برای لاغری ذهنتان، رژیم اطلاعاتی بگیرید
عیسی محمدی ـ روزنامهنگار
دوست عزیزی که در حوزه تولید محتوا و آموزش و بازاریابی و... کار میکند، در حرفه خود بهشدت موفق شده و برند معتبری را ایجاد کرده است. کتابهای زیادی را هم در زمانهای کم تولید کرده و راهی بازار میکند؛ همه کتابها هم در سطح خودشان، عالی و باکیفیت و بهدردبخور هستند و به قول معروف، کتابسازی نمیکند. روزی که راز موفقیتش در این تولید فراوان و جا انداختن برندش را پرسیدم، گفت که من رژیم اطلاعاتی میگیرم و به هر چیزی، اجازه ورود به مغزم را نمیدهم. چقدر حرف دقیقی؛ یک رژیم اطلاعاتی.
این روزها خیلیها اضافه وزن دارند. چه کار میکنند؟ سریع رژیم میگیرند. برای چه رژیم میگیرند؟ برای اینکه میزان کالریهای ورودی به بدنشان کمتر بشود و در نتیجه، بتوانند وزن کم کنند. وقتی کالریهای ورودی بیش از حد نیاز بدن باشد، طبیعی است که اضافه وزن ایجاد شده و تبدیل به چربی و... میشوند. اگر در مورد بدن و وزن گرفتن بدن چنین باشد، چرا در مورد مغز و ذهن و وزن گرفتن آنها چنین نباشد؟ وقتی که اطلاعات مورد نیاز ما، بیش از حدی باشد که نیاز داریم، طبیعی است که تبدیل به چربیهای ذهنی و روانی بشوند و حسابی برایمان دردسر ایجاد کنند.
اینها، اتفاقاتی است که این روزها برایمان میافتند. کلی اطلاعات ریز و درشت جمعآوری میکنیم، بدون اینکه نیازی به این اطلاعات و ایدهها و دانستنیها داشته باشیم. واقعاً به چه درد ما میخورد که بفهمیم فلان سلبریتی چطور وزنش را کم کرده یا چطور توانسته در فلان فیلم بازی کند یا فلان سیارکی که از کنار زمین گذشته، قرار است چهل، پنجاه یا هفتاد سال دیگر همین مسیر را طی کند و...؟ حتی جلوتر میرویم و میپرسیم که به ما چه ربطی دارد که فلان آزمایشگاه دارو و دوای کرونا را کشف کرده یا نکرده یا...؟ اگر دارویش کشف شد که همه میرویم و تهیه و استفاده میکنیم. اگر هم کشف نشده که در جریان قرار گرفتن یا نگرفتن ما، چه دردی را دوا خواهد کرد؟ واقعاً چقدر از این چربیهای ذهنی و اطلاعاتی داخل ذهنمان داریم و این چربیها دارند با ما چه کار میکنند و آیا دیر نیست که این چربیها، راههای سالم ورود اطلاعات به ذهنمان را بسته و ما را به آستانه یک سکته ذهنی برسانند؟
ذهن آدمی مثل یک پارچ یا ظرف محدود است. اینطور نیست که تا بینهایت جا و کشش داشته باشد. در این ظرف و پارچ محدود، یا باید اطلاعات و ایدهها و دانستنیهای بهدردبخور بریزید یا اینکه اطلاعات بهدردنخور. وقتی این ظرف از اطلاعات بهدردنخور پر شد، دیگر طبیعی است که جایی برای اطلاعات بهدردبخور نخواهد داشت. درست مثل یک خانه میماند. وقتی از آت و آشغال پرش کنیم، دیگر جا برای چیدمان وسایل مورد نیاز در اختیار نخواهیم داشت.
شبکههای مجازی، تلویزیون، اینترنت، حتی گپ و گفتهایی که با همکاران و دیگر شهروندان داریم و...، باعث میشوند تا کانالهایی برای ورود اطلاعات بهدردنخور به ذهنمان باز شوند. البته نیاز به دانستن و درک کردن اطراف و دنیای پیرامون، یک نیاز به رسمیت شناخته شده است. چه کارش کنیم؟ کاری که ژاپنیها میکنند را انجام بدهیم: آنها یکی از روزنامههای آساهی شیمبون و یومیوری شیمبون را تهیه کرده و در ابتدای روز میخوانند. این روزنامهها چون کاملاً حرفهای هستند، کاملترین تحلیلها و گزارشها و اطلاعات را از دنیای اطراف در اختیار ژاپنیها میگذارند. در نتیجه بقیه روز را میروند و کارشان را میکنند. جالب نیست؟ چرا کاملاً جالب است. آنها نیاز به دانستن درباره پیرامون را به رسمیت شناخته و خوب به آن پاسخ میدهند. بخشی از آمریکاییها هم نیویورکتایمز یا والاستریت ژورنال میخوانند و به یک تحلیل کامل میرسند. در کشورهای دیگر نیز چنین رسانهها و کانالهای مهمی وجود دارند. ما چه کار میکنیم؟ بیست و چهار ساعته در کانالها و سایتها و... هستیم و آخرش هم هیچ تحلیل درستی دستمان را نمیگیرد.
جدا از این بحث، باید یک رژیم اطلاعاتی سفت و سخت را هم برای خودمان تدارک ببینیم. واقعاً هرچیزی را راهی ذهنمان نکنیم. آخر چه نیازی است که این همه بدانیم؟ حضرت امیر علیهالسلام میفرماید: وقتی درگیر کارهای غیرضروری شوید، از کارهایی که برایتان مهم است باز میمانید. و طبیعی است وقتی که درگیر اطلاعات غیرضروری بشویم، از اطلاعات ضروری هم باز بمانیم. ضمن اینکه این حجم انبوه دانستنیها چون غیرسازمانیافته وارد مغزمان میشود، به جای آرامش بیشتر، ما را آشفتهتر میکند. به همینخاطر است که ما این همه میدانیم، ولی ناآرامتر و آشفتهتریم؛ چرا که این دانستهها روشمند وارد ذهنمان نمیشود و فقط حباب ذهنی در مغزمان ایجاد میکند.