«ضرورتِ امید»
رضا نصری|تحلیلگر مسائل بین الملل:
یکی از اصلیترین محورهای استراتژی جریان جنگطلب و ضدایرانی در آمریکا، ایجاد حس بلاتکلیفی در فضای کسبوکارِ ایران و تشدید حس یأس و ناامیدی در افکار عمومی است. این ادعا متاثر از «توهم توطئه» یا ناشی از یک «نگاه ایدئولوژیک» به مقوله آمریکا و غرب نیست؛ این استراتژی به صراحت در طرحها، نوشتهها و سخنرانیهای کارگزاران لابیهای جنگطلب در واشنگتن مطرح شده و بعضاً توسط همکاران فارسیزبانشان در فضای عمومی ایران پیاده میشود.
در حوزه کسبوکار، این استراتژی عموماً با عنوان استراتژی «ترس - تردید - شبهه» (یا طرح FUD) توسط بازیگران دولتی، خصوصی و امنیتی در کشورهای متخاصم به اجرا گذاشته میشود و در حوزه افکار عمومی نیز از طریق شگردهای «روانشناسی اجتماعی» - بهعنوان یکی از مولفههای طرح کلی «رژیم چنج» - پیگیری میشود. (خوانندگان این سطور میتوانند برای کسبِ اطلاعات بیشتر در مورد جزئیات آشکار و علنی این طرحها، اصطلاح «FUD» یا Fear-Uncertainty-Doubt را در اینترنت جست وجو کنند).
در واقع، چیره شدنِ جو «ناامیدی» در ایران اهداف راهبردی زیادی را برای جریان جنگطلب تامین میکند؛ اول اینکه فراگیر شدنِ ناامیدی و تیره گشتن چشمانداز آینده، فضای کسبوکار و سرمایهگذاری را مستقیماً تحتتأثیر قرار میدهد و کشور را از بسیاری از مواهب اقتصادی مورد انتظار از «برجام» محروم میسازد. دوم اینکه محروم شدن از مواهب اقتصادی پیمان مهمی مانند برجام، هم دستگاه سیاسی حاکم در کشور و هم افکار عمومی را نسبت به مقوله«مذاکره» و «دیپلماسی» دلسرد میسازد و موجب میشود گفتمان مقابلهجویی و تندروی در فضای سیاست داخلی ایران غالب شود. متعاقباً، غالب شدنِ گفتمان مقابلهجویانه - به زعم جریان ضدایرانی - احتمال برخورد نظامی با ایران را افزایش میدهد و راه را برای وضع تحریمهای ناعادلانه نیز هموارتر میسازد. سوم اینکه فراگیر شدن یأس و ناامیدی - یعنی ناامید شدن مردم از اصلاح امور از طریق سازوکارهای سیاسی، حقوقی و مسالمتآمیز - فرصت سازماندهی شورشهای کور و بهرهبرداری از نارضایتی عمومی را برای دستگاههای امنیتی کشورهای متخاصم فراهم میسازد و زمینه را برای ایجاد بحرانهای داخلی و تنشهای قومیتی نیز مهیا میکند. و چهارم اینکه چیره شدن ناامیدی در کشور موجب میشود برنامههای سیاسی، وعدهها و گفتمان جریان ضدایرانی مشروعیت و اعتبار بیشتری بیابد و از اینرو راه برای ورود مقتدرانه ایادی آنها به صحنه سیاست ایران هموار شود.
در نتیجه، در فضای کنونی - یعنی در فضایی که متخاصمترین و ضدایرانیترین جریانها در واشنگتن و ریاض و تلآویو حاکم شدهاند - مقابله با ناامیدی صرفاً یک ضرورت و نیاز اجتماعی برای پیشگیری از آسیبهای جمعی - مانند مهاجرات نسل جوان و فرار مغزها - نیست. امروز مقابله با ناامیدی یک ضرورت «راهبردی» شده است که همه گردانندگان و کارگزاران «فضای عمومی» باید در آن سهیم باشند. منظور از گردانندگان و کارگزاران فضای عمومی هم الزاماً «دولت» و دستگاه سیاسی کشور نیست. متأسفانه، بدبینی حاکم بر مناسبات میان ملت و «تریبونهای رسمی» در ایران بهگونهای است که هرگونه تلاش مراجع رسمی برای تشریح واقعبینانه شرایط، معرفی موانع و چالشها و امید بخشیدن به جامعه با دیواری از مقاومت و سختباوری روبهرو میشود. منظور از کارگزاران فضای عمومی کسانی هستند که خارج از دایره دولت و حاکمیت - در رسانههای رسمی و غیررسمی - روزانه با میلیونها مخاطب سروکار دارند و از این قابلیت برخوردارند که بهصورت گسترده بر «روان جمعی» تأثیر بگذارند.
متأسفانه کارگزاران و گردانندگان فضای عمومی در ایران تاکنون در زمینه مقابله با «ناامیدی» و «یأس القایی» عملکرد مناسبی
نداشتهاند.
دستکم، عملکرد آنها به هیچعنوان با حجم و شدت و جنس «هجمه»های جریان متخاصم - که با ورود جمهوریخواهان به کاخ سفید افزایش یافته - تناسب نداشته است. امروز حتی برنامههای طنز و سرگرمی در تلویزیون ایران و سایر رسانههای جمعی - که باید قاعدتاً منشأ نشاط و امید و تفریح برای مردم باشند - آغشته به انتقادات اغراقآمیز از وضعیت کشور، طعنههای تلخ، توصیفات منفی و غیرضروری، «خود حقیر پنداری» و گلایههای مزمن و بیپایان از ایران و ایرانی است و این امر در ترکیب با فضاسازیهای خارجی، کفه ترازو را به نفع حریف سنگین کرده است.
امروز، جنس و شدت و حجم و نحوه بیان این انتقادات و گلایهها - که ظاهراً بهمنظور «فرهنگسازی»، «تمرین دمکراسی» یا به قصد «تشویق به اصلاح» و «پاسخخواهی از مسئولین» مدام از سوی هنرمندان، سلبریتیها، روشنفکران و حتی طنزپردازان به جامعه تزریق میشود - برخلاف نیت گوینده - در عمل به ناامیدی و افسردگی جمعی، «خود استثنا پنداری ایرانیان» و هراس مزمن از آینده تبدیل شده است.
حقیقت این است که در فضای کنونی، شهروند ایرانی بهصورت مستمر - حتی در زمان فراغت و تفریح خود - با حجم شگفتانگیزی از منفینگری، سیاهنمایی، اغراق و انتقاد روبهروست و سیر مدام در این فضای منفی و بغضآلود بهنحوی بر روح و روان او اثر گذاشته که شهروند ایرانی - برخلاف مردمان بسیاری از کشورها که از ورزش و هوا و موضوعات سبک سخن میگویند - با «گلایه» و «انتقاد» و گزارههای بدبینانه و اغراقآمیز سر صحبت را با غریبه باز میکند!
طبیعتاً تداوم این فضا - و تداوم این شیوه «سرگرمی» (Entertainment) - نه سالم است نه سازنده؛ و نه تناسبی با فضای بینالمللی و منطقهای کنونی دارد.
از این رو، بهنظر لازم است کارگزاران فضای عمومی در ایران - مانند آقای مهران مدیری و سایر سلبریتیهای محبوب و مقبول در کشور که روزانه با میلیونها مخاطب سر و کار دارند - برای اصلاح این وضعیت و تزریق امید به بدنه جامعه بهصورت جدی چارهای بیندیشند.
در واقع، همانطور که هنرمندان غربی در دهههای ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ میلادی، یعنی پس از بحران ناامیدی بعد از جنگ دوم جهانی، برای روحیه دادن به جوامع خود، به سینمای موزیکال و طنزهای شاد و پرنشاط و امیدبخش روی آوردند و چشمانداز مثبتی از آینده برای مخاطبان خود ترسیم کردند، کارگزاران و گردانندگان فضای عمومی در ایران نیز باید به این نتیجه برسند که القای امید نه موجب رخوت و سُستی در مسئولین میشود، نه «سر زیر برف کردن» است، نه موجب فرار از مشکلات و نه مانع اصلاح میشود. مهمتر از آن، دعوت به امیدبخشی به هیچ عنوان به مثابه دعوت بهخودسانسوری، دعوت به عدمطرح مشکلات و معضلات فراوان کشور یا دعوت به اجتناب از انتقاد نیست؛ دعوت به امید دادن به مردم دعوت به سالمسازی فضا برای پیشبرد پروژههای اصلاحی در کشور و مقابله با پروژه خصمانهای است که موفقیت آن، آینده کشور را به مخاطره میاندازد.
شیوه و نحوه امیدبخشی نیز به هوشمندی، درایت و کاردانی خود کارگزاران بستگی دارد!