در بستر داستانها، کودکان را با کتاب آشتی بدهیم
الهام فخاری- عضو شورای شهر تهران
خودمان را در کتابها یافتیم، جاهایی و در هنگامههایی از گذشته یا خیالپردازیهایی دور از دسترس، در داستانهایی که خواندیم، با صفحه به صفحهای که خواندیم بزرگ شدیم، کتابها بزرگمان کردند. در کنار خانواده و مدرسه، کتابها و داستانهایی که خواندیم پرورش یافتیم؛ روانمان، باورها و شناختهایمان با واژهها پرداخته شد، شاخ و برگ یافت و رشد کرد. آدمهای پیرامون را و جهان دربردارندهمان را با واژهها شناختیم. تاریخمان و تاریخ جهان را با واژهها بازخوانی کردیم، با هر ورقی که زدیم، دری از درهای جهان به رویمان باز شد، از مرزها گذشتیم و با مردمان و با فرهنگهایشان آشنا شدیم. ما با واژهها جهان پیرامونمان را دیدیم و حالا داشتههایمان از کتاب است که ما را نگران آینده کرده است.
هرروز از این نگرانیها میگوییم، از سرانه پایین خواندن و نوشتن در ایران، از اینکه وضعیت بحرانی است، هرروز از درصد و دقیقه میگوییم که فلان درصد کتاب نمیخوانند و همان درصدی هم که کتاب بهدست میگیرند (کتاب غیردرسی)، سرانه مطالعهشان از فلان دقیقه بیشتر نمیشود. این نگرانیها به جاست و دلیلهایی هم برای وضع موجود مطرح میشود. میگویند اگر نسل امروز کتاب نمیخواند برای این است که سرگرمیهای دیگری دارد؛ تلویزیون و فضای مجازی، بازیهای رایانهای و... اینها همه جذابیتهای آنی دارند و ارتباط با آنها خیلی آسانتر از ارتباط با کتاب و واژه است. آری نسلهای پیشتر، سرگرمیهای امروز را نداشتند. کودکی آنها با بازیهای کوچه خیابانی و کتاب سر میشد. بیشتر کسانی که در دهههای گذشته کودکی و نوجوانی کردهاند، هنوز بوی کاغذهای کهنه کتابهایی که در محلهشان دست بهدست میشد، در مشامشان مانده. آنها خاطرههای مشترکی از کتابخوانیهایشان دارند؛ پنهانی کتاب خواندن در ساعتهای درسی و حتی شبهای امتحان، به صف ایستادن دربرابر کتابخانه مکانی برای به امانت گرفتن کتابی، کوچه به کوچه گشتن دنبال دکهای که مجله هفتگیشان را داشته باشد و...
18تیر روز ادبیات کودک و نوجوان است، روزی به این نام، نامگذاری شده تا شاید بتواند کودکان و نوجوانان این مرز و بوم را با واژه و کتاب پیوند زد. نمیشود تلویزیون، فضای مجازی و هر آنچه هر روز فناوری ارائه میکند، از کودکان و نوجوانان دریغ کرد ولی شاید اشتباه بزرگ ما این بود که همه اینها را جایگزین کتاب کردیم، جایگزین خواندن کردیم. اگر جایگاه کتاب، قصه، شعر و هر آنچه از ادبیات داریم، حفظ میشد و فناوریهای نو را هم در کنار آن قرار میدادیم، شاید امروز افسوس نمیخوردیم که چرا سرانه مطالعهمان کم است، افسوس نمیخوردیم که چرا کودکانمان گوشی همراه پدر و مادر را به هر کتابی ترجیح میدهند.
در این سالها بودهاند کسانی که برای پیوند دادن کودکان و نوجوانان با کتاب و ادبیات تلاش کردهاند. از روحانی جوانی که در روستاها خانه به خانه برای کودکان کتاب میبرد و برایشان داستان میخواند، گرفته تا راهاندازی گروههای کتابخوانی و... همه میخواهند قصه و کتاب را به جمع کودکان ببرند. دوستان زیادی هستند که نگرانیشان پیوند میان کتاب و کودکان است اما بهنظر میرسد نه این تلاشها بس بوده و نه این نگرانیها بهکار یا نتیجه رسیده است. این مسئله باید مسئله همگانی شود. اهمیت و جایگاه کتاب را در بالا بردن تجربههای فرهنگی و هنری همه میدانیم و همه میدانیم تا هنگامی که در تلویزیون از کتاب نگوییم، در مدرسه مسئولان آموزش و پرورشمان برای آشنایی کودکانمان با کتابهای غیردرسی برنامهای نداشته باشند، تا زمانی که مدیران شهریمان برای کتابخوانی کودکانمان کاری نکنند، چیزی درست نمیشود. ورق زدن کتاب برای کودک باید به سادگی در دست گرفتن کنترل تلویزیون باشد، به سادگی روشن کردن گوشی مادر و جستوجو در پنجرههای اینستاگرام و
به همان اندازه گیرا.
در شهرها و روستاهای ما کودکان چقدر به کتاب دسترسی دارند؟ در برخی از روستاها هنوز خیلی از بچهها کتابی ندیدهاند. اما تنها مسئله داشتن کتاب نیست. مهمتر از بودن کتاب، بودن کسی است که از اهمیت کتاب برای آنها بگوید، داستانی برای آنها بخواند.
شیرین و دلنشین کودکان را به داستانها ببرد، با واژهها برایشرؤیا بسازد. کتاب کم نیست و دستکم این است که نسل امروز آسانتر از نسلهای گذشته به کتاب و قصهها دسترسی دارد. در همین شهر تهران، در مناطق 22گانه 432کتابخانه است که کودکان میتوانند آنجا کتاب بخوانند. اما آیا کسی هست که آنها را بهسوی کتاب ببرد؟ اگر نسلهای گذشته دنبال کتاب و خواندن بودند، به این دلیل بود که پای قصه مادران و مادربزرگها مینشستند، هر شب با قصههای رادیو به خواب میرفتند و روزهای هفته را با امید قصه ظهر جمعه به سر میبردند. کتابخوانی عزم ملی و نیاز فرهنگی میخواهد؛ عزم مادران و پدران، عزم مدیران و مسئولان.