مراسم استقبال از بهار در جای جای این کره خاکی دیدنی است
عطر روزهای سبز
باز هوا و طبیعت دلپذیر شد و سبزی و نشاط بر قامت درختان و چمنزارها پوشانده شد. داستان بهار و عطر خوش آن از دیرباز در فرهنگ و آداب ملتهای گوناگون بازتابی ویژه و قابل توجه داشته و الهامبخش هنرمندان و ادیبان بوده است. به استقبال بهار میرویم و نسیم خوش آن را نوش جان میکنیم.
باغی کهن
سلسله مغولان هند که از آنها با نامهایی دیگر همچون بابریان یا گورکانیان نیز یاد میشود بیش از سه سده بر شبه قاره هندوستان حکمرانی کردند. آنها که به زبان پارسی سخن میگفتند و شیفته فرهنگ، ادب و هنر ایرانیان بودند عاملی بسیار مؤثر در جایگیری عناصر ایرانی در فرهنگ کهن هند به حساب میآیند. در این میان، بخشی از گرایشهای آنان به هنر معماری را میتوان به توجهی ویژه در احداث باغهای گوناگون در شهرهای مختلف مشاهده کرد. این باغها که بیشتر از الگوهای چهارباغهای ایرانی الهام گرفته بود، نه تنها فضایی برای آسودن و تفرّج درباریان و صاحبمنصبان مغول فراهم میآورد، بلکه اسباب پیشرفت و رونق هنر معماری در شبهقاره را مهیا کرده و در زمان حاضر نیز به عنوان مکانهایی عمومی جاذبههای فراوانی را برای شهروندان و جهانگردان فراهم آورده است. یکی از این باغها که در منطقه خوش آب و هوای کشمیر واقع شده، باغ نشاط است که در جبهه شرقی دریاچه دال در نزدیکی شهر سرینگر واقع شده است. باغ نشاط که توسط وزیر و پدرزن شاه جهان در میانه سده هفدهم میلادی احداث شد، به دلیل واقع شدن در بلندیهای تپه از چارچوب رایج مربع چهارباغ پیروی نکرده و ساختاری مستطیل شکل دارد. درختان چنار و سرو، نهرها و حوضچهها و فوارههای این باغ فضایی رویایی همچون رودخانهای جاری از میان جنگلی زیبا از فراز یک تپه بلند را ترسیم کرده که از خلال دوازده طبقه به پایین سرازیر شده است.
بهار در سریلانکا
جزیرهای در جنوب هندوستان که برروی نقشه شبیه به یک گلابی بوده و کشور سریلانکا نام داشته نه تنها در این دوران سرعت بالایی از توسعه را تجربه میکند بلکه ریشههای فرهنگی غنی آن به دورانی بسیار طولانی میرسد. بیشتر مردم این کشور از نژاد سینهالی و پیروان آیین بودایی بوده و پس از آنها نیز هندوها اکثریت دینی را تشکیل میدهند. هر سال در روز سیزدهم یا چهاردهم ماه آوریل مصادف با اواخر فروردین سال نوی سینهالیها در سراسر سریلانکا گرامی داشته میشود. بر پایه باورهای این مردم، ریشههای این سال نو که با حرکت خورشید در ارتباط بوده با اسطورههای کهن مرتبط است. با آغاز سال نو خانهتکانی صورت گرفته، فانوسها در خانه روشن گردیده و صدای طبل و دهل از گوشه و کنار شهر به گوش میرسد. شیرینیهای مخصوص با طعمی دلچسب کام همگی را شیرین میکند. مراسم آتشبازی در حجمهای کوچک و بزرگ شهر را در برگرفته و حال و هوای منحصربهفردی ایجاد میکند. گلهای نوعی درخت استوایی به نام فردوسی ارغوانی در این زمان از سال شکوفا شده که بر پایه باورهای کهن سینهالیها با آغاز سال نو مرتبط گردیده است. یکی از رخدادهای طبیعی دیگری که در فرهنگ و ادب این مردم با آغاز سال نو به خوبی گره خورده، صدای کوکوی نوعی فاخته است که در این وقت سال از همه جا به گوش میرسد.
نوای بهاری
فلیکسمندلسون (1845-1809) آهنگساز آلمانی در که در عمر نه چندان طولانیاش یعنی کمتر از چهل سال به آفرینش آثاری جاودانه پرداخت، در دورهای بهسر میبرد که ابراز احساسات درونی هنرمندان در آثارشان به اوج خود رسیده بود. این بدان معنا بود که سبکی فاخر، جذاب و تأثیربرانگیز یعنی سبک رُمانتیک بر سایر سبکهای هنری برتری داشت. این موضوع نه تنها در موسیقی بلکه در سایر شاخههای دیگر هنری همچون نقاشی و مجسمهسازی نیز دیده میشد. یکی از آثار مشهور مندلسون مجموعهای با عنوان «آوازهای بدون کلام» است که برای تکنوازی پیانو نگاشته شده است. این مجموعه که نگارش آن از سال 1829 آغاز و تا پایان عمر مندلسون ادامه یافت شامل هفت بخش یا دفتر بوده که هر بخش شامل شش آواز است. آواز ششم از دفتر ششم که بین سالهای 1844-1842 نگاشته شد یکی از آوازهای مشهور این مجموعه است که با عناوینی همچون «آواز بهار» و «کمبروِل گرین» شناخته میشود. سرعت این قطعه تا حدودی تند و از این رو نشاطبرانگیز است و در ساختار وزنی و گام ویژگیهای بیشتر آهنگهای شاد رایج در موسیقی فاخر غربی را در خود جای داده است. مندلسون در جریان مدتی اقامت در شهر لندن در محله «کبرول گرین» رفتوآمد داشت و شاید نگارش این قطعه که با الهام از طبیعت بهاری سرسبز و نشاطبرانگیز این مکان همراه بوده باعث شده که بعدا برخی نام این مکان را بر این قطعه بگذارند. عنوان آواز بدون کلام بسیار شایسته این مجموعه از آثار پیانویی است، زیرا هر کدام با ویژگیهای منحصربهفردشان همچون چکامهای احساسبرانگیز بوده که از درون قلب و روح هنرمند جاری شده و مفاهیم عمیقی را در خود نهفته دارد.
روز بهار
روز بهار یا به زبان آلبانیایی «دیتادِوِرِس» مصادف با چهاردهم ماه مارس میلادی روزی مهم در کشور کوچک اروپایی آلبانی بهحساب میآید. مردم این کشور و بهویژه ساکنین شهر اِلباسان در مرکز آلبانی این رخداد مهم را با شور و هیجان ویژهای برگزار میکنند. روز بهار در این سرزمین ریشهای کهن در باورها و افسانههای اقوام ساکن در آنجا داشته و برخی از پژوهشگران سابقه آن را در میان اقلیتهای مهاجر آلبانیایی در جنوب ایتالیا تا حدود سده شانزدهم میلادی جستوجو کردهاند. این مهاجران در چنین روزی هنگام بازگشت از آلبانی دستههایی از سبزه و علف همراه با خاک چسبیده به ریشهها را با خود میآوردند تا به شکلی نمادین ریشههای میهنی و گرامیداشت خاک وطن را نزد خود و اطرافیان گوشزد و مورد تأکید قراردهند. در گذشتههای دور در سرزمین آلبانی روز بهار در بلندیها و قلههای کوهها و تپهها عدهای به دعا و نیایش مشغول بودند. آنها آتشی برپا میکردند و به نشانه پایان زمستان و پیروزی خوبی بر زشتی از روی آن میپریدند. حلقههای گل به نشانه خوش یُمنی سال نو بر سر در خانهها آویزان میشد. امروزه نیز مردم به شکلهای گوناگونی این رخداد فرهنگی را گرامی میدارند. زنان خانهدار شیرینیهای مخصوص این روز را که بیشتر در تنورهای ذغالی پخته شده آماده کرده و هنگام عصر همراه با انجیر، گردو، تخممرغ پخته، ران بوقلمون و خوراکیهای دیگر بر سفره خانواده قرار میدهند. شب پیش از این روز بزرگترین زنان سالمند خانواده که معمولا مادربزرگها هستند تا صبح بیدار مانده و سبزههای تازه را در زیر بالش کودکان، جوانان و زوجهای تازه به عنوان نمادی از تولد و زایش دوباره قرار میدهند. صبح روز بهار در خانهها به نشان میهماندوستی باز مانده و سبزه و پارچ آب به خانه آورده میشود. این عمل نیز معمولا توسط همان زنان سالمند صورت میگیرد. دختران در این روز دستبندهایی بافتهشده از دو رشته سفید و قرمز به نشانه فرارسیدن فصل بهار بر دست میکنند. در گوشه و کنار شهر صدای شادی به گوش رسیده و اجرای گروههای آکروبات و سیرک را میتوان مشاهده کرد. در این روز افراد به دیدار فامیل، دوستان و همسایهها رفته و سنت بر آن است که شام بیرون از خانه و در محیط باز صرف شود. پوشیدن لباسها سنتی آلبانیایی با رنگهای شاد و جذاب از دیگر گوشههای جذاب و دیدنی این روز بهشمار میآید.
درختکار
مرد جوان از جنوب فرانسه بهسوی بلندیهای کوههای آلپ سفری را آغاز میکند. در طول مسیرش به درهای خشک میرسد که در آنجا اثری از تمدن بشری به جز خرابههای ساختمانهای قدیمی چیزی یافت نمیشود. او در اینجا با مشکل بیآبی روبرو میشود. تنها گیاهی که در اینجا یافت میشود بوتههای اسطوخودوس است. در این میان چاه آبی را مییابد ولی از بخت بدش این چاه نیز خشک شده است. بالاخره یک چوپان از راه رسیده و او را به یک چشمه آب راهنمایی کرده و جانش را نجات میبخشد. مرد جوان نسبت به شیوه زندگی تنها و گوشهگیر این چوپان کنجکاو و علاقهمند شده و مدتی را با او سپری میکند. مرد جوان درمییابد که چوپان میانسال پس از درگذشت همسرش به اینجا آمده و تصمیم گرفته تا به تنهایی زندگیاش را وقف احیای طبیعت و کاشت درختان کند. چوپان هر روز سوراخهایی را در زمین ایجاد کرده و در آنها دانههای بلوطی را که از جاهای دور با خود آورده میکارد. پس از مدتی مرد جوان از چوپان خداحافظی کرده و به خانه میرود و جنگ جهانی اول اروپا را درمینوردد. هفت سال از این واقعه گذشته و او دوباره به این دره بازمیگردد. در این دیدار دوباره او نهالهای متعدد با جویبارهای پر از آب را مشاهده میکند. او همچنین درمییابد که بوفیه یا همان مرد چوپان سدی را در بالا دست کوه ایجاد کرده و به خاطر آنکه گوسفندانش به نهالها آسیب نرسانند کار چوپانی را رها ساخته و به پرورش عسل میپردازد. مرد جوان هر سال به اینجا سر زده و بوفیه را در امر آبادانی دره یاری میرساند. مدتی بعد دولت تصور میکند که این دره به خودی خود آباد شده و لذا افراد زیادی برای سیر و سیاحت و لذت بردن از جنگل سبز ایجاد شده به اینجا میآیند. دولت هم به امر حفاظت از اینجا هم میگمارد ولی هنوز کسی نمیداند که بوفیه این کار را بدون هیچگونه چشمداشتی انجام داده و این مرد جوان است که مسئولین را از این موضوع مطلع میگرداند. داستان کوتاه «مردی که درختها را کاشت» در سال 1953 توسط نویسنده فرانسوی ژان گیونو نوشته شد و پس از آن چندین روایت دیگر از آن از جمله یک فیلم انیمیشن و نمایش ساخته و اجرا شد.
فستیوال آمستردام
در چند سال گذشته شهر زیبای آمستردام پایتخت هلند میزبان برگزاری فستیوال بهاری بوده که در مدت چند روز و شب در تعطیلات بهاری به اجرا درمیآید. امسال از هشتم تا دهم ماه آوریل این فستیوال در چند نقطه از شهر با برگزاری مراسمی گوناگون از جمله اجرای گروههای مختلف موسیقی، گردش و غذاخوری روی قایق، دیدار از موزهها و جاذبههای جهانگردی شهر و برگزاری نمایشگاههای مختلف هنری میزبان جهانگردان شهر و مسافرانی است که از سایر کشورهای اروپایی دیگر به اینجا میآیند. میهمانی روی قایق یکی از جاذبههای پرطرفدار این فستیوال است که بلیتهای آن از قبل بهفروش میرسد. قایقهای زیبا و رنگین در کانالهای آبی شهر به حرکت درآمده و میهمانان علاوه بر تماشای چشماندازهای زیبای شهر و طبیعت به صرف خوراک لذیذ میپردازند. در این چند روز و شب رستورانها و هتلهای شهر پر از جهانگردان و مسافرانی است که به اینجا آمدهاند و گویی روز و شب در هم ادغام شده و چند روز خواب از شهر رخت برمیبندد.
جشنوارهای بهاری
حوالی بهار ادارههای هواشناسی در کشور ژاپن زمان شکوفایی درختان گیلاس را تعیین کرده و بدین ترتیب روز دقیق برگزاری جشنواره هانامی از حدود دو هفته پیشتر برای ژاپنیها معلوم میشود. قدمت این جشنواره در ژاپن به سده هشتم میلادی برمیگردد. در دوران کهن، کشاورزان این مراسم را در گرامیداشت باورهایشان که با باروری زمینهای کشاورزی و باغات همراه بود با شور و شوقی قابل توجه برگزار میکردند. از آن دوران تاکنون رسم بر آن بوده که مردم در چنین روزی به باغها و مکانهایی که درختان در آنجا شکوفه کرده رفته و به برگزاری جشن و سرور و صرف خوراک در زیر درختان پرشکوفه میپردازند. البته نخست این رخداد بیشتر در میان طبقات اشراف رایج بود ولی به تدریج مردم عادی نیز به آن مبادرت ورزیدند. از آنجا که دوران ماندگاری شکوفهها بر درختان کوتاه بوده و از سویی فصل شکوفه در مناطق مختلف ژاپن متفاوت است، این مراسم در مناطق مختلف ممکن است با چند روز تغییر همراه باشد. مثلا در جزایر جنوبی همچون اوکیناوا مراسم زودتر از مناطق شمالی همچون اوکایدو برگزار میشود. در این روز علاوه بر بازی و سرگرمی و اجراهای زنده گروههای هنری، خوراکیهای ویژهای هم تدارک دیده میشود. یکی از این خوراکیها نوعی شیرینی از آرد برنج است که دانگو نام دارد. مراسم هانامی در برخی از کشورهای دیگر در میان جمعیت ژاپنیتبارها برگزار میشود. این میان این کشورها میتوان به فنلاند، ایتالیا و ایالات متحده اشاره کرد.
سبز
فصل بهار با رنگ سبز و زنده شدن طبیعت و گیاهان رابطهای عمیق و جداییناپذیر دارد. در یک نظرسنجی که چند سال پیش صورت گرفت بیش از 60 درصد از پرسششوندگان این رنگ را نشانی از نشاط، تازگی و امید ارزیابی کردند. در برخی از آیینهای کهن بشری این رنگ با تولدی دیگر پس از سپری شدن دوران سختی و مشقت یا به عبارتی بهاری دیگر در زندگی پیوند داشته و در نمادها و نشانههای آیینهای مزبور مورد استفاده قرارگرفته است. در فرهنگ عامه نیز این رنگ به تازگی اشاره دارد. مثلا نوعی پنیر که از آن با عنوان پنیر سبز یاد میشود در اصل سفید است و ظاهر آن هیچ نسبتی با رنگ سبز ندارد ولی از آنجا که این پنیر بسیار تازه بوده و هنوز خشک نشده مورد استفاده قرار میگیرد به آن پنیر سبز گفته میشود. ویژگی تازگی و نشاط موجود در این رنگ باعث شده تا بسیاری از برندهای محصولات آرایشی و بهداشتی که به تولید انواع کرم و محصولات نرمکننده و تازهکننده پوست بدن میپردازند از واژههای سبز و بهار استفاده کرده و در رنگآمیزی جعبههای محصولاتشان نیز از این رنگ استفاده زیادی کنند. در علم رنگشناسی نیز رنگ «سبز بهاری» رنگی است که دقیقا در میان طیفهای آبی دریایی و سبز قرارگرفته است. در ادبیات فرهنگی عمومی جهانی در سالهای اخیر نیز به شخصی که تازه وارد تشکیلات حفاظت از محیطزیست شده و فعالیتهای مربوطه به این نهادها را دنبال میکند با عبارت «محیط زیستگرایِ سبز بهاری» اطلاق میشود.
بهاری در آسیای میانه
شهر زیبای تاشکند در کشور ازبکستان با فرارسیدن بهار و سربرآوردن شکوفههای درختانش نیرویی دوباره و جانی نو میگیرد. ازبکها نیز همچون سایر کسانی که فرارسیدن بهار را با جشن نوروز گرامی میدارند سنتهای مشابهی را به اجرا میگذارند. در دوران کهن ساکنان این منطقه که از آنها تحت عنوان سغدیان یاد میشود در هنگام بهار جسمشان را در آب رودخانه شستوشو میدادند، هرچند این سنت امروزه دیگر وجود ندارد. پیش از بهار خانهتکانی و پاکیزه کردن جسم و روح آنها را برای همگام شدن با زایش دوباره طبیعت آماده میسازد. در روز عید جشنوارههای کوچک و بزرگی در سطح شهر در معرض دید عموم قرار میگیرد. در این جشنوارهها حرکات موزون و نوای سازهای موسیقایی بههمراه نمایشهای عروسکی وجد و شادی برای شهروندان به ارمغان میآورد. صدای بوق و کرنا و هیاهوی جمعیت شهر را فرا میگیرد. در دشتهای اطراف مسابقات سنتی بزکِشی توسط سوارکاران ماهر انجام گرفته و تماشاگران زیادی در آن شرکت میجویند. در این میان مسابقه مبارزه بین قوچها نیز طرفداران زیادی دارد که توسط قوچهایی با شاخهای بزرگ و هیکلی تنومند اجرا میشود. در گوشههایی از شهر مسابقه کشتی سنتی نیز توسط پهلوانان پیر و جوان برگزار میشود. زنان ازبک برای تزئین سفره هفتسین در دیگهای بزرگ به تهیه سمنو که در زبان محلی بدان سومالاک گفته میشود میپردازند. یکی دیگر از خوراکیهای رایج در نوروز نوعی حلیم است که حلیسا نامیده میشود و از گندم و گوشت تهیه میشود. از انواع خوراکیهای دیگر میتوان به پیراشکیهای مختلف، شیرینیهایی با مغزهایی از سبزیجات، آبنباتهای سنتی و شوربا اشاره کرد.
بهار در جزیره بزرگ برفی
گرینلند در اقیانوس اطلس شمالی بزرگترین جزیره دنیاست که سراسر آن در بیشتر سال پوشیده از برف و یخ است. این سرزمین پهناور و رمزآلود به خاطر خشونت بالای هوایش و سرمای بیش از اندازهاش تراکم جمعیت بسیار پایینی دارد و جمعیت آن تنها کمی بیش از پنجاه و شش هزار نفر بوده و پایتخت کوچک آن یعنی شهر «نوک» تنها حدود 18 هزار نفر جمعیت دارد. ویژگی مهم فصل بهار در این سرزمین کوتاه بودن و گذرا بودنش است بدین معنا که فاصله بین زمستان و تابستان در این سرزمین کوتاه است. بهار زمانی است که یخها در سطح شهر و سقف خانهها آغاز به آب شدن میکند و طول روزها بیشتر و جنب و جوش کمکم به شهر بازمیگردد. با آب شدن برف و یخ رنگهای زنده و دلباز سقف و دیوار خانههای شهر خود را بیش از پیش نشان میدهد، رنگهایی همچون قرمز، زرد، سبز و آبی که در نمای ساختمانهای اینجا بهکار رفته است. البته بهار فصلی نیست که چندان پذیرای جهانگردان علاقهمند به دیدار از این جزیره اسرارآمیز باشد و تعداد اندکی از آنها که از اینجا در بهار دیدار میکنند میتوانند جزو ماجراجویان باشند، چون هنوز هوا سرد است و هوای مطلوب تابستانی فرانرسیده است. البته این بدان معنا نیست که بهار اینجا خالی از جهانگرد باشد بلکه تورهایی برگزار میشود که از جمله جاذبههای این تورها بازدید از کوههای یخ شناور در میان اقیانوس است که در خلیج دیسکو در غرب گرینلند واقع شده و منطقهای است که به ثبت میراث جهانی یونسکو نیز رسیده است. از جاذبههای دیگر فصل بهار اینجا شبهایی است که هوا تقریبا حالت روشن داشته و اگر شانس داشته باشید در برخی از شبها با پدیده شفق قطبی نیز مواجه خواهید شد که تجربهای اعجابانگیز و فراموش نشدنی برایتان خواهد بود. شفق قطبی پدیدهای است که در اثر فعل و انفعالات فیزیکی نور در آسمان رخ داده و در اثر آن رنگهایی بدیع و چشمنواز همچون سبز، بنفش و قرمز در آسمان ظاهر شده و گویی همچون ابرها یا نیزههایی رنگین در آسمان ظاهر میشوند که نظیرشان را تنها در مناطق شمالی کره زمین میتوان مشاهده کرد.
بهار زودرس
«بهار زودرس» نام کتابی است نوشته امی سیدل که در سال 2010 منتشر شد. امی در این کتاب روایتی از رویارویی یک بومشناس و مادرش با پدیده گرمشدن کره زمین به زبانی که تلفیقی از علم، خلاقیت هنری و انتقاد سازنده بوده به نمایش درآمده است. آنها که در نیوانگلند زندگی میکنند به یاد دارند که در روزگار گذشته زمستانها طولانیتر بوده و یخها دیرتر آب میشد و چهار فصل سال هر کدام به زمان واقعیاش رخ مینمود. اما حالا که به میان باغ گام مینهند و به جنگل میروند میبینند که شکوفه درختان زودتر از موعد سرباز کرده و یخها زودتر از گذشته آب میشود. هرچند این موضوع در نگاه نخست دلپذیر به نظر میرسد اما آنها با نگاهی عمیقتر به این رخدادها به عواقب طولانیمدت ناشی از گرم شدن کره زمین میاندیشند. در بخشی از کتاب به سفر نابهنگام پرندگان اشاره میشود و در گوشه و کنار داستان ادبیات علمی با شیرینی ادبی درهم آمیخته شده است. این تغییرات در شیوه زندگی اهالی روستا و سازندگان شربت و باغداران و سیبکاران نیز تأثیرات قابل ملاحظهای گذاشته و زندگی و کار آنها را مختل کرده است. در مجموع نویسنده نگاهی انتقادی و تیزبینانه داشته و خواننده را به تأمل و اندیشه در باب این رخداد مهم که زندگی همه انسانها و نسلهای آینده بدان وابسته بوده وا میدارد.