
پای مصالح ایران که به میان میآمد شعوبی محض جلوه میکرد

شادروان عباس زریاب خویی
مورخ، ادیب، نویسنده و مترجم
من با مرحوم محیط طباطبایی در سال۱۳۲۵- سالی که به کتابخانه مجلس شورای ملی راه یافتم- آشنا شدم. این آشنایی از نزدیک بود اما مدتها بود که او را از دور، از راه مقالات متعدد ادبی و تاریخیشان میشناختم. محیط کتابخانه مجلس شورای ملی در آن زمان محیطی معنوی و باصفا بود. اتاق کارمندان کتابخانه که اتاقی وسیع بود مستقیما با اتاق یا سالن زیبا و باشکوه مطالعه مربوط بود و مطالعهکنندگان و مراجعهکنندگان از راه اتاق کارمندان به سالن مطالعه میرفتند، اتاقها و سالنهای مخزن هم با اتاق مطالعه مربوط بود. مراجعهکنندگان عادی به سالن مطالعه میرفتند و برگههای کتابهای چاپی را بررسی میکردند و کتاب درخواستی خود را از کتابداران میخواستند اما مراجعهکنندگانی که از افراد دانشمند و برجسته کشور بودند در اتاق کارمندان مینشستند و از ایشان با چای و گاهی قلیان پذیرایی میشد. این افراد بیشتر برای کتابهای خطی نفیس کتابخانه میآمدند و کتابداران نسخ خطی را در همان سالن مطالعه و یا در اتاق کارمندان در اختیار ایشان میگذاشتند. آقایان، فروزانفر و جلال همائی و ذبیح بهروز و پورداوود و محیط طباطبایی و اقبال آشتیانی از مراجعهکنندگان دایمی کتابخانه بودند و در این میان محیط طباطبایی و ذبیح بهروز و همائی بیشتر از همه مراجعه میکردند. هنگام صرف چای در اتاق کارمندان بحثهای مهمی در ادب و فرهنگ و تاریخ درمیگرفت که برای مبتدیانی مانند من بسیار مفید بود. محیططباطبایی متواضعتر از دیگران بود و بهعبارت بهتر اصلا متواضع بود و آماده شنیدن و پاسخ دادن به سؤالات مبتدیانی مانند من بود و شادروان ذبیح بهروز نیز چنین بود و قیافه نجیب و مهربان و گشادهرویی داشت و سخنان شیرین او همه را بهخود جلب میکرد. من در آن زمان فهرست کتب خطی اهدایی مرحوم سیدمحمد صادق طباطبایی را مینوشتم و چون تازهکار بودم در تعیین هویت کتابهای خطی که گاهی سر و ته هم نداشتند دچار اشکال میشدم. راهنمای من در حل مشکلات محیط طباطبایی بود که در شناختن کتب فارسی و عربی بسیار توانا بود. مراجعات مکرر من سبب استحکام رشته الفت و مودت با او شد و هر چه بیشتر با او آشنا میشدم بهخصوصیات و امتیازات معنوی او بیشتر پی میبردم. او درنظر من خیلی بالاتر و «پرتر» از آنچه از نوشتههایش برمیآمد جلوه کرد. حافظه نیرومند او مخزنی بود آگنده از معلومات و اطلاعات بسیار وسیع و گرانبها در تاریخ و ادب و فرهنگ ایران و اقوام مجاور و مخصوصا در تاریخ قاجار و معاصر و شرح حال رجال سیاسی و ادبی و سوابق اخلاقی و اجتماعی و سیاسی ایشان. اینگونه اطلاعات درباره رجال معاصر و قریب به زمان ما در آن زمان در کمتر کتاب یا مجموعهای دیده میشد یا اصلا دیده نمیشد و جوانانی مانند ما رجال زمان خود را به درستی نمیشناختند. وقایع شهریور 1320 و پیامدهای آن موجب شده بود که روزنامهها و مردان سیاسی رقیب بهاصطلاح به «افشاگری» میپرداختند ولی اینگونه مطالب غالبا نادرست و از روی افترا و تهمت بود. از این جهت افرادی مانند محیط طباطبایی واقعا مغتنم بودند. ازجمله این اشخاص که گاهگاهی به کتابخانه مجلس میآمدند محمودمحمود و خان ملک ساسانی بودند ولی هیچکدام احاطه محیط را نداشتند زیرا محیط چنانکه گفتم تاریخ ایران اسلامی را بسیار خوب میدانست و از اینرو او را فقط با عباس اقبال آشتیانی میشد مقایسه کرد، خلاصه آنکه «بانک اطلاعاتی» ذهن و مغز محیط طباطبایی مانند کامپیوترهای امروز آماده دادن هرگونه معلومات و اطلاعات در زمینه ادب و فرهنگ و تاریخ ایران بود و شخص میتوانست بیهیچ مزد و منتی از این بحر محیط سودهای لازم را ببرد. اگر محیط طباطبایی از لحاظ برخورد و مصاحبت دارای میزان بازدهی بسیار وسیع از معلومات خود بود متأسفانه از لحاظ نوشتن چنین نبود. او اگرچه مقالات بیشماری در طول عمر دراز خود در موضوعات مختلف نوشت اما این مقالات به مناسبات و فرصتهایی که پیش میآمد وابسته بود و او هیچگاه طرحی برای تألیف کتابهای مفصل و مبسوط درنظر نداشت و علت این کار برای من مجهول است. همین امر سبب شد که او به دانشگاه راه نیابد و نسلهای متوالی دانشجویان از فیض وجود او محروم بمانند. او خود راه نیافتن به دانشگاه را نتیجه حقد و حسد معاصرانش که در دانشگاه کرسیها و مقاماتی بهدست آورده بودند میدانست و همیشه از دست همکاران بد شکوه و شکایت داشت. این معنی اگرچه تا اندازهای حقیقت داشت و شاید بعضیها وحشت داشتند از اینکه حضور محیط طباطبایی در دانشگاه وجود آنها را تحتالشعاع قرار دهد(که حقیقت هم داشت) اما بهانه ظاهری مخالفان او همانا نداشتن تألیف یا تألیفاتی در موضوع و زمینههای تخصصی خودش بود. هنگام تأسیس دانشگاه تهران در زمینه علومانسانی کسی درجه دکتری نداشت و داوطلبان ورود به دانشگاه با ارائه تألیفات خود میتوانستند از مرز بوروکراسی دانشگاه عبور کنند. فروزانفر و اقبال و بهمنیار و سعید نفیسی و پورداوود از راه تألیفاتی که قبلا داشتند یا بهمنظور ورود به دانشگاه پرداخته بودند، وارد دانشگاه شدند و حتی فاضل تونی که با همه اطلاعات عمیق و دانش وسیعش از تألیف و تصنیف عاجز بود رسالهای به نام «تعلیقه بر خصوص» نوشت و به استادی پذیرفته شد. محیط که خود را به حق از فضلای درجه اول مملکت میدانست و خود را از هیچکدام عقبتر نمیشمرد نداشتن پست دانشگاهی را توهینی برای خود شمرد و این امر عقدهای برای او شد که همیشه از خلال سخنان او پیدا بود و معاندانش آن را «نیش» میخواندند. اگرچه جامعه علمی و محیط دانشگاهی با راه ندادن او به دانشگاه ستمی در حق او روا داشتند اما این ستم در حقیقت بر خود دانشگاه و متعلمان و دانشجویان مملکت وارد آمد و از این راه خسارتی معنوی به بار آمد که جبران آن ممکن نشد. در سالهای بعد رادیو طهران ساعاتی در هفته در اختیار محیط طباطبایی گذاشت به نام «مرزهای دانش» که گوینده و ادارهکننده اصلی آن خود محیط بود و مردم ایران توانستند از راه این برنامه با محیط طباطبایی بهتر آشنا شوند و از دانش بیکران او بهتر بهره ببرند. محیط طباطبایی در پشت ظاهر تنومند و قوی خود بسیار احساساتی بود و از دیدن و شنیدن آنچه مورد پسند او نبود سخت ناراحت میشد و دچار هیجانات شدید میشد، اما ظهور این احساسات و هیجانات با آرامی و استواری صورت میگرفت و کمتر کسی متوجه شدت غلیان آن میشد. او گرچه از ممالک عربی در برابر اسرائیل سخت حمایت میکرد و اسرائیل را دولتی مصنوع و پرداخته استعمار میدانست اما جایی که پای مصالح ایران به میان میآمد شعوبی محض و خالص جلوه میکرد و در برابر ادعاهای نویسندگان عرب که تحتتأثیر ملتگراییهای قرون اخیر همه افتخارات عالم اسلام را بهخود منسوب میدارند سخت مقاومت میکرد و همینطور در برابر ترکها و سایر اقوام همجوار. محیط طباطبایی در محیط ادبی و فرهنگی ما در یکی دو دهه اخیر فردی بسیار شاخص و برجسته بود و از بعضی جهات کم نظیر و بلکه بینظیر بود. فقدان او ضایعهای است که به این زودیها جبران نخواهد شد و حقیقت مصداق «ثلمه لایسدها شییء» است. من خود را در این فاجعه فرهنگی سوگوار میدانم و دین خود را به او هرگز فراموش نخواهم کرد.