدت تشکیلاتی مخفی بودند بخواهد با توجه به اینکه در زندان میتوانند عملیاتی را انجام دهند نسبت به فرار زندانیان اقدام کنند. سازمان افسران حزب توده برای حکومت وقت ناشناخته بود و ریسک بالای حضور آنها در این ماجرا میتوانست ساختارهای حکومت را نسبت به تشکیلات نظامی مخفی در ارتش و نهادهای نظامی حساس کند. با این حال حزب توده این ماجرا را پذیرفت. کیانوری بعدها در کتاب خاطرات خود میگوید: «دوﺳﺘﺎن ﻣﺎ در ﺳﺎزﻣﺎن اﻓﺴﺮی ﺑﺎ ﺗﻼش ﻣﻮﻓﻖ ﺷﺪﻧﺪ 2 اﻓﺴﺮ شهرﺑﺎﻧﯽ را ﺑﻪ ﻋﻨﻮان اﻓﺴﺮان نگهبان داﺧﻠﯽ و ﺧﺎرﺟﯽ ﺑﻪ زﻧﺪان ﻗﺼﺮ ﻣﻨﺘﻘﻞ ﮐﻨﻨﺪ. اﻟﺒﺘﻪ ﯾﮑﯽ از آنها از ﻗﺒﻞ ﺑﻮد. اﯾﻦ ﮐﺎر دﺷﻮاری ﻧﺒﻮد، زﯾﺮا ﮐﺎر در زﻧﺪان ﺑﺮای اﻓﺴﺮان شهرﺑﺎﻧﯽ، هیچ ﮐﺸﺸﯽ ﻧﺪاﺷﺖ و ﻣﻌﻤﻮﻻ اﻓﺴﺮان ﺑﯽدﺳﺖ و ﭘﺎ ﺑﻪ زﻧﺪان ﻣﻨﺘﻘﻞ ﻣﯽﺷﺪﻧﺪ. اﯾﻦ دو ﻧﻔﺮ در ﺷﯿﻔﺖهای ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺑﻮدﻧﺪ ﺗﺎ ﺑﺎﻻﺧﺮه ﻣﻮﻗﻌﯿﺖ را ﺑﻪ ﮔﻮﻧﻪای ﻓراهم ﮐﺮدﻧﺪ ﮐﻪ در ﯾﮏ ﺷﯿﻔﺖ ﻗﺮار ﺑﮕﯿﺮﻧﺪ. دوﺳﺘﺎن ﻣﺎ در ﺳﺎزﻣﺎن اﻓﺴﺮی روی ﯾﮏ ﺑﺮگ ﮐﺎﻏﺬ ﺳﺘﺎد ارﺗﺶ، ﯾﮏ ﺣﮑﻢ ﺳﺎﺧﺘﮕﯽ ﺑﻪ اﻣﻀﺎی رزمآرا درﺳﺖ ﮐﺮدﻧﺪ و ﺑﺎ ﯾﮏ ﮐﺎﻣﯿﻮن ﻧﻈﺎﻣﯽ ﺑﻪ زﻧﺪان ﻣﺮاﺟﻌﻪ و درﺧﻮاﺳﺖ ﺗﺤﻮﯾﻞ ﻣﺎ را ﺑﺮای اﻧﺘﻘﺎل ﮐﺮدﻧﺪ. ﭼﻮن ﺗﺤﻮﯾﻞﮔﺮﻓﺘﻦ ﻣﺎ ﺳﺎﺑﻘﻪ داﺷﺖ، اﻓﺴﺮ نگهبان ﺧﺎرﺟﯽ زندان «ﻗﺒﺎدی» ﺗﻠﻔﻦ را ﺑﺮداشت و ﯾﮏ ﺷﻤﺎره ﺟﻌﻠﯽ ﮔرفت و واﻧﻤﻮد کرد ﮐﻪ در ﺣﺎل ﺻﺤﺒﺖ و ﮐﺴﺐ اﺟﺎزه ﺑﺮای ﺗﺤﻮﯾﻞ ﻣﺎﺳﺖ. اﻓﺮادی ﮐﻪ ﺑﺮای اﻧﺘﻘﺎل ﻣﺎ آﻣﺪه ﺑﻮدﻧﺪ، ﺷﺎﻣﻞ ﯾﮏ اﻓﺴﺮ و ﺗﻌﺪادی ﺳﺮﺑﺎز بودند. ﺑﺎﻻﺧﺮه ﺑﻪ داﺧﻞ ﺑﻨﺪ ﺧﺒﺮ دادﻧﺪ ﮐﻪ اﯾﻦ اﻓﺮاد ﺑﺮای اﻧﺘﻘﺎل آﻣﺎده ﺷوﻧﺪ. در اﯾﻦ ﻣﻮﻗﻊ ﺳﺎﯾﺮ زﻧﺪاﻧﯿﺎن ﺷﺮوع ﺑﻪ داد و ﻓﺮﯾﺎد ﮐﺮدﻧﺪ ﮐﻪ رﻓﻘﺎی ﻣﺎ را ﮐﺠﺎ ﻣﯽﺑﺮﯾﺪ، ﻣﯽﺧﻮاهید آنها را اﻋﺪام ﮐﻨﯿﺪ. اﻟﺒﺘﻪ ﻣﺎ ﺑﻪ ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﮐﻪ ﻣﻮرد اﻋﺘﻤﺎد ﺑﻮد و ﻣﺴﺌﻮﻟﯿﺖ ﺳﺎﯾﺮ زﻧﺪاﻧﯿﺎن را داﺷﺖ ﺟﺮﯾﺎن را ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮدﯾﻢ ﮐﻪ ﭘﺲ از ﺧﺮوج ﻣﺎ ﺳﺎﯾﺮﯾﻦ را آرام و ﺧﯿﺎﻟﺸﺎن را راﺣﺖ ﮐﻨﺪ ﮐﻪ اﺗﻔﺎق ﺳﻮئی ﺑﺮای ﻣﺎ ﻧﯿﻔﺘﺎده اﺳﺖ. ﻣﺎ را ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪهای اﻣﻨﯽ ﮐﻪ از ﻗﺒﻞ تهیه ﺷﺪه ﺑﻮد ﻣﻨﺘﻘﻞ ﮐﺮدﻧﺪ. ﻣﺪﺗﯽ ﭘﺲ از ﺧﺮوج ﻣﺎ ﻣﺎﻣﻮرﯾﻦ زﻧﺪان ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻣﯽﺷﻮﻧﺪ ﮐﻪ افسر نگهبان زﻧﺪان ﺣﻀﻮر ﻧﺪارد. ﺑﻪ داﺧﻞ بند ﺗﻠﻔﻦ ﻣﯽزﻧﻨﺪ و ﻣﯽﺑﯿﻨﻨﺪ ﮐﻪ اﻓﺴﺮ نگهبان داﺧﻞ هم ﻧﯿﺴﺖ. ﺑﻪ ﻣﺮﮐﺰ شهربانی ﺗﻠﻔﻦ ﻣﯽزﻧﻨﺪ و آنها ﺑﺎ ﺳﺘﺎد ارﺗﺶ ﺗﻤﺎس ﻣﯽﮔﯿﺮﻧﺪ و ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻓﺮار ﻣﺎ ﻣﯽﺷﻮﻧﺪ. ﺑﻼﻓﺎﺻﻠﻪ ﮔﺸﺖ در شهر ﺑﻪ راه اﻓﺘﺎد وﻟﯽ ﮐﺎر از ﮐﺎر ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺑﻮد و ﻣﺎ در شهر تهران ﻣﺨﻔﯽ ﺷﺪه ﺑﻮدﯾﻢ». گروه زندانیان فراری بعدها از ایران خارج شدند و عمدتا به شوروی رفتند. ستوان رفعتزاده از افسرانی که در این ماجرا دست داشت بعد از انقلاب به ایران بازگشت و در حزب توده تا زمان دستگیری در سال62 در ارکان حزبی حضور داشت. بعد از این ماجرا سرتیپ محمد دفتری در اعلامیهای اعتراف کرد که ماجرا با همکاری افسرانی از شهربانی رخ داده است (سند دوم).