رسول بهروش| بدون تردید یکی از لذتبخشترین چیزهای دنیا این است که آدم عاشق شغلش باشد. این نعمت بزرگی است که خداوند به بعضی از بندگانش میدهد. راستش وقتی این روزها بیمیلی بعضی بازیکنان برای شروع لیگ را میبینیم، حس میکنیم اینها عاشق کارشان نیستند و فقط بهعنوان منبع درآمد به آن نگاه میکنند. بیخود نیست که فوتبال ما سالهاست درجا میزند و اگر هم جایی جلو برود بیشتر شبیه جرقه است. یکی از دهها دلیل این عقبافتادگی آن است که عاشقها جای خودشان را به کاسبها دادهاند، که نسل شیفته فوتبال، تبدیل شده به جماعتی که از زمین سبز فقط اسکناس سبز درو میکند.
ما میفهمیم که چرا برخی مدیران و مالکان لیگی مخالف بازگشایی مسابقات هستند. یکی مثل محمدرضا زنوزی به آب و آتش میزند که «دبه» کند؛ چرا؟ چون هر چه خرج میکند به جایی نمیرسد و به زعم خودش جلوی ضرر را از هر کجا بگیرد منفعت است. استاد دو تیم در لیگ برتر دارد و هر تیمش قبل از هر بازی باید یک شبانهروز هتل رزرو کند. حالا به این اضافه کنید هزینههای سفر ، هواپیما ، شام ، ناهار ، شیرینی ، آبمیوه ، لباس و هزار چیز دیگر را تا بدانید مالک تراکتور و ماشین چرا برای تعطیلی لیگ بیقراری میکند. یکی مثل حمیداوی هم رسما میگوید 70درصد به بازیکنانش پرداختی داشته و اگر لیگ لغو شود، آنها ضرر نمیکنند. این یعنی مالک شهرخودرو خیلی شیک و محترمانه دنبال پیچاندن قسط آخر قرارداد بازیکنان است. برای فهمیدن اینها، نیازی نیست آدم شکافنده اتم باشد. این وسط اما چیزی که نمیفهمیم، فراری بودن بعضی بازیکنان از فوتبال است. مگر میشود این عده آنقدر از شغلشان بیزار باشند که بعد از 3 ماه تعطیلی، دلشان برای توپ ، شوت ، گل و هیجان تنگ نشده باشد؟
بچههای نسل ما و قبلتر از آن، اغلب اوقات با زانوهای خاکی و خونین از زمینهای سنگلاخی بازی به خانه برمیگشتند. بزرگترها مدام هشدار میدادند که «مریض میشوی، کزاز میگیری»، اما اینها ولکن نبودند. انگار توپ به جانشان بسته بود. اتفاقا آخرین افتخارات درست و حسابی این فوتبال، آخرین ستارگانی که سرشان به تنشان میارزید و آخرین لژیونرهای حاضر در تیمهای آبرومند هم مال همین نسلها بودند. اصلا مگر میشود آدم عاشق کارش نباشد و به قله برسد؟ لیونل مسی که شاید بهترین بازیکن تاریخ فوتبال جهان باشد، در تازهترین مصاحبهاش گفته: «برای آغاز دوباره لالیگا لحظهشماری میکنم.» لئو اتفاقا بسیار هم خانوادهدوست است؛ 3 پسر دارد که به آنها شدیدا وابسته است، با این حال دلش میخواهد به زمین برگردد. اینجا اما اکبر ایمانی با 3 بازی ملی نصفهونیمه میگوید: «فوتبال را کنار میگذارم، ولی به تمرینات برنمیگردم.» یا آن یکی دروازهبان لیگ برتری در 3 برداشت مختلف جلوی دوربین خبرنگاران از فوتبال اعلام برائت میکند و بهانه میگیرد که نگران فرزندش است.
این جماعت اگر عاشق فوتبال باشند، به جای بهانه و بامبول، نهایتا یک ماه خودشان را از خانواده جدا میکنند تا ماموریتشان را تمام کنند. بقیه امکانات هم که فراهم است. در روزگاری که مردم محتاج نان به دل «بیآرتی» زدهاند، اینها با «بیامو» تردد میکنند که طبعا شانس ابتلا در آن کمتر است! مشکل اما چیز دیگری است؛ ما دچار نسلی شدهایم که از فوتبال، فقط پیامکهای واریز بانک و فالوئرهای خاص اینستاگرامیاش را میشناسد. عشق به توپ سیری چند؟
نه؛ شماها عاشق نیستید
از زانوهای خونی و کزاز تا ثروت نجومی و کرونا
در همینه زمینه :