شوکران داور
علیاکبر داور خودکشی کرد
گروه گزارش
او را میتوان یکی از ضلعهای مثلث مرگ نامید. وزیرکُشی در تاریخ ایران ریشهای کهن دارد و از گذشته رسمی خاص در میان خاندانهای حکومتگر ایران بوده است. این مسئله بهمثابه یک میراث در خلق و خوی پادشاهان ایران نهفته بوده و گاهی وقتها جلوهگری میکرده است. قبل از دوران رضاشاه که وزرا و درباریان زیادی در زندان قصر به طرز ماهرانهای کشته شدند، آخرین وزیر ایرانی که بهدست شاه خفه شد یا بهعبارت حکمی که ناصرالدین شاه برای قتل امیرکبیر داد؛ میرزا تقی را راحت کنید، تا عصر پادشاهی رضاشاه پهلوی وزیرکشی سنتی در تاریخ مانده بود، اما در دوران شاه جدید و در طلیعه قرن جدید، یکی از سنتهای پادشاه جدید شد. از تیمورتاش گرفته تا نصرتالدوله فیروز و دیگر رجال عصر پهلوی اول، خیلیها مهمان زندان قصر و پذیرایی آمپول هوای پزشک احمدی بودند.
مثلثی با تیمورتاش و نصرتالدوله فیروز و علیاکبرخان داور در شکلگیری نظام جدید تشکیل شده بود که همه اضلاع آن، درنهایت تسلیم مرگی که رضاشاه برایشان رقم زده بود، شدند. در این میان علیاکبرخان داور خودکشته شد.
داور از تربیتشدگان مدرسه علوم سیاسی بود که بسیاری از رجال دوره قاجار و پهلوی اول دانشآموخته آن بودند. او برای مدتی، ابتدا به تشکیلات عدلیه پیوست و دادستان تهران شد، اما خیلی زود در فضای سیاسی آن روزها بهعنوان یک بازیگر اصلی در تحولات دوران تعلیق قاجار و برآمدن رضاشاه در جناح وزیر جنگ و سردارسپه فعالانه ایفای نقش کرد. در کنار او، تیمورتاش و نصرتالدوله در مجلس چهارم به خلع قاجاریه و پادشاهی رضاشاه رأی دادند و پیشران این تغییر بودند.
اوج اقدام داور در وزارت عدلیه بود. او تغییرات وسیعی را در سیستم اداری و ساختاری عدلیه و دستگاههای تابعه در دستور قرار داد. هنوز خیابانی به نام داور در حدفاصل میدان پانزدهخرداد در تهران وجود دارد که ساختمان دادسرای تهران، ساختمان رادیو ارگ و ساختمانهای وزارت دارایی و البته کاخ گلستان در آن وجود دارند. اگر نام این خیابان را به نام علیاکبر داور بدانیم که بهاحتمال زیاد به نام اوست، تقریبا مسیر زندگی او در دولتمردی عصر پهلوی اول را میتوان دید؛ ایجاد نظام قضایی و تشکیلات دادگستری نوین در ایران، تأسیس اداره ثبت احوال، تدوین قانون ثبت اسناد، قانون ثبت املاک، قانون ازدواج و طلاق و تأسیس بیمه ایران از مهمترین دستاوردهای او بود. ضمن اینکه او هنگام مرگ عهدهدار وزارت دارایی بود که در این بخش نیز ادامه اصلاحات مالیه ایران را پی گرفت و روندی که در آغاز قرن جدید شروع شده بود را استمرار داد.
علیاکبر داور یکی از اضلاع مدرنیته و ایجاد دولت متمرکز در ایران بود. رضاشاه آرامآرام قدرت کشور را قبضه میکرد و چهرههایی همچون سیدمحمد تدین، علیاکبر داور، عبدالحسین تیمورتاش و رضاخان میرپنج اضلاع تکمیل این ایده بودند. از سوی دیگر داور در میان افراد یگانه بود، چرا که او را میتوان نماد مدرنیته اداری ایران و پدر بوروکراسی ایرانی به شکلی که امروزه در جریان است، دانست. او یک تکنوکرات به تمام معنا بود و شاید به سرنوشت محتوم تکنوکراسی در ایران، یعنی ناکامی در خدمت به دیکتاتوری شبیه رضاشاه مبتلا شد و جانش را از دست داد.
داور بعد از قتل تیمورتاش و تبعید نصرتالدوله و فشار روی افرادی که در حلقه اول رضاشاه بودند دیگر جایی برای خود نمیدید و در انفعال شدید بهسر میبرد.
سلسله رویدادهایی ذهن داور را مشوش کرده بود. بعد از مرگ تیمورتاش که او را در افسردگی شدید برد، خبر رسید که سردار اسعد بختیاری، وزیر جنگ و یار غار شاه، در دشت گرگان به دستور شاه بازداشت و با خفت و خواری به زندان قصر انتقال داده شده است. بعد از آن، خبرهای دیگری در راه بود؛ قوامالملک شیرازی، محمدتقی اسعد (امیر جنگ) و امیرحسینخان ایلخان، نمایندگان مجلس، بازداشت شدند و به زندان نظمیه انتقال یافتند. این اخبار داور را بیش از پیش ترسانده بود، زیرا او در خلوت خود فکر میکرد چطور میشود تمام کسانی که در انقراض قاجار و به سلطنت رساندن رضاشاه تلاش کردند اینطور مورد غضب قرار گیرند؟ هنوز آرام نگرفته بود که عدلالملک دادگر، دوست نزدیک داور و رئیس مجلس شورای ملی که در انتخابات دوره دهم نماینده اول تهران شده بود به امر رضاشاه تبعید شد. علی دشتی نماینده مجلس و مدیر روزنامه شفق سرخ، زینالعابدین رهنما مدیر روزنامه معتبر و یومیه ایران و نماینده مجلس، محمدرضا تجدد قاضی عالیرتبه دادگستری و فرجالله بهرامی دبیر اعظم رئیس دفتر مخصوص شاه، هر چهار نفر در شرایط نامساعدی به زندان نظمیه انتقال یافتند. بعد از واقعه گوهرشاد هم یکباره ذکاءالملک فروغی مغضوب شد و در خانه به حصر رفت. دیگر داور مانده بود و خودش که باید چارهای میاندیشد. چندماه بعد، علی منصور وزیر طرق - نخستوزیر بعدی رضاشاه- و عباس آریا (معاون او) به جرم اختلاس دستگیر شدند. داور در آن روزها از اندوه و اضطراب بسیار حصبه گرفت و به کمک پزشکان از مرگ نجات یافت. همه اینها باعث نشد که داور از چشمان تیزبین آیرم، رئیس نظمیه رضاشاهی دور بماند و او با گزارشهای خود ذهن شاه را نسبت به وزیر مالیهاش مسموم کرد. باقر عاملی در کتاب «داور و عدلیه» مینویسد: «ساعت ۱۰بامداد روز بیستم بهمنماه ۱۳۱۵، تلفنچی دربار به محمود جم (نخستوزیر) و علیاکبر داور(وزیر مالیه) و سرتیپ رضاقلی امیرخسروی (رئیس بانک ملی) اطلاع داد که ساعت ۱۰:۳۰ همان روز در کاخ مرمر حضور پیدا کنند.
ابتدا امیرخسروی وارد کاخ شد و شاه توضیحاتی درباره معامله پنبه با دولت شوروی از او خواست. در ادامه شاه از توضیحات او قانع نشد و هنگامی که امیرخسروی از کلمه «سورماناژ» که لغت اجنبی است استفاده کرد با فریادهای رضاشاه روبهرو شد که «چرا از لغات فارسی برای بیان مطالب خود استفاده نمیکنی؟» در همین اوضاع و احوال، محمود جم وارد اتاق شد و به شاه گفت که داور در راه است و اطلاعات او درباره این معامله وسیعتر است.
دقایقی بعد، داور وارد اتاق شد و در پرسش شاه شروع به توضیحات کرد و در ادامه کلام خود از واژه فرانسوی «دفیکولته» که به معنی اشکالات است استفاده کرد. بیان این واژه عصبانیت شاه را به اوج خود رساند و خطاب به داور و امیرخسروی گفت: «از اتاق گم شوید پدرسوختهها!». پس از این برخورد شاه، داور از اتاق خارج شد. او حتی تعادل خود را در راه رفتن از دست داده بود و برای همین، محمود جم زیر بغلش را گرفت تا زمین نخورد. ساعت نزدیک ۱۲شب بود که داور به سمت خانه خود حرکت کرد و پس از رسیدن، یکسر به اتاق همسر و فرزندان خود رفت و چهره 2پسر خردسال خود را تماشا کرد و سپس به اتاق کار خود رفت و در را از پشت قفل کرد. مقداری تریاک که از اداره انحصار تریاک ظاهرا برای آزمایش گرفته بود را در مقداری الکل حل کرد و آن را لاجرعه سرکشید و مشغول انجام دادن کارهای اداری که به منزل آورده بود، شد. تدریجا تریاک اثر کرد و داور بیهوش با لباس روی تخت افتاد».
داور را میتوان قربانی ظن دیکتاتور به روشنفکران و تکنوکراتهای همکار خود دانست. رویهای که شاه در قبال همکاران سابق خود در پیش گرفت بسیار قابل مراجعه است بهصورتی که تقریبا همه کسانی که در به قدرت رسیدنش کمک کرده بودند را زخم زد و حتی بسیاری از آنها را به دیار باقی فرستاد. در این میانه داور خود مرگش را انتخاب کرد.