مترجمان خادمان تجدد
مرتضی کاردر
ترجمه لاهوتی از شعر «سنگر خونین» ویکتور هوگو، الگوهای شعر نیمایی را بهدست میدهد مجلههای تازه که شمارشان در دوره مشروطه و سالهای بعد (تا پیش از استقرار حکومت پهلوی اول) کم نبود، اغلب بخشی به نام ادبیات جدید داشتند که به ترجمه آثار ادبی ملل دیگر اختصاص داشت و نمونههایی از شعرهای اروپایی آنجا ترجمه میشدند. ترجمهها زمینه آشنایی با ادبیات جدید را فراهم میکردند و دستکم خوانندگان روزنامهها و متجددان و باسوادان درمییافتند که ماهیت و شکل شعر در سایر ملل دیگرگون شده است.
ترجمه شعرهای اروپایی راهی بود برای تغییر کهنالگوهای شعر فارسی و ایجاد زمینههای شکلگیری شعر نو.
متجددان ادبی، اغلب زبان میدانستند و با ادبیات کشورهای اروپایی آشنا بودند. میرزاده عشقی و تقی رفعت سالهایی را در ترکیه گذرانده بودند و با ادبیات نوین در حال شکلگیری ترکیه و دیگر کشورهای اروپایی، بهویژه فرانسه که اصلیترین ترجمههای اروپایی تا سالها از این زبان است، آشنا بودند. ابوالقاسم لاهوتی، از پیشگامان شعر نو فارسی، که بعدها به شوروی رفت و اکنون نام او در آنجا از ایران آشناتر است، فرانسوی و ترکی و انگلیسی و روسی میدانست.
از جمله ترجمههای ابوالقاسم لاهوتی ترجمه شعر سنگر خونین سروده ویکتور هوگو است. ترجمهای که یکی از نخستین الگوهای شعر نیمایی را بهدست میدهد. زبان هنوز به نحو طبیعی کلام نزدیک نیست و واژههای کهن و شکسته در شعر به چشم میخورد، اما انتخاب درست مترجم (از شعری تصویرگرا و چندصدایی) و کوشش او برای حفظ وزن شعر در ترجمه ستودنی است.
سنگر خونین
رزمآوران سنگر خونین شدند اسیر/ با کودکی دلیر/ به سن دوازده.
- آنجا بُدی تو هم؟/:بله/ با این دلاوران.
- پس ما کنیم جسم تو را هم نشان به تیر/ تا آنکه نوبت تو رسد، منتظر بمان!
یک صف بلند شد همه لول تفنگها/ آتش جرقه زد/ تنِ همسنگران او/ غلتان فتاد برسر خاشاک و سنگها.
ـ«اذنم بده به خانه روم تا کنم وداع/ با مادر عزیز» ـ(به سلطان فوج گفت)/ «الساعه خواهم آمد»
- عجب حقهای زدی!/ محکوم کیستی اگر اصلاً نیامدی؟/ خواهی ز چنگ ما بگریزی به حرف مفت!/ - «سلطان نه»- (داد پاسخ او، کودک شجاع)/ -«خانهات کجاست؟»/:«پهلوی آن چشمه، این طرف»/ -«ها... پس برو»
- «چه گول زد او را»/ (میان خود، سربازها به سخره گرفتند آن زمان)
خِرخِر و ناله دم مرگ دلاوران/ با قاهقاه خنده بُد آغشته ناگهان/ شوخی شکست، هر که به حیرت نظرکنان/ محکوم خردسال میآمد ز پشت صف!
آمد/ میان کوچه به دیوار تکیه داد/ خونسرد و بیتزلزل و مغرر ایستاد/ آنجا که پیکر رفقایش به خون فتاد/ - «این من» / (کشید عربده)/ «خالی کنید تیر...»