ما زنانیم چنین غرقه ز توفان تا چند؟
زنددخت زنان را به رعایت حقوق کودکان، کسب مهارتهای شغلی و جسارت در تحصی حق و سادهزیستی دعوت میکرد
ساناز فاتح
هرچه با خودم کلنجار رفتم تا در سال1306 از نخستین حضور بیحجاب زنان خانواده سلطنتی در قم و اعتراض روحانیون بنویسم و آغاز منازعات حکومت و روحانیت بر سر پوشش زنان، نتوانستم خودم را راضی کنم بهدنبال همان خطی بروم که تاریخ داشت در نهان برجستهاش میکرد تا مسائل و مطالبات دیگرخواسته یا ناخواسته در حاشیه آن مخفی بماند. وقتی در شیراز دختر جوان هجدهسالهای سودای در انداختن طرحی نو دارد و «مجمع انقلابی نسوان» را تاسیس میکند، چطور مقهور این سودای شورانگیز نشوم. هرچند نمیدانیم همدوشان زنددخت در این مجمع چه کسانی بودند و در شیراز 1306 چه کردند، اما مرامنامه آن نشانمان میدهد که او یک فمینیست رادیکال واقعی بود. او که خود کودکهمسری را تجربه کرده بود با ازدواج زودهنگام و اجباری دختران مبارزه میکرد، بر «پوشـیدن منسـوجات و امتعـه وطنی و ترک استعمال امتعه خـارجی بـهخصـوص زینـتهـا و تجمـلات غیرضـروری» اصرار داشت و زنان را به رعایت حقوق کودکان، کسب مهارتهای شغلی، جسارت در تحصی حق و سادهزیستی دعوت میکرد. چیزی نگذشت که با فشار حکومت، واژه انقلابی از نام مجمع زدوده شد و جایش را نهضت گرفت. حتی این تغییر نام هم برای دوام عمر مجمع کفایت نکرد. زنددختشیرازی نشریه «دختران ایران» را منتشر میکرد و در مطبوعات زمان خود برای «کوشش در ترقی نسوان و طرفداری از حقوق نسویت» نوشت.
سرگذشت تلخ او که پس از مرارتها و سختیها به اختلال حواس دچار شد و در شیراز درگذشت، طنز تلخی است که به ما نشان میدهد داشت چه بر سر جنبش مدنی زنان ایران میآمد؛ زنان برابریخواه و آشتیناپذیری که در هوای مشروطهخواهی تنفس کرده بودند باید فرسوده و به انزوا رانده میشدند تا چیزی از آستین حکومت برآید که هر چه بود نه جنبش بود و نه آزادیخواهانه.