شما که غریبه نیستید
سعید مروتی ـ روزنامهنگار و منتقد سینما
هوا گرم است. خیابانها شلوغ، راه طولانی و فرصت کوتاه. چارهای جز استفاده از مترو وجود ندارد. از اوایل اسفند پارسال سوار مترو نشدهام. از همان روزهایی که خبر رسید پای کرونا به تهران هم باز شده. وارد ایستگاه میشوم. میزهایی که رویشان انبوهی ماسک چیده شده، نخستین چیزی است که جلب توجه میکند. خانمی که ماسک بر صورت دارد در حال خرید ماسک است و مقابل میز روبهرویی هم دو پسر جوان ماسک میخرند، بر چهره میزنند و به سمت بلیتفروشی میروند. فردی که جلوتر از من در حال زدن کارت مترو است ماسک ندارد و کسی هم جلویش را نمیگیرد. از پلهها که پایین میروم با افراد بیشتری مواجه میشوم که ماسک ندارند. قطار میرسد و سوار میشویم. خوشبختانه بیشتر مسافران حواسشان به کرونا هست ولی آنها که عین خیالشان نیست چه. تا وقتی که داخل واگن خلوت است فاصلهگذاری اجتماعی، تقریبا رعایت میشود ولی بعد از رسیدن به ایستگاه هفتمتیر، هجوم جمعیت همهچیز را شبیه دوران قبل از کرونا میکند. هنوز به مقصد نرسیدهام که تصمیم میگیرم پیاده شوم. بقیه راه را میشود با تاکسی و حتی پیاده رفت. کمی دیر رسیدن آنقدرها هم مهم نیست.
برای پیگیری طلبی قدیمی از صندوقی خوش حساب! وارد ساختمان صندوق ذخیره فلان میشوم. دوستی خبر از گشایشی داده و توصیه کرده سری به صندوق بزنم. منبع خبر امیدوارکننده مدیرعامل صندوق است ولی در داخل ساختمان هیچکس از ماجرا خبر ندارد. در راهرو اعلامیه با این مضمون چسبانده شده: بهعلت کرونا حضوری مراجعه نکنید و از طریق تلفن و مراجعه به سایت کارتان را پیگیری کنید. خب، این را هم کسی به من نگفته بود. در حال گفتوگو با نگهبان ساختمان بودم که یکی از کارمندان در شیشهای واحدشان را باز کرد و با پرخاش به حضور ارباب رجوع معترض شد. اعتراضی که با این جمله تمام شد: «اونم توو این کرونا!».
فاصله من ارباب رجوع که بیخبر از همه جا به ساختمان صندوق ذخیره فلان آمده بودم و ماسک هم بر چهره داشتم با خانم کارمند که ماسک نداشت، بیشتر از 6 متر بود. در عمق میدان میشد بقیه همکاران خانم کارمند را دید که هیچ کدامشان ماسک نداشتند. شواهد نشان میداد که از نظر خانم کارمند، کرونا را فقط اربابرجوع منتقل میکند. حتی اگر ارباب رجوع ماسک داشته باشد و فاصلهگذاری اجتماعی هم رعایت شده باشد. در عوض میشد ساعتها بدون ماسک در محیطی نه چندان بزرگ و با فواصل کم با همکاران دور هم نشست و گل گفت و گل شنید.
از کنار آرایشگاه مردانه محلهمان رد میشوم. روی در آرایشگاه نوشته شده لطفا با ماسک وارد شوید. مرد میانسالی بدون ماسک در حال ورود به آرایشگاه است که نوشته را میبیند و برمیگردد. در کسری از ثانیه آقای آرایشگر وارد صحنه میشود، دست مرد میانسال را میگیرد و درحالیکه او را به داخل مغازه میبرد میگوید: «این برای دیگرونه. شما که غریبه نیستید حسن آقا!»
۴ماه گذشته و کرونا نهتنها ضعیف نشده که به شکل هولناکی بیشتر از اواخر اسفند و فروردین، مبتلا میکند و قربانی میگیرد. در عوض بسیاری از ما زندگی با کرونا را با بیمبالاتی و رفتارهای مندرآوردی اشتباه گرفتهایم. بدون ماسک وارد مترو میشویم و کسی هم جلویمان را نمیگیرد. بدون فاصلهگذاری اجتماعی کنار همکارانمان مینشینیم و فقط هنگام خروج از محل کار ماسک میزنیم، چون ما فقط از غریبهها ممکن است کرونا بگیریم. همانطور که آرایشگر محله ما همان قدر که از خودش مطمئن است خیالش بابت حسن آقا هم راحت است.