• یکشنبه 16 اردیبهشت 1403
  • الأحَد 26 شوال 1445
  • 2024 May 05
یکشنبه 19 مرداد 1399
کد مطلب : 107109
+
-

عارف قزوینی

ناامید از مشروطه، سرخورده از سردارسپه

ناامید از مشروطه، سرخورده از سردارسپه


 حسن همایونی   

برای مردی که زودرنج بود و طبع ظریفی داشت، عجیب بود که از به قدرت رسیدن چکمه‌پوش خودکامه‌ای چون رضاخان دلشاد شود. اما عارف قزوینی که از همه تلاش‌های ناکام برای دستیابی به آزادی در ایران سرخورده شده بود و با کشته‎شدن کلنل پسیان آخرین امیدش را هم بر باد رفته می‌دید، سردارسپهی رضاخان میرپنج بارقه‌ای از امید در دلش برافروخت. گویا عارف چهره واقعی رضاخان و دسایس او را نمی‌شناخت و به اشارت دوستان و آشنایانش دریافت که نباید بر صاحب جدید تخت پادشاهی دل ببندد. البته کینه‌ای را که از دودمان قاجار بر دل داشت، نباید در حمایت او از رضاخان بی‌تأثیر دانست. سختی‌هایی همچون تبعید که عارف در زندگی از سر گذرانده بود، سبب شده بود که به همه‌چیز و همه‌کس با دیده تردید بنگرد و زیاد در پی مصاحبت با مردم زمانه‌اش نباشد. تنها کسی که تا پایان عمر عارف در نظر او ارج و قربی خلل‌ناپذیر داشت، کلنل پسیان بود. عارف، پسیان را ستایش می‌کرد و بزرگ‌ترین سوگندش «به روح کلنل» بود. عارف در زمان مشروطیت با غزل‌هایی که ساخت، از این جنبش حمایت کرد و پس از استبداد صغیر در مطبوعات، فساد جاری در میان دولتمردان را هدف انتقادهایش قرار داد. او در اواخر عمر کم‌حرف و غمگین و سرخورده بود و از مردم دوری می‌جست. با حیرت از کار زمانه پیش خود زمزمه می‌کرد: «ای داد و بیداد، دیدی چه کردند؟ با چه پایی آمدند و با چه دستی بردند! چه گوسفندانی‌اند که کارد به استخوانشان رسیده ولی دست و پا نمی‌زنند...». عارف «مبلغ بی‌ریای آزادی، منتقد بی‌پروای سیاسی و اجتماعی، ترجمان آزاده و احساسات توده مردم و در یک کلمه شاعر ملی و رسمی انقلاب مشروطه بود» که نتوانست ثمره خون دل خوردن‌هایش را در حکومت پهلوی اول هم ببیند و باید گفت در 53سالگی در سال1311 ناکام از دنیا رفت.

این خبر را به اشتراک بگذارید