قد کشیدن در چاپخانه علمی
اولین قدمهای مردی که نام امیرکبیر را با کتابهایش زنده کرد
ندا زندی
کلاف فقر آنچنان درهم پیچیده شده بود که کار نخریسی مادر دیگر جوابگو نبود. از طرفی عبدالرحیم پا به نوجوانی گذاشته بود و امید میرفت بتواند خرجی بیاورد. فقط مادر باید تصمیم سختی میگرفت؛ ترک تحصیل فرزند دلبندش. شاید اندیشناکی این تصمیم او را بر آن داشت که عبدالرحیم را به دست چاپخانه «علمی» بسپارد، باشد که کار کردن در مطبعه کتاب، شعله عشق به ادامه تحصیل را در او زنده نگه دارد. این آغاز قدم گذاشتن عبدالرحیم جعفری در کار نشر بود؛ قدکشیدن در چاپخانه با آجرهایی که زیر پایش میگذاشتند تا به سیلندر ماشین چاپ برسد، ترکهای عمیق روی پا برای ایستادنهای طولانی و دست آخر هم پیمودن کوچههای تهران در روزهای داغ تابستان برای فروش کتابهای «امیرارسلان»، «حسین کرد»، «رستم نامه» و....
زمانه تغییر میکرد و جعفری نیز در بخشهای مختلف چاپخانه، که حالا به ماشینهای چاپ مسطح حروفی مجهز شده بود، تجربه میاندوخت، تا اینکه کشور توسط متفقین اشغال و عبدالرحیم به خدمت سربازی اعزام شد. 2 سال بعد از بازگشت از خدمت، بساط کتابفروشیاش را در سکوی شرقی دالان مسجد شاه(مسجد امامخمینی فعلی) گسترد. اندکی بعد، «علمی»ها که حالا به واسطه وصلت خواهرشان با او، قوم و خویشاش نیز شده بودند پیشنهاد انجام امور حسابداری چاپخانه را به جعفری دادند و او هم پذیرفت، اما حال خوش طبع کتابهای نو از سرش بیرون نمیرفت، خصوصا حالا که همسری همراه نیز یافته بود. پس استعفا کرد و در سال 1328 با پس انداز ناچیزِ سختکوشیهای سالهای پرمشقت اوان جوانی، مؤسسه مطبوعاتی امیرکبیر را تاسیس کرد و به این ترتیب به بخش کوچکی از آرزوهای دور و درازش جامه عمل پوشاند.