حس خوب پولداری
خلیل کاظمنیا ـ دستیار جراح عمومی
سن آدم که بالا میرود روز تولدش هم انگار فرسوده میشود. نه از تبریکهای آنچنانی و شق و رق خبری هست، نه از تب و تاب اطرافیان. به همه اینها بیفزایید سلطان کرونا را هم.
کرونا که آمد قلبها را دور هم جمع کرد. البته از راه دور و به سِحر اینترنت. ولی انگار درهمین خانه ماندن و دور همنشینیهای دورادور باز هم من شانس زیادی نداشتم و کسی از خانواده 60نفری نتیجه و نبیرهای ما به یاد من نبود و هیچ پیامی خرج من نکرد جز مریم؛ آخرین خواهرم که پروفایل واتساپش را عکس من گذاشته بود و پیامی به رسم تبریک. ولی باز هم این ابتکار واتساپی مریم جواب نداد و خانواده من انگار کلا من را به باد فراموشی سپردهاند حالا که از آنها دور افتادهام.
آدم دلش میگیرد از این همه بیتفاوتی؛ حتی اگر برای بار چهل و دوم متولد شده باشی. ولی دم سیستم بانکداری گرم که برایم سنگ تمام گذاشت و تنهایی خانوادگی را با شگردهای خودش پر کرد!
همراهی بانکها از همان نخستین دقایق روشن شدن سیستمهایشان شروع شد. چقدر هم بااحساس و خودمانی.
همه بانکها پیام تبریک فرستادند نه اینکه من مشتری همهشان هستم؛ اصلا، حتی بانکهایی که یک تُک پا رفته بودم آنجا تا شرایط وامهایشان را بپرسم همانها هم ابراز لطف کرده بودند!
فقط یک بانک پیام نداده بود! فکر کنم از من دلخور شده چون قسط وامم عقب افتاده و چند روز پیش هم تلفنی اوقات تلخی کردند. حق هم دارند. چه معنی دارد آدم بدهکار دوباره متولد شود. حیف که واتساپش را ندارم وگرنه حتما برایش مینوشتم: بانک عزیزم با من قهر نکن. به یادت هستم ولی به خدا هنوز حقوقم رو ندادن. در نخستین فرصت خدمت میرسم. یک قلب قرمز خونی و یک استیکر شرمندگی ته جمله میگذاشتم و برایش میفرستادم. تا بداند توی این جشن بانکی سایه قهرش خیلی خیلی برایم استرسزا بود. واقعا دَم بانکها گرم، چقدر جای خالی همه را توی باکس پیامهایم پر کردند و زادروزم را صمیمانه شادباش گفتند و نگذاشتند توی این شهر غریب تنها بمانم.
چقدرحال من خوب است. چقدر حس پولدار بودن خوب است. چقدر حس تعلق به خاندان بزرگ و پرریشه بانک خوب است.
واقعن «وصف العیش، نصف العیش.»خاندان خوبم از همهتان مچکرم.