باغچه اطفال
اولین کودکستان ایران تاسیس میشود
فرزانه ابراهیمزاده
«ساعت ۹صبح ۱۸اسفندماه کودکستان جدیدالتاسیس و جوان تهران صورت دیگری داشت و صحن آنجا از نشاط و سرور مملو بود. در همان روز عده کثیری از محترمین برای دیدن عملیات برجسته اطفال خود دعوت شده بودند. مشاهده حرکات اطفال، شنیدن سرودهای مهیج، نقاشیهای جالبتوجه و صنایع یدی که از کاغذ و کهنه و نخ و چوب با دستهای ظریف و قریحه حساس کودکان تعبیه شده بود بهقدری توجه حضار را جلب کرد و به اندازهای آن محیط و وضعیت، سرورآور، فرحانگیز و نشاطخیز بود که بیاختیار اولیای اطفال و سایر مهمانان را به قدردانی از مؤسس کودکستان تشویق میکرد. ما با یک عالم مسرت و شادی مادموازل برسابه هوسپیان، مدیره نخستین کودکستان ایرانی را به این سعی و عمل جدیت مقرون به نتیجه و مفید تبریک گفته ... . روزنامه ایران، شنبه ۱۴اسفند ۱۳۱۰.» حالا بعد از ۸۹سال، از آن کودکستان که در اسفند۱۳۱۰ نخستین ثمره خود را در برابر چشم بینندگان میگذاشت یک تابلو روی دیواری در کوچهای بنبست در خیابان اکباتان بهارستان مانده است؛ کوچهای که حالا به جای آن همه سرور و فرح، پر از صدای چرخ ماشینهایی است که برای تعمیر به آنجا میآورند. برسابه هوسپیان، مؤسس این کودکستان که نام خود را روی آن گذاشت، در سال1285شمسی در روستای مأموران استان چهارمحال و بختیاری در خانوادهای ارمنی متولد شد و هنوز یکساله نشده بود که به تهران آمدند. برسابه مانند دیگر دختران ارمنی به مدرسه هایکازیان رفت که برای کودکان ارمنی توسط فردی خیر راهاندازی شده بود؛ مدرسهای که تا چند سال پیش باز بود. او در کنار تحصیل، در گروه تئاتر ارامنه نیز در کنار بانو لالا تریان و بعدها لرتا هایراپتیان بازی میکرد. اما علاقه اصلی برسابه به تدریس بود .او بعد از فارغالتحصیلی از مدرسه در سال3031، در مدرسه بهعنوان معلم کار خود را آغاز کرد و آنچنان مورد توجه قرار گرفت که از سوی شورای خلیفهگری که در آن زمان انجمن ارامنه نام داشت، به انزلی رفت و در آن شهر تدریس کرد. طی این تدریس بود که متوجه مشکلی شد که بسیاری از مادران شاغل که تعدادشان در حال افزایش بود با آن مواجه بودند. او از نزدیک میدید که خانم معلمها و کارمندان زن برای نگهداری کودکان خود مشکلاتی دارند. مهمترین مشکل، نگهداری کودکان زیر سن مدرسه بود. بیشتر این زنان برای کارکردن مجبور بودند سدهای زیادی را بشکنند و با خانوادههایشان مبارزه کنند؛ خانوادههایی که معتقد بودند مهمترین وظیفه زن نگهداری از فرزندانشان است. زمانی که پای بچهای در میان بود مادر باید میان کار و فرزند یکی را انتخاب میکرد و این اصلا معامله خوبی نبود. پس به این فکر افتاد که برای این مادران که ممکن بود خودش هم یکی از آنها باشد کاری کند. قبل از او تلاشهایی از طرف خانم مارگریت سروریان و جبار باغچهبان انجام شده بود، اما کودکستان برسابه با این دو کودکستان فرق زیادی داشت؛ او کودکان 3 سال به بالا را میپذیرفت و برای هر سنی مراقبت مخصوصی را تعریف کرده بود. برسابه درباره چگونگی راهاندازی این مهدکودک با اشاره به اینکه هنوز در آن زمان برای راهاندازی مهد مجوزی لازم نبود گفته: «در آن زمان 300تومان وام گرفتم و مقداری سکه هم مادرم به من هدیه داده بود که برای گردنبند قرار بود مورد استفاده قرار گیرد. آقای مشیرالدوله پیرنیا هم روز افتتاح مدرسه ۵۰ تومان هدیه فرستاد و کودکستان برسابه با این سرمایه کارش را آغاز کرد.»