
زیستن بدون آزادی
درنگی بر «قرن دیوانه من»

علیاصغر محمدخانی ـ معاون فرهنگی شهر کتاب
ایوان کلیما از نویسندگان معاصر چک است که در ایران بعد از فرانتس کافکا و میلان کوندرا بیشترین مخاطب را دارد و از آثار منتشرشده او میتوان به کتابهایی چون «روح پراگ»، «در انتظار تاریکی، در انتظار روشنایی»، «کارگل»، «نه فرشته نه قدیس» و «در میانه امنیت و ناامنی» اشاره کرد. آخرین اثر کلیما، «قرن دیوانه من»، به فارسی ترجمه و منتشر شده است. این اثر شرح حالی از اوست که تصویری از اوضاع سیاسی و اجتماعی و فرهنگی چک در 80سال گذشته بهدست میدهد. در این کتاب با زندگی کلیما، حمله و سلطه نازیها و شرایط مردم چک بعد از دوران سلطه شوروی در اروپای شرقی آشنا میشویم که اوج آن در دهه۶۰ و ۷۰ میلادی است.
حمله آلمان در دوران کودکی و نوجوانی کلیما آغاز شد. او میگوید ارتش آلمان داشت بهراحتی تمامی آن لکههای رنگی روی نقشه را میگرفت، لکههایی که نامشان را بیغلط آموخته بودم: هلند، بلژیک، فرانسه، دانمارک، نروژ، یوگسلاوی. علاوه بر همه اینها، هیتلر عوضی با کسی به نام استالین، که بر اتحاد شوروی حکم میراند، پیمانی بست که براساس آن امپراتوریهای این 2نفر دوست شمرده میشدند. در دوران نازی، کلیما به همراه خانواده در ترزین در محاصره و نوعی تبعید بودند و وقتی آخرین ترابری به سمت آشویتس حرکت کرد، کلیما 13ساله بود. بسیاری از بستگان و آشنایان او در ترزین میمیرند و هیچوقت بازنمیگردند. کلیما در دوران نوجوانی نوشتن را آغاز میکند و نخستین مقالههای خود را برای مجله کودکان «از این» میفرستد. کلیما که در ۱۹۳۱ متولد شده، اواخر۱۹۴۶ دچار بیماری سرخک میشود و در این دوران تعداد زیادی کتاب میخواند. او میگوید در زندگیام اولینبار بود که وقت و امکان این کار برایم فراهم میشد. مادرش فردی کتابخوان بود که ادبیات روسی و فرانسوی را خوب خوانده بود و به «آناکارنینا»، «جانشیفته»، «ژان کریستوف» و آثار رومن رولان عشق میورزید. کلیما مینویسد نخستین کتابهایی که داشتم از او به من رسید. کلیما همچنین به جنبههای ضدفاشیستی آثار کارل چاپک میپردازد، بهومیل هرابال را برجستهترین نثرنویس چک میداند و بارها از واتسولیک بهعنوان یکی از نویسندگان برجسته چک نام میبرد. ما در ایران شناختی از واتسولیک نویسنده نداریم و جز یکیدو مقاله گمان نمیکنم اثری مستقل از او به فارسی ترجمه شده باشد. در فصل هفدهم کتاب، کلیما به شرح دیدار شاعران و نویسندگانی میپردازد که در دهه70 میلادی از سراسر جهان به پراگ آمدند؛ کسانی مانند آرتور میلر، ساموئل بکت، فریدریش دورنمات و فیلیپ راث. او به دیدار ژان پل سارتر و سیمون دوبووار از پراگ اشاره میکند و اینکه جزوههای سارتر درباره اگزیستانسیالیسم به همراه «بیگانه» کامو او را به هیجان آورده و شاید دستکم تا مدتی بر تلقی او از جهان تأثیر گذاشته است. گفتوگوهای کلیما و کوندرا و سارتر در فصل دوازدهم کتاب آمده است. کلیما بخش اعظم زندگی خود را بدونآزادی زیست؛ یا در زندان یا تحت فشار در نوشتن و روزنامهنگاری. سرانجام، در اوایل دهه۹۰ بهار پراگ به وقوع پیوست و چک استقلال یافت و یکی از دوستان متفکر و نویسنده کلیما به ریاستجمهوری رسید: واتسلاو هاول. کلیما به غیر از هاول، به یان پاتوچکا، یکی از فلاسفه قرن بیستم چک، اشاره میکند که هردو مبارز بودند و بارها در دوران کمونیستی دستگیر شدند، اما پاتوچکا، که دومین سخنگوی منشور بود، جانش را در جریان یک بازجویی یکروزه از دست داد. مرگ یک فیلسوف خارقالعاده که نیروهای امنیتی با او مانند جانیان رفتار کردند، به نفع حاکمیت تمام نشد. کلیما به بهومیل هرابال اشاره میکند که فردی غیرسیاسی بود. کلیما در این کتاب اوضاع و احوال چک و خودش را تا زمان ریاستجمهوری واتسلاو هاول شرح میدهد و با انتهانامه، کتاب را اینگونه تمام میکند: تاکنون من بخش اعظم زندگیام را بدون آزادی زیستهام... معتقدم تقریبا در تمامی دوران زندگیام بهعنوان یک فرد بالغ کوشیدهام مانند یک آزاده عمل کنم؛ من در مورد جهان، نه به شیوهای که دستور داده شده بود، بلکه بهنحوی که آن را درک و تجربه میکردم نوشتم. اینک میتوانستم مسیرهای بسیاری را برای ادامه زندگی برگزینم. به من مناصب مختلفی پیشنهاد شد، ازجمله عضویت در احزاب نوپدید؛ همه را رد کردم.