• شنبه 29 اردیبهشت 1403
  • السَّبْت 10 ذی القعده 1445
  • 2024 May 18
چهار شنبه 29 مرداد 1399
کد مطلب : 108076
+
-

یک عقبگرد فاجعه ‎بار

شنیدن کی بود مانند خواندن؟

یک عقبگرد فاجعه ‎بار

نیما سیروس کبیری

خواندن مهارتی است که مغز برای انجامش باید به‌ خودش زحمت بدهد و هیچ برنامه ژنتیک مشخص و از پیش ‌تعیین‌شده‌ای از آن پشتیبانی نمی‌کند. یعنی برای انتقال توانایی‌های مربوط به شنوایی، بینایی و سخن گفتن، برنامه مستقیم ژنتیک وجود دارد اما در زمینه خواندن خبری از چنین برنامه‌ای نیست. در سیر تکامل بشر، خواندن یک دستاورد و توانایی جدید محسوب می‌شود که البته ارزش‌هایش هم در جهان مدرن کاملا به اثبات رسیده اما اگر ذهن را به آن عادت ندهیم، خیلی ساده ممکن است گرایش پیدا کند به همان اختیارات نامتمدن و دم‌ستی‌ترش. به‌راحتی با چند توجیه آشنا و کلیشه‌ای که خسته‌ام، وقت ندارم، سرم شلوغ است و ذهنم نمی‌کشد، به ‌جای خواندن کتاب‌ها و تلاش برای ارتقای سطح دیدن به عمیق شدن و مطالعه کردن، می‌غلتید سمت یک راه دریافت ساده و بسیار کم‌عمق. راهی مالامال از کژتابی و احتمال بروز خطا.‌ مسیری تاریک و دور از درک جایگاه سواد و یادگیری جمله‌بندی و نوشتن درست کلمات. آن‌هم در این زمانه که معضل «ه‌کسره» و غلط‌نویسی و فینگیلیش‌های فاجعه‌بار مد روز امان‌مان را بریده. بله، منظورم این است که شنیدن را جایگزین خواندن کرده‌اید و پیوسته‌اید به موج اقبال غریبی که پدیده کتاب صوتی پیدا کرده است. این روزها خیلی‌ها انگار برگشته‌اند به دوران پیش‌دبستانی‌شان که مادربزرگ مهربانی برایشان قصه می‌گفت. یا انگار شده‌اند مشتری دائمی قهوه‌خانه‌ای که در آن نقالی جذابی صورت می‌گیرد. فضای مجازی دارد پر می‌شود از این مادربزرگ‌ها و نقال‌ها و حتی اپلیکیشن‌های کتاب را هم تسخیر کرده‌اند و صاحبان‌شان هم که از خدا خواسته هرچیزی که مشتری بخواهد برایش جور می‌کنند؛ انگار اپ کتابخوانی یک‌طور سوپرمارکت باشد! گویندگان و قاریان مستقل هم زیاد شده‌اند، که گاه نه خوش‌صدا و مسلط‌اند و نه حتی می‌شود به درست خواندنشان اعتماد کرد. انتخاب‌های‌شان هم چندان چنگی به دل نمی‌زند و اگر هم انتخاب‌ فاخر و ارزشمندی داشته باشند، اوضاع خراب‌تر می‌شود. نمونه‌اش همین چندوقت پیش که استادی کانالی را معرفی کرد که در آن می‌شد با صدایی زیبا و البته خوانشی صحیح، تاریخ بیهقی را شنید. اما هیچ‌کس از این استاد گرامی نپرسیده بود که آخر شنیدن تاریخ بیهقی به چه کاری می‌آید؟ چطور کسی تنها با شنیدن متن دشوار تاریخ بیهقی می‌تواند به درک آن برسد؟ مگر اینکه فرض کنیم در ذهن هر شنونده چندین فرهنگ لغت وجود داشته باشد یا چنان چندین بار این اثر را خوانده‌اند که حالا شنیدنش حکم یک‌طور مرور برایشان دارد.
اگر موج کتاب صوتی و پادکست‌ها همه‌جا را برنداشته بود شاید می‌شد این نگرش را پذیرفت. اما حالا فقط می‌شود اینطور نتیجه گرفت که همه از خوانده شدن کتاب‌ها ناامید شده‌اند و نالان و مستأصل رسیده‌اند به پیشنهاد شنیدن! این تقلایی است که جواب هم نمی‌دهد چون واضح است که شنیدن هرگز مثل خواندن نمی‌شود. جدا از این، آسیب‌های وارده‌شده به صنعت نشر و تعطیلی کتابفروشی‌ها و معضل جدی ما با نحوه جمله‌بندی و نوشتار خیلی از دوستان‌مان چه می‌شود؟ چندوقت دیگر باید زبانی را در چت‌ها ببینیم که هیچ ربطی به فارسی ندارد؟ به همه بگوییم صوتی‌اش کنند و ویس بفرستند؟ سایه سنگین فرهنگ شفاهی ما بر فرهنگ مکتوب‌مان مگر کم آسیب داشته؟ مگر بازتابش در نحوه مقاله‌نویسی‌ها و تحقیقات و تزهای دانشگاهی مشخص نشده؟ دانشجو نداشته‌ایم که آنچه را باید خودش بخواند و پیگیری کند، بدهد دیگری بخواند و بعد هم به ‌جایش بنویسد؟!
یک عده هم دارند به‌گونه‌ دیگری خودشان را گول می‌زنند که کتاب صوتی یک‌طور پیشرفت و توسعه تکنولوژی را نمایندگی می‌کند. اگر هم بگویی پس پی‌دی‌اف و کتابخوان الکترونیکی چه می‌شود و شبیه‌سازهای جوهر روی صفحه‌نمایش برای چه اختراع شده‌اند، از پاسخ می‌مانند! با نگرش این دسته از دوستان احتمالا باید همانطور که تاکسی‌های اینترنتی را در مقابله‌ با آژانس‌ها تشویق کردیم، به کتاب صوتی هم وقت بدهیم که جا بیفتد در غیر اینصورت کار ما معاوضه یکی از درخشان‌ترین مراتب تمدن با یک قابلیت کاملا دم دستی است. مثل استفاده از کبوتر نامه‌بر است وقتی می‌شود پیام فرستاد، زنگ زد... 
بگذریم! فقط این امید وجود دارد که پس از شنیدن بخوانید. اینکه نسخه صوتی را فقط برای خواندن آن کتاب بشنوید تا متوجه شوید تفاوت دریافت و فهمش تا چه حد است. در شب‌های تاریکی بدون نور و امکان دیدن، متن را بشنوید اما در روزهای آتی کتاب را بخرید و بخوانید تا تفاوت ندیدن و دیدن، شب‌ تاریک و روز روشن، عیان شود.

این خبر را به اشتراک بگذارید