در جنگ جهانی دوم، چیزی نمانده بود که چیزی از کشورمان باقی نماند
شهریور سیاه ایران در یک جنگ
شماره 7 - جنگ جهانی دوم
عیسی محمدی
اینکه ایرانیها نسبت به روسها ذهنیتی منفی دارند، کاملاً علت دارد. از روزگار قجرها به این سوی، ایران بارها زهر حملهها و بلندپروازیها و خیانتهای روسها را چشیده و پارههای تن خود را در این وضعیت از دست داده است. در مورد بریتانیا نیز چنین بوده است و آخرین مورد حمله مستقیم روسها و انگلیسیها به ایران را باید در زمان جنگ جهانی دوم جستوجو کنیم؛ جایی که متفقین درست مثل جنگ جهانی اول، ایران را به اشغال خود درآوردند. آنها شمال و جنوب را اشغال کرده و به سمت تهران در حرکت بودند. فقط تهران و اطراف آن در یک خط میانی برای دولت ایران باقی مانده بود. اشغال ایران توسط متفقین، منجر به انحلال ارتش، صدمهدیدن غیرنظامیان و استعفا و تبعید رضاشاه و... شد. با هم، 16روایت از این اشغال که سالهای زیادی از آن نمیگذرد را مرور میکنیم.
قحطی به وقت جنگ جهانی
وقتی که ایران توسط متفقین اشغال شد، طبیعی بود که بخش اعظمی از امکانات و منابع و زیرساختهای کشور در اختیار آنها قرار بگیرد؛ در نتیجه خیلی زود، کمبود مواد غذایی و گرانی عجیب و غریب اتفاق افتاد. تهران و بیشتر شهرها بهشدت با کمبود نان و ارزاق روبهرو شدند، طوری که با کوپن باید این موارد در اختیار مردم قرار میگرفت. بیماری و فقر گسترش زیادی یافت و همین موجب مرگومیرهای زیادی شد. اینها در حالی اتفاق افتاد که ایران از همان ابتدا، بیطرفی خودش را اعلام کرده بود. مسئله بعدی هم هرج و مرج پیش آمده در کشور بود. در نقاطی چون آذربایجان، درگیریهایی میان مسلمانان و مسیحیان صورت گرفت. این درگیریها در شهرهایی چون مشهد و اهواز و کرمان و... هم به چشم میخورد. این موارد تا سال بعد از اشغال ایران توسط متفقین نیز پابرجا بود. البته احتمالاً این قحطیها و گرفتاریها به پای قحطیهای ناشی از جنگ جهانی اول در ایران نرسد اما برگی سیاه از تاریخ معاصر ماست.
آنها که مردند
دکتر باقر عاقلی؛ پژوهشگر تاریخ: «وقتی قوای روس، انگلیس و آمریکا وارد خاک ایران شدند در تهران و سایر شهرهای ایران برای خود محل استقرار گرفتند؛ خیلی از ادارات و سربازخانهها و بیمارستانها در اختیار آنها قرار گرفت و قوت لایموت آنها از شهرهای ایران تهیه شد و ۲ماه بیشتر طول نکشید که ایران دچار کمبود مواد غذایی شد. گرانی، سرسامآور شد. نان و مواد غذایی را با کوپن در اختیار مردم قرار میدادند. سالهای 1321و 1322عده زیادی از مردم بر اثر فقر مردند و همه روزه در خیابانهای شهرها عدهای از بیماری جان میدادند. تا پایان جنگ این وضع در ایران استقرار داشت... هجوم متفقین به مرزهای ایران ساعت 4بامداد روز سوم شهریور آغاز شد. ارتش 120 هزار نفری ایران که با میلیاردها ریال هزینه از مالیات بیوه زنان، دهقانان زحمتکش، کارگران و کارمندان تأمین شده بود، ظرف 6 روز چون گلوله برفی در مقابل اشعه خورشید ناگهان ذوب شد و از بین رفت و بهدنبال آن فرمانده کل قوای خود را به اسارت و تبعید به جزیره موریس فرستاد...».
یک- این جنگ تلخ
جنگ جهانی دوم در سپتامبر 1939میلادی شروع شد و در سال 1945به پایان رسید. گفته میشود که تلفات انسانی آن 50تا 60میلیون نفر بوده است. از این تعداد، یکسوم نظامیان و دوسوم غیرنظامیان بودهاند. به نسبت این حجم از تلفات، البته ایران تلفات بهشدت پایینی داشت. اما این برای کشوری که بیطرفی خود را اعلام کرده بود، چندان جالب نبود.
دو- سلام به دالان پارسی
متفقین قصد داشتند که از طریق دالان پارسی، کمکهای لازم را به روسها برسانند. روسها در جبهه نخست مقابله و نبرد با نازیها قرار داشتند. آمریکا و بریتانیا به این نتیجه رسیدند که استفاده از این دالان، بهترین راه ممکن است. شروع و شیوع نفوذ آمریکاییها در ایران و حتی جهان، از همین تاریخ بود که شدت گرفت.
سه- همه علتهای یک حمله
اما آیا همه علل حمله متفقین به ایران همینها بود؟ در کل برای سببیابی علل حمله متفقین، این موارد ذکر شده است: کمکرسانی به روسها برای مقابله و ضدحمله به نازیها، سیطرهیافتن بر منابع نفتی جنوب ایران، تغییر شاه ایران، جلوگیری از قدرتگیری افسرانی که در اندیشه کنار گذاشتن شاه و روی کارآمدن حکومتی همسو با نازیها بودند، حضور کارشناسان و مشاوران آلمانی در ایران و... .
چهار- آغاز فاجعه
همهچیز در شهریور 1320اتفاق افتاد. البته قبلتر از آن متفقین بابت حضور نازیها در ایران به این کشور اولتیماتوم داده بودند که نادیده گرفته شد. در نتیجه سومشهریور ماه، نیروهای شوروی از شمال و شرق و زمین و هوا به ایران حمله کردند. بعدتر هم که نیروهای بریتانیا از جنوب و غرب حملهشان را شروع کردند. شهرهای سر راه بهراحتی به تصرف متفقین در میآمد.
پنج- ارتش به فنارفته
نیروهای نظامی شوروی و بریتانیا راهی تهران بودند. سر راه هم شهرهای مختلف را به تصرف خودشان در میآوردند. اما از ارتشی که رضاشاه آن همه برایش زحمت کشیده و آن همه تبلیغش را میکرد پس چه خبر بود؟ هیچ. ارتش رضاشاه سریع منحل شد، سران ارتش سربازان را مرخص کردند و پادگانها خالی شدند. عملاً کسی نبود علیه مهاجمان بایستد، سربازان هم سرگردان و گرسنه در شهرها میگشتند. همین وضعیت بود که باعث نگرانی بیشتر مردم هم میشد. میگویند که رضاشاه متولیان ارتش را که دستور چنین امری را داده بودند، سخت تنبیه کرد.
شش- اعلام جنگ اجباری
ایران به اشغال متفقین درآمد. راهآهن سراسری ایران هم مسیری شد برای انتقال کمکهای مورد نیاز به روسها. ایران هم که بیتفاوتی پیشه کرده بود، در نهایت 17شهریور به آلمان نازی اعلام جنگ کرد. البته این اعلام جنگ هم به واسطه فشاری بود که روسها و انگلیسیها وارده کرده بودند. البته مشخص نبود که این اعلام جنگ یعنی چه؛ شاید هم نگاهی به عضویت ایران در مجامع جهانی بعد از جنگ جهانی دوم بود.
هفت- حتی انگلیسیها هم میدانستند
در کتاب «ایران بین دو انقلاب»، درباره نامه هشدار سفیر انگلیس به وزارت خارجه چنین آمده است: «نارضایتی عمومی در ایران فرصت مناسبی برای دسیسهچینی آلمانیها فراهم کرده است. شاه تقریباً مورد تنفر عمومی است و نمیتواند بر حمایت کامل ارتش خود متکی باشد. لحظه مناسبی برای برکناری شاه یا حتی پایاندادن به پادشاهی پهلوی فراهم آمده است. بیشتر مردم ایران از هر انقلابی خشنود خواهند شد.» این نامه خردادماه 1320نوشته شد.
هشت- اکثریت متنفر از شاه
همچنین در همین منبع، از قول وابسته مطبوعاتی انگلیس در ایران چنین آمده است: «اکثریت وسیع مردم از شاه متنفرند و از هرگونه تغییری استقبال خواهند کرد... بهنظر میرسد که این مردم حتی گسترش جنگ در ایران را به بقای رژیم حاضر ترجیح خواهند داد. بیشتر مردم معتقدند جدا از این واقعیت که ایران ضعیفتر از آن است که بتواند در مقابل آلمان یا روسیه ایستادگی کند، دلیلی برای جنگیدن آنها وجود ندارد. آنها از شاه متنفرند و بنابراین میپرسند که چرا باید برای دوام حکومت وی بجنگند.»
نه- شگفتزدگی مهاجمان
تنها ۳ روز برای عقبنشینی و آچمزشدن ارتش ایران کفایت میکرد. حملات هواپیماهای روس و انگلیس کار خودش را کرد. سرعت این عقبنشینی به حدی بود که حتی خود آنها هم پیشبینی نکرده بودند. آنها با حساب و کتاب نیروهای ارتش ایران، چند دههزار نیرو آورده بودند تا بتوانند با این ارتش مقابله کنند. در نوشتههای سفرای انگلیس و آمریکا آمده است که مردم چندان از حمله خارجیها ناراحت نبودند و با خود میگفتند چه فرقی میکند کدام را تحمل کنیم! و اینکه شاید این تهاجم خارجی مقدمه یک اصلاح امور و گریختن از چنگال پادشاهی حریص و مستبد باشد.
ده- ارتشی که ناتوان بود
اما آیا کسی نبود که این ضعف ارتش ایران را گوشزد کند؟ چرا، کسانی بودند، ولی گوش شنوایی وجود نداشت. سپهبد رزمآرا در ستاد ارتش، طی گزارشی به سرلشکر ضرغامی، فرمانده ارتش اشاره کرد که بهدلیل عدمتوانی که برای مقابله با شوروی وجود دارد، بهتر است که به فکر راهحلهای سیاسی باشند، نه جنگ. رضاشاه از این گزارش بهشدت خشمگین شد. دستور تحقیق بیشتر داد. ظاهراً مشکل کمبود نفرات و امکانات وجود داشت.
یازده- تغییرات بیحاصل
البته رضاشاه نسبت به گزارش رزمآرا بیتفاوت نماند. کارهایی هم انجام داد اما چون این فرض را داشت که متفقین حمله نخواهند کرد، دستوری برای آمادگی ارتش صادر نکرد. او صرفاً جابهجاییها و افزایشهایی انجام داد تا کاری کرده باشد. به همین دلیل بود که در هنگامه تهاجم خارجیها، ارتشی که دستوری برای افزایش آمادگی دفاعی خود دریافت نکرده بود، اینچنین مستأصل ماند.
دوازده- تقدیم رسمی نامه حمله
سحرگاه سوم شهریور 1320بود که سفیر شوروی و وزیرمختار بریتانیا، به منزل علی منصور، نخستوزیر وقت رفتند. آنها در ساعت 4 صبح، یادداشتهایی را تسلیم او کردند. در این یادداشتها اشاره شده بود چون ایران به اولتیماتومهای پیش از این دال بر اینکه باید آلمانیها را کمتر کنند، توجه نکرده، ارتش آنها وارد کشور شدهاند. منصور هم وقتی چنین غافلگیر شد، ابتدا راهی سعدآباد شده و به رضاه گفت که چه شده است و سپس راهی مجلس شد.
سیزده- وقتی مهاجمان به هم رسیدند
روسها از سه جهت و سه ستون راهی ایران شدند. ستون اول از جلفا به سمت تبریز سرازیر شد. ستون دوم از مسیر آستارا، به سمت بندر پهلوی یا بندر انزلی و رشت رفت. ستون سوم هم از شمال شرقی خراسان حمله را شروع کرد. تبریز و مشهد و شهرهای مهم شمالی همان ابتدا اشغال شدند. ارتش بریتانیا هم از دو جهت خانقین راهی کرمانشاه و همدان و قزوین شد و از راه عراق، به جنوب غربی خوزستان رفت. نهم شهریورماه بود که سربازان این دولتهای متخاصم در قزوین به همدیگر رسیدند.
چهارده- پاسخ سرد یک رئیسجمهور
وقتی که سران مملکتی دیدند که اوضاع چگونه است، یک به یک استعفا کردند. رضا شاه هم تلگرافی اعتراضی به روزولت نوشت. اما چه جواب گرفت؟ او اشاره کرد که هدف بریتانیا همان هدف آمریکاست. او که وضعیت را چنین دید و خبرهایی از انحلال لشکرهای تبریز، ارومیه، گیلان، اردبیل، مشهد و کرمانشاه دریافت کرده بود، لشکرهای دو پادگان مرکزی را در اطراف تهران به حالت دفاعی مستقر کرد. البته در نهایت، استعفا کرده و امور را طبق خواست انگلیسیها به ولیعهد خود سپرد.
پانزده- بهت بیپایان مردم
در یکی از گزارشهای مطبوعاتی روزگار شهریور 1320نیز چنین آمده است: «مردم پایتخت از چند روز پیش در انتظار نتیجه اقدامات دولت راجع به حل قضایای اخیر بوده و در حقیقت، با کمال بیصبری انتظار جلسه دیروز مجلس شورای ملی را میبردند. ولی با اظهاراتی که از طرف مقامات رسمی دولت ضمن نطقهایی که ایراد کرده بودند، ابراز شده بود، هیچکس انتظار نداشت قضایا به این صورت درآمده و شرایطی به این دشواری تحمیل شده باشد. همانطور که دیروز نمایندگان مجلس پس از شنیدن گزارشهای دولت متأثر شدند و وضع مجلس حالت بهت و حیرت بهخود گرفت، دیشب نیز مردم پس از آگاهشدن از جریان، بینهایت افسرده و متالم شدند و تعجب و شگفتی آنها نیز حد و اندازه نداشت...».
شانزده- یک روایت واقعی
داریوش همایون، در کتاب «گفتوگو با داریوش همایون» درباره سوم شهریور سال 1320چنین نگاشته است: «روز سوم شهریور ما در منزل بودیم. مدارس هنوز باز نشده بود و صدای تیراندازی شنیدیم. توپهای ضدهوایی تیراندازی میکردند و ما به خیابان آمدیم و آسمان را نگاه کردیم و هواپیماهایی را دیدیم که بر فراز تهران بودند... هواپیماها علاوه بر بمب اعلامیههایی میریختند و آن اعلامیهها حمله به رضاشاه بود و اینکه برای آزادکردن مردم ایران از استبداد آمدهایم... که بلافاصله البته ترس همه را فراگرفت و همهچیز نایاب و همه جا بسته شد.»
سربازان ارتش بریتانیا در حال ورود به پالایشگاه آبادان
ورود روسها به خاک ایران
هواپیماهای آمریکایی در فرودگاه آبادان آماده تحویل به روسها
قایق توپدار ارتش ایران توسط متفقین نابود شد
25مرداد
شوروی و انگلستان طی درخواستهایی، از ایران خواستند تا فعالیت نازیها در ایران را محدود کنند. البته رضاشاه به این درخواستها توجه چندانی نکرد. متفقین هم که بهدنبال بهانه بودند، مقدمات حمله را فراهم کردند.
3شهریور
سحرگاه چنین روزی بود که روسها از شمال و انگلیسیها از جنوب ایران به کشورمان حمله کردند. بهانهشان حضور نازیها در ایران بود. البته دلایل دیگری برای این کارشان داشتند. این حمله توسط سفرای این کشورها به سران ایران اعلام شد.
3شهریور
رجبعلی منصور، نخستوزیر وقت وقتی دید که اوضاع خیلی خراب است، سریع به فکر استعفا افتاد. رضاشاه هم دور تهران، نظامیانی را به حالت دفاعی چیدمان کرد. اما وضعیت طوری نبود که بتوانند دوام بیاورند.
4شهریور
نقاط مختلف ایران مورد بمبارانهای هوایی قرار گرفتند. چند لشکر و پادگان نیز به واسطه این حملههای هوایی از هم فرو پاشید. مردم تهران و شهرهای مورد حمله نیز به حومه شهرها پناه بردند.
6شهریور
سرانجام محمدعلی فروغی، نخستوزیر شده و در مجلس حاضر شد تا برنامهاش را اعلام کند. او درخواست کرد که دولت سریع پای مذاکره با مهاجمان بنشیند. مجلس هم به او رأی داد تا بتواند برنامههایش را پیش ببرد.
7شهریور
بعد از مذاکرات فروغی با سفرای شوروی و بریتانیا، رضاشاه همه اعضای خانواده خود غیر از ولیعهد را راهی اصفهان کرد تا کمکم مقدمات خروجش را فراهم آورد. این در حالی بود که شهرهای شمالی بهشدت تحت بمباران بودند.
8شهریور
ایران عملاً به ۳ قسمت تحت اشغال روسها و انگلیسیها و تحت حاکمیت دولت وقت تقسیم شده بود. دستور مرخصی سربازان وظیفه هم توسط شورایعالی نظام تصویب و اجرا شد؛ دستوری که عملاً کمر ارتش را شکست.
10شهریور
رضاشاه به فروغی و اعضای کابینه گفت که قصد دارد استعفا کند. فروغی هم که در جلسه با سفرای دولتهای متخاصم متوجه منظور آنها دال بر اخراج رضاشاه شده بود، مقدمات این امر را فراهم ساخت.
22شهریور
وزارت امور خارجه ایران، تحت فشار مهاجمان، خواستار خروج آلمانیها از کشور و همچنین تعطیلی سفارت این کشور شد. این درخواست تحت عنوان نامهای، به آلمانیها اعلام شد. بعدتر نیز اعلام جنگ به آلمان به اطلاع نازیها میرسد.
23شهریور
سفرای روس و انگلیس به رضاشاه تا 3 روز بعد مهلت استعفا دادند . اگر هم این کار را نکند، تهران اشغال میشود و عملاً سلطنت از بین میرود و یک دولت اشغالی سر کار خواهد آمد.
25شهریور
رضاشاه که سلطنت خانوادگی خود را در خطر میدید، در چنین روزی به نفع ولیعهد کنارهگیری کرد. مجلس هم این استعفا را پذیرفت.
26شهریور
تهران عملاً توسط متفقین اشغال شد، حتی با وجود اینکه رضاشاه استعفا کرده بود. آنها بعدتر به اطلاع شاه جوان جدید رساندند که عملاً قدرت در اختیار آنهاست.
30شهریور
رضاه شاه و خانوادهاش، از اصفهان راهی یزد و کرمان و بندرعباس شدند تا سوار بر یک کشتی بریتانیایی، به جزیره موریس بروند. جزیره موریس تبعیدگاه شاه مستبد ایرانی بود؛ جایی که در آن درگذشت.
9آذر
در نهم آذرماه 1322شمسی بود که در کنفرانس تهران، روزولت، چرچیل و استالین قراردادی امضا کردند که تضمین داده شد که آنها پس از پایان جنگ جهانی، ایران را ترک خواهند کرد.