گفتوگوی همشهری با دکتر مهدی محسنیانراد استاد برجسته علومارتباطات درباره کرونا و تاثیر آن بر ارتباطات انسانی
کرونا پرتکرارترین واژه در تاریخ
کامران بارنجی ـ روزنامهنگار
دکتر مهدی محسنیانراد از شناختهشدهترین اندیشمندان ایرانی حوزه ارتباطات است. با شیوع کرونا و گسترش آن، تصمیم گرفتیم با این استاد برجسته درباره بلایی که کرونا بر سر ارتباطات انسانی آورده است گفتوگو کنیم. بر عکس بسیاری که این روزها آنلاین گفتوگو میکنند، محسنیان راد علاقه دارد گفتوگو حضوری انجام شود؛ چون معتقد است «ارتباط چهره به چهره در مقایسه با آنلاین، مثل مقایسه داشتن یک دسته گل طبیعی معطر در گلدان با گل مصنوعی است.» ماسک به صورت و با رعایت پروتکلهای کرونایی زیر درخت انار خانهای در تهرانپارس گفتوگویمان را شروع کردیم و او مثل همیشه با شربت آلبالویی که آلبالوهایش را خود از درخت چیده و رادیو آوایی که خاطرش برای هر دوی ما عزیز است به استقبال ما آمد.
ارتباط چهره به چهره و انسانی بعد از شیوع کرونا بهشدت کم شد.این برای نخستینبار نیست که در تاریخ با یک بیماری مهلک روبهرو میشویم. ما خودمان در ایران در سالهایی اپیدمیهای خطرناکی مثل وبا را تجربه کردهایم. به نظر میرسد ترس و وحشتی که این روزها کل جهان را در بر گرفته ناشی از زیست در دهکده جهانی است که هر لحظه افراد را درگیر خودش میکند. نظر شما بهعنوان یک ارتباطشناس در اینباره چیست؟
ما پدیدهای در ارتباط داریم به نام «ارتباط با خود» (intrapersonal communication) که با تفکر متفاوت است. مثلا وقتی شما میخواهید مسئلهای را حل کنید این تفکر است، اما وقتی بهاصطلاح توی دلتان حرف میزنید، این ارتباط با خود است؛ یعنی خودتان هم فرستنده پیام و هم گیرنده آن هستید. ممکن است تاکنون چنین صحنهای را دیده باشید که فردی در سکوت یک جا نشسته و گویی در خودش به سر میبرد. اما در یک لحظه با صدایی آرام میگوید لا الله الا الله؛ این لحظهای است که خودش در ارتباط با خودش دچار اختلال میشود و در واقع ارتباط را قطع میکند. این شاخه از ارتباطشناسی هنوز خیلی جوان است و اطلاعات ما درباره آن در آغاز راه است. نخستین کتاب مستقل آن سال ۲۰۰۵ در آمریکا منتشر شد. نخستین حدس من این است که کرونا و ایزوله شدن آدمها، حجم ارتباط با خود را افزایش داد. تصور من این است که حال و روز ارتباطی انسان به عنوان تنها موجود ناطق شناختهشده جهان هستی در شرایط اپیدمیهای جهانی، بسته به آنکه در کدام زمینه ارتباطی حضور داشته، کنشها و رفتارهای ارتباطی متفاوتی از خود بروز داده است. اگر به همه اپیدمیهای جهانی مانند طاعون، وبا، آنفلوآنزای اسپانیایی و از این قبیل بهطور قراردادی بگوییم دوران کرونایی، اوضاع در کرونای قبل از دهکده جهانی، کرونای دوره دهکده جهانی (که الان ما در آن قرار داریم) و کرونای پس از دهکده جهانی که ما انتظار داریم ۲۰سال دیگر اتفاق بیفتد و چیزی متفاوت از دهکده جهانی شکل بگیرد، متفاوت خواهد بود. اجازه دهید ابتدا دوره پیش از دهکده جهانی را مرور کنیم. اکنون دیگر با اطمینان میدانیم که در حدود سالهای 1296 تا 1299 (۱۹۱۷ تا ۱۹۱۹ میلادی) هم طاعون خانمان برانداز و هم آنفلوآنزای اسپانیایی بهشدت شیوع داشته است. یافتن اطلاعات مستند در مورد آن دوره فوقالعاده دشوار است. مثلاً در پایان نخستین سال اپیدمی، جامعه بدبخت ایران دوره بلبشوی پس از مشروطیت را طی میکرده. احمدشاه بیرون از ایران زندگی میکرده و یک نوع بیصاحبی که در دورانهای اپیدمی بدتر از استبداد است، در کشور رایج بوده؛ جامعه بسیار بیسواد بود، چند نسخه هفتهنامه منتشرشده در پایتخت به سبک 100سال پیش ایران که فاقد اخبار پیرامون مخاطبان بوده، فقدان تلفن و رادیو، مطبوعات بهشدت آشفته و غیرخبری و سیستم ارتباط رسانهای که بسیار ناقص بود. ارتباط راه دور نیز در حد صفر بود. نه تلفن داشتیم، نه خبرگزاری و نه رادیو. در نتیجه ما نمیدانیم آن مردمان فلکزده چه روزگار تلخ ارتباطی راه همراه با بیخبری از پیرامون خود یا حتی کمی دورتر پشت سر گذاشتهاند. بنابراین اصل شیوع بیماری در آن دوره در رسانههای ما به هیچ وجه منعکس نشده است. من در خلال نگارش کتاب رسانهشناسی که در ابتدای گفتوگو به آن اشاره کردم، در فصل نشر مطبوعات بنا به دلایلی لازم بود درباره تاریخ ارتباطات در آن مقطع کار کنم. تنها منبع خوبی که پیدا کردم، گزارشی عینی از یک روزنامهنگار خیلی عزیز ایرانی بود به نام محمد مسعود که لحظه به لحظه وبا را تجربه و ثبت کرده بود. محمد مسعود نخستین روزنامهنگار ایرانی است که تحصیلات دانشگاهی روزنامهنگاری دارد. یعنی مدرک روزنامهنگاری از بلژیک گرفته است. او وقتی وبا به ایران میآید، 14- 13 ساله بوده است. بعدها یک کتاب زندگینامه نوشته است. به داوری من، محمد مسعود تنها روزنامهنگار در تاریخ ایران است که توانسته رکن چهارم مشروطیت را از طریق روزنامه «مرد امروز» ایفا کند. پس چیزهایی که او درباره اتفاقات آن مقطع نوشته افسانهبافی نیست. عین جمله او درباره وبا در آن سالها این است: «از در منزل تا مدرسه روزی نبود که چشمم به چندین نعش عریان که از دهان خونآلودشان کف خارج شده و شکم و دست و پایشان باد کرده باشد، نیفتد.» این تنها گزارش مستندی است که من از آن روزگاری که انسان ایرانی بسیار بیپناه بود، پیدا کردهام. کشتاری که در آن سال اتفاق افتاده براساس برآوردهای
2 اندیشمند آمریکایی ایرانیتبار به نرخ جمعیت امروز ایران چیزی حدود ۱۶میلیون نفر است که عدد بسیار بزرگی است.
در بزرگ بودن عددش شکی نیست، اما همانطور که خودتان هم گفتید شما بسیار گشتهاید تا به منبع درستی درباره آن بیماری در آن مقطع برسید. یعنی مردم آنقدرها در معرض پیام نبودند. درست است که میمردند اما حداقل با بیاعصابی و استرس و... آن روزها را سپری نمیکردند.
با شما کاملا موافقم که مردم مانند امروز در معرض بمباران اخبار کرونا نبودند. اما در عوض در آن شرایط بیصاحبی کشور هیچ امیدی به اینکه دست کمکی دراز میشود، وجود نداشته است. آن پسر 14ساله و مادر رنجدیدهاش نمیدانستند باید چکار کنند تا نمیرند. ضمن آنکه در پیرامون دورتر آنان، بسیاری از هموطنانشان نمیدانستند آنان در آن شرایط به سرمیبرند. چنانکه تا سالها بعد نیز مجامع علمی نمیدانستند همهگیری عظیمی با آن ابعاد وحشتناک و کشتار بسیار زیاد در کشور وجود داشته است. حتی یادم میآید که قبل از انقلاب در سال۱۳۵۵ در سمیناری که در تهران برگزار شد و من نیز در آن سمتی داشتم، یکی از مقالات که تحولات جمعیتی ایران را از اواخر دوره قاجار تا آن سال دنبال میکرد، به این فاجعه اشارهای نداشت. زیرا این اتفاق زمانی روی داده که ما نه سیستم ارتباطی راه دور درست و حسابی و نه رسانه سراسری داشتیم. درحالیکه امروز، جهان مثل دهکدهای شده که هر گوشهاش هر خبری باشد، همه مطلع میشوند. خوانندگان روزنامه شما برای آنکه مفهوم مورد نظر هربرت مارشال مک لوهان از دهکده جهانی را متوجه شوند، فیلم «گاو» داریوش مهرجویی را به یاد بیاورند که چطور یک رویداد کاملاً فردی، مرگ گاو متعلق به مش حسن، کل روستا را دچار التهاب میکند. حالا در جهان بزرگ کوچک شده در حد یک دهکده، اتفاق بینظیری افتاده است. با اطمینان به شما بگویم در طول تاریخ رسانهها در جهان، تاکنون هیچ واژهای آنقدر که واژه کرونا در سطح جهان به چشم و گوش جهانیان پرتاب شد، تکرار نشده بود. واژهای که با تلفظ کم و بیش مشابه آن بهسرعت وارد فرهنگ لغات ۶۷۰۰ زبان موجود در کره زمین شد. با اطمینان عرض میکنم حتی در مستبدترین نظامهای طول تاریخ که اسم رهبرشان را به طور مکرر تکرار میکنند، باز هم آن اسم به اندازه کرونا تکرار نشده است.
خب این اندازه اهمیت کرونا از کجا میآید؟
کرونا برای همه ما در هر لحظه ارزش خبری مجاورت دارد. میدانید که در دانشکدههای روزنامهنگاری جهان، میگویند رویدادی خبر است که ترکیبی از 7 ارزش خبری را داشته باشد. یکی از آنها مجاورت است که به 2 شاخه مادی و معنوی تقسیم میشود؛ آتشسوزی در خانه همسایه دیوار به دیوار ما برایمان ارزش خبری بالاتری دارد تا آتشسوزی در خانهای مثلاً در سایگون. به همین ترتیب مرگ یک دانشجوی پزشکی دانشگاه شیراز برای یک دانشجوی پزشکی دانشگاه تهران ارزش خبری بیشتری دارد تا مرگ یک دانشجوی ادبیات آن دانشگاه. همهگیری کرونا برای کل جمعیت جهان هم مجاورت معنوی دارد، هم مجاورت محلی. در ارزشهای خبری، خبری که در ترکیه اتفاق افتاده، چون هممرز کشور ماست، برایمان مهمتر است تا خبر اروگوئه. این مجاورت محلی است. یا مثلا دانشجویان دانشگاههای ایران با هم مجاورت معنوی دارند. هیچ پدیدهای در تاریخ رسانهها به اندازه کرونا مجاورت معنوی نداشته است که همه جهانیان به آن اینگونه اتصال ذهنی داشته باشند. هیچ پدیدهای به اندازه کرونا شگفتی نزاییده است. حتی کرونا از خبر فرودآمدن انسان بر سطح کره ماه نیز بیشتر شگفتی ایجاد کرده است. چون شگفتی فرودآمدن انسان بر کره ماه کوتاهمدت بود ولی اخبار این رویداد مستمر و هر روز با شگفتی جدیدی همراه است.
پس این اندازه تحتتأثیر قرار گرفتن و شگفتزدگی از کرونا فقط برای نسل جدید تجربه امروزی نیست، برای نسل شما هم عجیب و تازه است؟
حتما همینطور است. آن مثالی که من از دوره محمد مسعود آوردم نشان میدهد یک بیاطلاعی مطلق در جامعه از پیرامون حاکم بوده است. ویژگیهای دهکده جهانی که مهمترینش اینترنت، ماهواره و تلفن همراه هوشمند است، سبب شده که موضوع برای همه نسلها چه در کشورهای فقیر و چه ثروتمند، مهم و شگفتانگیز باشد. پیشرفت فناوریهای رسانهای سبب شده که شما هر لحظه از آمار دقیق تعداد مبتلایان و مرگومیر کرونا در جهان مطلع باشید. 100سال پیش، در زمان همهگیری آنفلوآنزای اسپانیایی یک نابرابری سنگین دسترسی به اطلاعات رسانهای در اروپا حاکم بوده است. نوع دسترسی به اطلاعات در خود اروپا در کشورهایی مثل فرانسه، انگلیس و آلمان یکطور بوده و در یوگسلاوی، چکاسلواکی و بلغارستان طوری دیگر بوده است. وضعیت در آسیا و آفریقا هم بسیار متفاوت با اروپا و ایران در قعر جدول دسترسی آزاد به اطلاعات بوده است. سؤال این است که آیا رابطهای بین ناآگاهی و احساس خوشبختی وجود دارد؟ آیا ساکنان دهکده جهانی که دائم در معرض اطلاعات دهکده هستند، نگرانتر از انسانهای یک قرن پیش زندگی میکنند؟
البته این دهکده جهانی دارد ترسناک هم میشود چون مردم وقتی در معرض هجوم شدید اطلاعات قرار میگیرند آسیب میبینند و پیش خودشان میگویند کاش مطلع نبودیم و نمیدانستیم چه بلایی دارد بر سرمان میآید.
هنوز نمیدانیم دولتها و رسانهها چقدر به ما درباره تعداد مرگومیرها و موفقیتهای بومی و جهانی در فناوریهای مرتبط با مقابله با کرونا راست میگویند. پس فعلا ما میتوانیم بگوییم که این مقدار از اطلاعات با این مقدار از کیفیت، دردناک شده است. این بحث خیلی مهمی است که وقتی واقعیتی وجود دارد، آن را بدانیم بهتر است یا ندانیم. این بحث جدیدی نیست. ما نباید بگوییم که گوساله بودن و گاو از دنیا رفتن چیز خوبی بوده است. 100سال پیش و در آن دورانی که وبا چنین بلایی بر سر ملت ما آورده در عین بیدردی لحظهای از بیخبری از پیرامونهای دور از محور بحران، دردهای درازمدت، عمیق و بنیادی را به دنبال داشته که به هیچوجه کماهمیت نیستند. تجسم کنید بچههایی که پدر و مادرشان بر اثر وبا میمردند و بچههایی که بیسرپرست میشدند. چه آیندهای در انتظار آنان بوده است! یا استبداد چطور از اینها در شرایط ضعف ملت برای تحکیم اقتدار خود سوءاستفاده میکرده است! آثار این بیپناهی ناشی از ناتوانی مطلق در مقابله با بیماری چه تأثیرات اجتماعی بدی، ازجمله رواج تقدیرگرایی، خرافهجویی و... در ایران گذاشته است که ما از آن خبر نداریم. به نظر من نباید در مورد این مقطع تاریخی از حیات بشر محصور در اطلاعات، احساسی فکر کنیم. اگر اینطور نگاه کنیم، 2 مسئله باقی میماند که میتواند به این صحبت امروز ما یک پیکره مستقل بدهد. یکی رفتار ارتباطی جامعه و دیگری اینکه رفتار ارتباطی حکومت در مقابل آنچه اتفاق افتاد، چگونه بود و چگونه میتوانست باشد؟ در مورد حکومت، باید عرض کنم حدود 30سال است شاخه جدیدی در ارتباطشناسی به وجود آمده به عنوان «ارتباطات بحران» که میتوان عملکرد حکومتها را براساس معیارهای رشته مذکور سنجید. 30 سال است که این دانش در علم ارتباطات پدید آمده و برای خودش یک تخصص است.
در آن بخش اول که مربوط به رفتار جامعه است عموما ترس و هراس بزرگی ایجاد شده، درست است؟
این را باید کمی آکادمیکتر نگاه کنیم. ما اگر جامعه ایران را از نظر کنشهای ارتباطی در مواجهه با این همهگیری، روی یک طیف یا مثلاً یک خطکش قرار بدهیم احتمالاً میتواند 5 درجه داشته باشد. اما برای آنکه موضوع را بهتر دنبال کنیم لازم است قبل از هرچیز تفاوت 2 اصطلاح ارتباط (Communication) و رابطه (Relation) را بشناسیم. اینها با اینکه ممکن است 2 مفهوم مشابه را به ذهن ما متبادر کنند اما در حقیقت 2 امر مختلف هستند. ما میدانیم که هیچ رابطهای بدون ارتباط نیست و هیچ ارتباطی صرفا رابطه نیست. شما وقتی معاملهای میکنید، عملا دارید رابطه برقرار میکنید. ازدواج یک رابطه است. بزرگکردن بچه در آغوش مادرش رابطه است اما در اینها ارتباط را هم پیدا میکنید. مخصوصا اگر یادتان باشد که ارتباط الزاما کلامی نیست و غیرکلامیها هم در آن جای دارند. بستگی به مورد، حجم رابطه کاهش و حجم ارتباط افزایش پیدا میکند. من الان در حال ارتباط با خوانندگان این گفتوگو هستم با صفر مقدار رابطه. درحالیکه گفتوگوی امروز ما یک جلسه بسیار پرارتباط است، اما نوع پذیراییای که از شما میکنم یا آنچه برای نوشیدن جلوی شما گذاشتهام، رابطه است. پس روی درجات آن خطکش پنج درجهای نمیتوان موقعیت ارتباطی خالص را گذاشت. کم و بیش با رابطه آمیخته است. من در یک طرف خطکش سنتیها (نقطه 1) و در طرف دیگر مدرنها را جای میدهم (نقطه 5) توجه کنید که مقصودم از مدرن، آدم متجدد نیست. این دو اصطلاح سنتی و مدرن ربطی به ظاهر ندارد، به نوع تفکر وابسته است.
آقای دکتر! کمی اینجا بایستیم و این تعریفها را در ذهنمان یکی کنیم. منظور شما از خانواده و افراد سنتی چه کسانی هستند؟
انسان سنتی انسانی است که در مقابل مسائلی که با آنها مواجه میشود، نگاه میکند تا ببیند آن مسئله را گذشتگان چگونه حل میکردهاند، همان را تداوم میدهد. رایجترینش آنکه چون در گذشته موقع عقد روی سر عروس و داماد کلهقند میساییدند، حالا هم باید همین کار را کرد. اوج چنین تفکری را میتوان در رفتار پدری دید که در امتداد نگاه سنتی به ناموس، دختر چهاردهسالهاش را به قتل میرساند. خانوادهای هم ممکن است از نان شبش بگذرد که حتما سر عقدکنان فلان فامیل کادویی آبرومند بخرد. این نگاه سنتی را حتی در روزنامهنگاری معاصر ایران هم داریم؛ مثلا در روزنامهنگاری ایران اینکه «چهکسی چه چیزی گفته است!» خیلی مهمتر از این است که «چه چیزی را چهکسی گفته است!». این به همان آیین دربارهای قاجار و روزنامه کاغذ اخبار محمدشاه قاجار- بهعنوان نخستین روزنامه ایران که در سال 1837منتشر شد - برمیگردد که در یک خبر یک ستونی ۲۴ سانتیمتری، ۱۴ لقب برای محمدشاه آورده است.
نگاه منفی که به این طیف سنتی ندارید؟
ابدا! من صرفا تعریفها را ارائه میدهم. قضاوت نمیکنم. اتفاقا معتقد هم هستم که برخی از این پاسخهای گذشته (سنتی) خیلی هم زیباست. مثلا وقتی فردی دچار مصیبت میشود و همه فامیل برای عرض تسلیت سر میرسند، این موضوع باعث میشود فرد مصیبتدیده از نظر روحی و حتی اقتصادی نجات پیدا کند، یا این سنت بسیار پرارزش ایرانیان که کهنسالان را مورد احترام قرار میدهند و از آنها نگهداری میکنند بسیار قابل توجه است. من از خوانندگان شما هم میخواهم برچسب بد و خوب به هیچیک از ایستادگان بر نقاط پنجگانه این طیف نزنند. اما خب این طیفی است با همه ویژگیهایش در جامعه ما که هست و زندگی میکند. در فرهنگ این طیف نگاه به گذشته و تقدیرگرایی یک ویژگی بارز است. به هیچوجه هم این تقدیرگرایی نماینده تقوای جامعه نیست. اگر تقوا بود که اینقدر فساد نبود. حدود 30سال پیش سرپرستی پایاننامه فوقلیسانسی را داشتم که ثابت میکرد تقدیرگرایی در ایران ناشی از شرایط اقلیمی و ماندگاری استبداد است. آدمی که گندم دیم میکارد، از لحظه خالیکردن یک گونی گندم روی خاک، چشم به آسمان دوخته که آیا باران ببارد یا نبارد، بدون آنکه خودش هیچ ارادهای در این موضوع داشته باشد. پس یک طرف طیف خانوادههایی هستند که ویژگی اصلیشان این است که سنتی هستند و تقدیرگرایی دارند. سطح سوادها هم در این طرف خیلی بالا نیست. البته سواد صرفا مسئله طیف سنتی نیست و در ایران مسئلهای است که کل جامعه درگیر آن هستند. ممکن است با آدم تحصیلکرده دانشگاهرفتهای مواجه شوید که مطلقاً کتاب نمیخواند. یک تخصص فنی دانشگاهی گرفته و حسب فرهنگ و پارهفرهنگ خود برای حل مسائل اجتماعیای که با آن مواجه میشود، مرجعش گذشته است نه خرد و دانش مرتبط با آن مسئله.
ویژگیهای آن سر دیگر طیف که شما به آن انسان مدرن میگویید چیست؟
لطفا به هیچوجه مدرن را به معنای آدمی که کراوات میزند نگیرید. تعریف دانشگاهی انسان مدرن - نه انسان متجدد که در دوره رضاشاه و محمدرضاشاه دنبال شد - کسی است که وقتی با مسئلهای مواجه میشود، به خرد و دانش نگاه میکند تا ببیند دانش مرتبط با آن مسئله، برای حل آن مسئله چه میگوید و با اتکا بر آن مسئلهاش را حل میکند. این انسان اگر همهچیزش طبیعی باشد، قاعدتا هیچ جنگی با گذشته ندارد و اگر خرد، پاسخ را در گذشته دید، او آن کار گذشته را انجام میدهد. نماد چنین کشوری را میتوانید ژاپن در نظر بگیرید. ژاپن 50- 40 سال پیش درحالیکه ترانزیستور صادر میکرد، به کهنسالان همان احترام و مراقبتی را عرضه میکرد که گذشتگان 100سال پیشاش میگذاشتند.
الان جامعه ما مدرن است یا سنتی؟
ما به هیچ وجه جامعهای مدرن نیستیم. اگر ما جامعهای مدرن بودیم، مرکز دانش و فناوری روباتهای تونلکنِ قنات، باید ایران میبود، چون ما بهشدت به آب وابستهایم. قنات هم یکی از بینظیرترین اختراعات بشر است که ما بنیانش را گذاشتهایم و تا الان دانشگاه صنعتی شریف یا دانشگاه صنعتی اصفهان باید دهها نوع روبات لایروبی قنات ساخته بودند که این مردان دردمند این کار را نکنند یا اصلا قناتها کور نشوند. ما باید تا الان قنات را تداوم داده بودیم و مشکل بیآبیمان را حل میکردیم. ما مدرن نبودهایم. نظام سیاسیمان هم مدرن نیست. ما حزب نداریم بلکه جناح داریم. شما وقتی به حزب رأی میدهید، کاری به شخص ندارید اما در جناح باید به اکبرآقا و حسینآقا رأی بدهید. چون مدرن نیستیم، نیامدهایم ببینیم دانش، خرد و تجربه علمی برای هرکدام از اینها چه میگوید. ما آویزان میان سنت و مدرنیته هستیم. بیش از 100سال است در حالگذار از سنت به مدرنیته هستیم.
از نگاه شما رفتار این دو طیف در مقابل کرونا کاملا با هم متفاوت است.
رفتار کرونایی این دو طیف کاملا مشخص است که چگونه بوده. آن سر طیف، یعنی انسانهای سنتی، در عین حال که میخواهند قواعد مقابله با کرونا را رعایت کنند، کوشش میکنند آیینهای ارتباطیاش بر سر جای خود بماند. اتفاق بدی که افتاد این بود که انسان مدرن هم که در انتهای طیف بود، پاسخ درستی نداشت. یک روز رسانههای رسمی گفتند تا شنبه کرونا محو میشود. رئیسجمهور برزیل گفت کرونا یک سرماخوردگی ساده است. رئیسجمهور آمریکا پیشنهاد تزریق مواد ضدعفونیکننده به ریهها داد. همه اینها انسان مدرن را هم کمی سردرگم کرد. در مورد فراوانی و عمق ارتباطات اجتماعی، بیشترین آسیب را انسانهای ساکن در سر دیگر طیف، یعنی مدرنها دیدند. درحالیکه طیف اول آسیب چندانی ندید. در همین زمینه میتوان نمونههایی از ساکنان سر دیگر (مدرن) دید که ارتباطات اجتماعی آنان در فضای واقعی- نه فضای مجازی - در حد نزدیک به صفر کاهش یافت. البته آنها از فناوریهای نوین برای ارتباطات اجتماعی در فضای مجازی حداکثر استفاده را کردند. زمان که گذشت و شیوع کرونا که طولانی شد، سنتیها از لبه طیف یک ایستگاه به این طرف آمدند و در ایستگاه شماره 2 نشستند. حالا دیگر حسب مورد، گاهی رعایت میکردند، گاهی نمیکردند. ارتباطات دورهای، مثل جلسه هفتگی قرآن که هر بار در خانه یکی برگزار میشد، تعطیل شد. آمدن نوهها و عروسها و دامادها به ناهار جمعه کم شد، اما تعطیل نشد. نشستگان مدرن ساکن ایستگاه 5 نیز در ارتباطات فضای مجازی و در مقابل انبوه اطلاعات موجود، از منبع خرد و دانش جوابی درست و قطعی نگرفتند. مثلاً منابع خرد و دانش روز اوایل میگفت ماسک فقط برای آدم آلوده به کرونا ضروری است نه برای همه. بعدها همان ماسک غیرضروری اجباری شد. بنابراین برخی از نشستگان در آن ایستگاه نیز یک ایستگاه جابهجا شدند و نشستند در ایستگاه 4. مثلاً برخی مهمانیهای کمجمعیت با حفظ فاصله و رعایت موازین برگزار شد و ارتباطات چهره به چهره پرپارازیتی را برگزار کردند. از آن سو نشستگان در ایستگاه شماره یک نیز که بهتدریج خبر درگذشت در اثر کرونای در و همسایه و فامیل دور و نزدیک را شنیدند، یک ایستگاه جابهجا شدند و از ایستگاه یک به 2 رفتند. عدهای نیز از همان اول ساکن دائم ایستگاه وسط شدند. میتوان آنان را تجسم کرد که دستشان را با صابون میشستند، اما در دکان محل کارشان، گاهی از ماسک خسته میشدند و یکساعتی به ماهیچههای صورتشان استراحت میدادند و با رفقا به گپ و گفتوگو مینشستند. عدهای هم از همان اول، آن وسط در ایستگاه 3 گرفتار بودند. انسانهای محتاجی که ارادهای برای رعایت نداشتند. مثلاً چند جوان مهاجر روستایی که روزها در شهرهای بزرگ کار میکنند و شبها همگی در اتاقی از یک بنای در حال ساخت میخوابند. هر قدر تفکر مدرن هم داشتند، جبر تعیین میکرد که در هر ساعت در چه نقطهای از طیف باشند که میانگینش میشد ایستگاه 3 یا همان نقطه وسط بودند. اکنون که در حال ورود به ششمین ماه واگیری کرونا هستیم، اطلاعات ضد و نقیض رسانهای بهویژه آنچه در فضای مجازی در ایران میچرخد، میتواند مهاجرت به ایستگاه 3 را افزایش دهد. البته مواردی مثل اعلام رسیدن تعداد مرگ در اثر کرونا به 200 نفر که این روزها اتفاق افتاده، میتواند به ساکنان این 5 ایستگاه، شوکهای موقت جابهجایی در دور شدن از ایستگاه دو سر طیف را وارد کند.
به نظر شما حاکمیت در به انسجام رساندن دو سر طیف چطور عمل کرده و کلا رفتارش در برابر کرونا چگونه بود؟
در ارتباطشناسی، شاخهای به نام ارتباطات بحران داریم که مسئولیتش بر دوش سازمانها و حکومتهاست. پیش از آن اجازه میخواهم به تعریف مشترکی از بحران برسیم؛ «بحران رخدادی با احتمال اندک ولی با اثرات شدید است که کارکرد معمول سازمان یا یک کشور را تهدید میکند و از سویی با ابهام در علت و ابهام در اثرات و روشهای تصمیمگیری مواجه هستیم.» این را از کتابهای رشته خودم نقل میکنم نه از کتابهای رشتههای دیگری که با بحران کار دارند. ارتباطات بحران نوعی ارتباط نیاز دارد که معادل فارسی برای آن نداریم و آن دیالوگ است. دیالوگ گفتوگو نیست. تعریف دیالوگ در رشته من این است: «مشارکت در یک بحث درباره حل یک مشکل». ما چنین چیزی در ایران نداریم، چون همیشه شرایط اینگونه بوده که عموما بخش عمدهای از حاکمیت کاری به اینکه من چه میگویم نداشته است. حاکمیتی که کاری به این ندارد که مردم چه میگویند، هر کاری دلش بخواهد میکند. بنابراین چنین حاکمیتی اگر برجستهترین متخصص ارتباطات بحران را هم دعوت کند، چون عادت و باور به دیالوگ ندارد، از این شاخه تخصصی ارتباطشناسی نمیتواند در کاهش اثرات منفی بحران استفاده کند. حاکمیتی که مسلط به دانش ارتباطات بحران باشد، هم پیش از بحران، هم حین بحران و هم پس از بحران را مدیریت میکند. حالا شما تصور کنید که وقتی این ویروس در چین شروع شد، کشور ما چقدر آمادگی داشت که اگر ویروس به ایران آمد چکار باید بکند؟ اگرچه همه ما قبول داریم که امکان ندارد در بحران آسیب صفر بشود. اما وقتی عناصر حاکمیتی و مدیریتی فاقد آگاهی از ارتباطات بحران باشند، فاقد توان مدیریت بحران خواهند بود. ما چون آمادگی نداشتیم همه ساکنان 5 ایستگاه اعم از سنتی یا مدرن را بیشتر گیج کردیم. به نظرم این بحث گسترده و پردامنهای است که همه باید بعد از عبور از بحران کرونا در کشور به شکل جدی، به آن نگاه کنند و به آسیبشناسی آن بپردازند تا در بحرانهای بعدی این قدر مدام شگفتزده و غافلگیر نشویم.
به نظر شما کرونا بر ارتباطات ما چه تأثیری گذاشته است؟ مقصودمان ارتباطات انسانی به عنوان انسان مدرن امروزی است.
از خیلی قدیم، هم در متون کهن فارسی و هم در ضربالمثلها معاشرت و بودن با دیگران و مخصوصا بودن با نزدیکان را بهعنوان یک کنش ارتباطی مثبت داریم. این اصطلاح صله رحم که در فرهنگ دینی ما مطرح است را همه شنیدهایم. در گذشته میدانستیم که ارتباطات اجتماعی سلامت روان بیشتری برای کنشگران آن فراهم میکند. اما تحقیق بسیار مهمی در استرالیا انجام شد و ثابت کرد که علاوه بر سلامت روانی، بر سلامت جسمی نیز تأثیر میگذارد. این تحقیق که در یک پروژه دهساله تعریف شده بود، یک نمونه ۱۴۷۷ نفری از آدمهای مسن را انتخاب کرد و پس از ثبت وضعیت سن، درآمد، شرایط پزشکی، توان هشیاری و رفتار مصرف الکل و تنباکو، کنشهای ارتباطی آنان را در 4سطح طی 10سال اندازه گرفت و مورد بررسی قرار داد. 4 کنش ارتباطی عبارت بود از؛ میزان ارتباط با فرزندان، با بستگان، با دوستان محرم (که در فارسی معادل خوبی برای آن پیدا نکردهام و منظور دوستی است که آنقدر با او صمیمی باشید که رازهایی از زندگی خصوصیتان را نیز بتوانید به او بگویید) و دوستان. بعد از 10 سال نتیجه چنین بود که برای کسانی که ارتباطشان با فرزندان بیش از بقیه بود بالاترین امید زندگی برایشان ثبت شد. پس از آن ارتباط با بستگان، در رتبه بعدی دوستان محرم و در انتها دوستان. بدیهی است میتوانیم تصور کنیم که آدمهای منزوی و مردمگریز در آخر خط قرار میگیرند. ما میدانستیم که ارتباطات انسانی یک نیاز روحی است اما نمیدانستیم نیاز ارگانیکی و فیزیکی هم هست. این خیلی مهم است که بدانیم تداوم یا قطع ارتباط انسانی چه اتفاق یا سرنوشتی را برای ما رقم میزند.
اگر ماجرای کرونا ادامه پیدا کند، این آسیب در فرهنگ ما تأثیر خواهد گذاشت؟
من واقعا پاسخ روشنی برای این سؤال شما ندارم. برخی رویدادها در گذشته میتواند سرنخ به ما بدهد. قبل از انقلاب، همکاری در دانشگاه علوم ارتباطات اجتماعی داشتم که تازه تحصیلاتش را در رشته ارتباطات در فرانسه تمام کرده بود و گاهی به اتاق من در مرکز تحقیقات آنجا میآمد. تعریف میکرد که قبل از جنگ جهانی دوم در فرانسه، نوع پذیرایی از مهمان شبیه نوع پذیرایی ما بوده است. جلوی مهمان دیس شیرینی و دیس میوه میگذاشتهاند. وقتی جنگ جهانی آغاز و دولت فرانسه بدون درگیری، تسلیم بیقید و شرط آلمان شد، کشور مذکور تبدیل به منبع تأمین مواد غذایی برای ارتش آلمان شد و انبوه تولیدات غذایی را از آنجا خارج میکرد و با دادن کوپن به مردم فرانسه، همهچیز در آنجا جیرهبندی شد. جنگ جهانی که تمام شد دیگر در فرانسه مثل قبل دیس شیرینی جلویتان نمیگذاشتند. سبک زندگی تغییر کرد و جلوی مهمان فقط یک شیرینی داخل پیشدستی میآوردند. امروز ویروس کرونا ممکن است همان نقش آلمان نازیسم اشغالگر را ایفا کند. اینکه آیا یکسری رفتارهای ارتباطی ما بعد از اشغال توسط کرونا تغییر خواهد کرد را من نمیدانم. اما میتوانم تصور کنم احتمالا ایفای نقش مخاطب رسانه بودن آنها کمی تغییر کند. شاید از این پس، ملتها در انتخاب مقامات ارشد و یا رؤسای قوای تصمیمگیرنده کشورشان، برای قدرت مدیریت بحران آنان اهمیت بیشتری قائل شوند و در رأی خود بیش از گذشته آن را لحاظ کنند. نگاهشان به دوگانه اعمال طبیعت و فضولیهای بشر- حتی با اتکا به علم- در طبیعت تغییر کند و در ارتباطات رسانهای آنان اثر گذارد. حتی ممکن است کنجکاو شوند که چه کروناهای دیگری در زندگی دارند یا قبلا داشتند که متوجهش نبودند. به نظر من تجربه کرونا به بشر ثابت کرد باید در مقابل رسانهها، به جهان طور دیگری نگاه کرد. باید حکومتهای کرونایی، تشکیلات کرونایی و... را که قبل از کرونا بودهاند و موجب آسیب به ما و مردم جهان شدهاند را شناخت. به هر حال اگر این وضعیت طولانی بشود و کار به بیش از یکسال و 2 سال بکشد، بهویژه اگر پیامدهای اقتصادی منفی بر زندگی مردم بگذارد، احتمالاً اثرات میانمدتی بر نشستگان بر هر یک از آن 5 ایستگاه خواهد گذاشت.
هیچ پدیدهای به اندازه کرونا شگفتی نزاییده است. حتی کرونا از خبر فرود آمدن انسان بر سطح کره ماه نیز بیشتر شگفتی ایجاد کرده است. چون شگفتی فرودآمدن انسان بر کره ماه کوتاهمدت بود ولی اخبار این رویداد مستمر و هر روز با شگفتی جدیدی همراه است
وقتی عناصر حاکمیتی و مدیریتی فاقد آگاهی از ارتباطات بحران باشند، فاقد توان مدیریت بحران خواهند بود. ما چون آمادگی نداشتیم همه ساکنان 5 ایستگاه اعم از سنتی یا مدرن را بیشتر گیج کردیم. به نظرم این بحث گسترده و پردامنهای است که همه باید بعد از عبور از بحران کرونا در کشور به شکل جدی، به آن نگاه کنند و به آسیبشناسی آن بپردازند تا در بحرانهای بعدی این قدر مدام شگفتزده و غافلگیر نشویم
در طول تاریخ رسانهها در جهان، تاکنون هیچ واژهای آنقدر که واژه کرونا در سطح جهان به چشم و گوش جهانیان پرتاب شد، تکرار نشده بود. واژهای که با تلفظ کم و بیش مشابه آن بهسرعت وارد فرهنگ لغات ۶۷۰۰ زبان موجود در کره زمین شد. با اطمینان عرض میکنم حتی در مستبدترین نظامهای طول تاریخ که اسم رهبرشان را به طور مکرر تکرار میکنند، باز هم آن اسم به اندازه کرونا تکرار نشده است
دکتر محسنیان راد درباره تجربه تدریس در این روزهای کرونایی میگوید: کرونا که آمد به کلاسهای آنلاین رو آوردیم. تقریبا همه امکانات کلاس حضوری فراهم بود، ولی احساس من نسبت به کلاسهای حضوری مثل این است که به یک گلدان پر از گلهای تازه دست بزنی که عطرش فضا را پرکرده باشد و وجود آن را به عنوان محصول یک موجود زنده حس میکنی، اما کلاسهای آنلاین مثل گلدانی است که در آن گل مصنوعی گذاشتهاند که نه بویی دارد و نه عطری