شنیدن به جای خواندن
آیا کتابهای صوتی میتوانند جایگزین مطالعه شوند؟
سعید مروتی
این روزها پادکست و کتابهای صوتی بازارشان پررونقتر از همیشه شده است. ورود سلبریتیها به ماجرا هم میتواند نشانه اهمیت تجاری موضوع باشد. اینکه فلان بازیگر معروف فلان شاهکار ادبی را میخواند، گاهی وقتها اهمیتش از خود منبع ادبی مورد استفاده قرار گرفتهشده هم بیشتر است. عدهای از طرفداران کم سنوسال فلان بازیگر، شاید نام مثلا کامو را هم به سختی شنیده باشند ولی اخبار سلبریتیها را معمولا دنبال میکنند و به هوای آنها، شاید کمی هم با ادبیات آشنا شوند. اینجا اهمیت ستاره سینما از ادبیات بیشتر است و میزان اهمیت را هم مخاطب تعریف میکند؛ مخاطبی که شاید بعدا خواننده پیگیری شود و شاید هم نه.
اما داستان کتابهای صوتی قدیمیتر از این حرفهاست. از سالها پیش کتابهای صوتی برای استفاده نابینایان تولید میشد. در میانههای دهه و دوران خدمت سربازی، مسئولی داشتیم که نابینا بود و در رشته تاریخ تحصیل میکرد. اگر حافظهام درست یاری کند جایی در حوالی میدان بهارستان بود که بانک کتابهای صوتی بود و آرشیو غنیای هم داشت. تقریبا همه منابع درسی فرمانده نابینای ما در آنجا موجود بود؛ البته روی نوارکاست و با کیفیتی نه چندان بالا. افرادی هم که معمولا بهرهای از صدای خوب نبرده بودند، کتابها را با صدایی مونوتن و با تپقهای فراوان روخوانی کرده بودند. تا آنجا که به یاد دارم مسئول محترم ما بعد از چند دقیقه گوش دادن به این نوارها به خواب عمیقی فرومیرفت. خیلی وقتها هم نوار در داخل ضبط گیر میکرد، چون اغلبشان مستعمل و کهنه بودند. در این کتابهای صوتی نه خبری از موسیقی بود و نه لحن گوینده تغییری میکرد. هدف روخوانی ساده برای بهره گرفتن افرادی بود که از نعمت بینایی محروم بودند. همین امکان بهظاهر ساده و دمدستی که با حداقل دقت و ظرافت فراهم شده بود، بهکار خیلیها میآمد. خیلی از نابینایان با همین نوارهای بیکیفیت، درس خواندند، استاد شدند و از هنر و نبوغ تولستوی، داستایوفسکی، همینگوی و فاکنر بهره گرفتند.
حالا سالهاست که کتابهای صوتی در قالبی شکیل عرضه میشوند. نوارکاستهای اغلب کهنهای که داخل ضبط صوت گیر میکردند و با خودکار باید جمعشان میکردی جای خودشان را به دیویدیهایی دادند که در قابهایی زیبا در قفسهها قرار گرفتهاند. فضای مجازی هم پر شده از همینها؛ کتابهایی که با صدای آدمهای مشهور و گاهی نهچندان مشهور جان گرفتهاند.
اما بهنظرم قضیه خیلی جدی نیست. خواندن آثار ادبی توسط هنرپیشهها بیشتر با هدف کسب وجاهت روشنفکرانه صورت میگیرد و نتیجهاش خیلی وقتها قرائت پرغلط کتابهاست. کسی که در زندگیاش اهل کتاب و کتابخوانی نبوده یکشبه نمیتواند منادی ادبیات شود. کسی که نمیتواند حتی یک متن ساده را بدون غلط بخواند با هیچ کرشمه و موسیقی و افکتی موفق به پنهانکردن کم سوادیاش نمیشود. البته نمونههای موفق هم به بازار آمدهاند و همه هم قرار نیست ادیب و کارشناس باشند. شاید بهتر باشد ماجرا را خیلی جدی نگیریم و به همین حداقلها دلخوش باشیم؛ به اینکه عدهای که در زندگیشان چیزی جز کتاب درسی و کتابهای زرد روانشناسی نخواندهاند با آثار جدی هم آشنا شوند. گرچه به جد معتقدم شنیدن کی شود مانند خواندن.