حمیدرضا محمدی- روزنامهنگار
بسیار بیش از اینها هستند، متولدانِ 1319.کسانی که اگر بودند، این جمعِ نازنین، گرمتر میشد. اما از عباس کیارستمی و محمدعلی سپانلو و فریدون تفضلی و قاسم هاشمینژاد و علیمحمد حقشناس و... باید یادکرد و گذشت و قدر آنهایی را سفت و سخت دانست که هنوز و همچنان هستند و از فعالیت دست نشستهاند. اصلا در این نسل خستگی و بازنشستگی معنا ندارد. بهخصوص زادگانِ 1319که عجیب دستپروردگانی دارد این سال و مگر میشود این اسمها، مردم سرزمینشان را تا آخرین دم منتفع نسازند. در شادباشِ آنها، پروندهای مختصر، با بضاعتِ مُزجاتِ خود، فراهم آوردهایم که تازه همهشان هم نیستند و البته که کسانی هستند که شاید جا مانده باشند و ما به آنها نرسیده باشیم. سرشناسانی که نه صد کلمه، که صدها کلمه باید که از برایشان نوشت. معالوصف، شما فیالمجلس این پرونده را از ما بپذیرید؛ «تا که قبول افتد و که درنظر آید». عمر هشتادسالههای 1399، به صحت و سلامت دراز باد...
جواد پزشکیان (اول فروردین 1319، تهران)
وقتی آغاز کرد، 20سالش بود و تا صداپیشگی، حرفه نخست زندگیاش شود، 8سالی طول کشید. بیاغراق نامش با شخصیتهای کارتونی ازجمله مار در «رابین هود»، خرس قهوهای در «پسر شجاع»، حاکم بزرگ در «سفرهای میتیکومان»، پدربزرگ در «بل
و سباستین» و چاملی در «تنسی تاکسیدو» گره خورده است. در آثار خارجی، از همه مهمتر، صدایش برای هاردی در «لورل و هاردی» خوش نشست و دیگر، در «بزرگمرد کوچک» بهجای داستین هافمن صحبت کرد. او در سریالهای ایرانی هم ازجمله برای جعفر بزرگی در «پدرسالار»، رضا کرم رضایی در «امام علی» و کیومرث ملکمطیعی در «گل پامچال» سخن گفت.
احمدرضا احمدی (۳۰ اردیبهشت ۱۳۱۹، کرمان)
او را بنیانگذار سبک موج نو در آغاز دهه چهل، در شعر معاصر ایران میدانند و چنان به راهی که برگزیده بود، اطمینان داشت که در سال 1343، در همین راستا، گروه ادبی «طُرفه» را راه انداخت. او در آخرین سال همین دهه، به کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان رفت
و مدیر موسیقی آنجا و منشأ اثر بسیار شد. جز این، در شعر و قصه کودک نیز متبحر است و نامزد جایزه هانس کریستین اندرسن هم شده است. در کنار این، نقاشی هم از علاقهمندیهای اوست. جالب آنکه در فیلم «پستچی» داریوش مهرجویی بازی کرد و دستیار جلال مقدم در «پنجره» بود.
منوچهر والیزاده (۴ تیر ۱۳۱۹، تهران)
اگرچه در چند فیلم بازی کرده اما او را به صداپیشگی میشناسند. نخستین معلمش، علی کسمایی بود و نخستین تجربهاش، حضور در دوبله فیلم «دختر بنفشهفروش» ساخته لویس سزار آمادوری. او که هماکنون از مدیران دوبلاژ است، صداهای خاطرهانگیزی چون رابرت دنیرو در «پدرخوانده 2»، اندی گارسیا در «پدرخوانده 3»، جان میلز در «آرزوهای بزرگ»، تام هنکس در «مسیر سبز»، توشیرو میفونه در «هفت سامورایی»، کرک داگلاس در «آخرین قطار گان هیل»، ویل اسمیت در مجموعه «مردان سیاهپوش» و جرج کلونی در «خارج از دید» را به یادگار گذاشته که بر آنها باید «لوک خوششانس» را هم اضافه کرد.
فریبرز مجیدی (تیر ۱۳۱۹، مشهد)
در دانشسرای عالی، فلسفه و علوم تربیتی خواند و برای فوقلیسانس مدیریت آموزشی به دانشگاه ابوریحان رفت. سالها در مازندران معلمی کرده و حضور چندانی در مجامع ندارد اما دو ترجمهاش، «ایدئولوژی و اتوپیا: مقدمهای بر جامعهشناسی شناخت» اثر کارل مانهایم در سال 1380و «زیباییشناسی و ذهنیت: از کانت تا نیچه» نوشته آندرو بووی در سال 1386برگزیده جایزه کتاب سال شد. نخستین ترجمهاش، «پلی برای عبور» اثر پرل باک بود که در سال 1346منتشر شد. آخرین کارش هم، ترجمه کتاب آنتونی گاتلیب با عنوان «رؤیای عصر روشنگری: ظهور فلسفه نوین» بود که سال گذشته ازسوی انتشارات مازیار نشر یافت.
ایرج بشیری (9مرداد ۱۳۱۹، بهبهان)
یبیرستان را در شیراز تمام کرد اما بهخاطر علاقه به زبان و ادبیات انگلیسی، این رشته را در دانشگاه پهلوی سابق (شیراز) برگزید. پس از اخذ لیسانس، مدتی خبرنگار روزنامه کیهان در فارس بود تا آنکه در سال 1343به آمریکا رفت. فوقلیسانس را در زبانشناسی عمومی در 1347و دکتری را در زبانشناسی ایرانی در 1351از دانشگاه میشیگان دریافت کرد. مدتی در همان دانشگاه زبان فارسی تدریس کرد و پس از آن، در دانشگاه مینهسوتا، استاد تاریخ ایران شد و در برهههایی ریاست بخشهای مطالعات خاورمیانه، مطالعات آسیای جنوبی و مطالعات روسیه و آسیای میانه را عهدهدار بوده است.
محمود دولتآبادی (۱۰ مرداد ۱۳۱۹، سبزوار)
مفصلترین رمان فارسی را نوشته است که به 2836صفحه میرسد و برای همین «کلیدر»، 15سال صرف کرد. از معدود نویسندگانی است که هم در عرصه سیاست فعال است و هم ادبیات. هربار اثر تازهای خلق میکند، به چاپهای متعدد میرسد اما یکی از آثارش که «کلنل» نام دارد، با وجود ترجمه به چندین زبان، هنوز در ایران اجازه انتشار رسمی ندارد. مسعود کیمیایی، «آوسنه باباسبحانِ» او را بدل «خاک» کرد و خودش در سکانسی از «گاو» ظاهر شد. او جوایز متعددی ازجمله شوالیه فرانسه و یان میخالسکی سوئیس را کسب کرده و نامزد بوکرِ آسیایی شده است.
آیدین آغداشلو (۸ آبان ۱۳۱۹، رشت)
فقط 2بار از آثارش نمایشگاه برپا کرده است؛ یکی سال 1354و دیگری 39سال بعد. در راهاندازی موزه «رضا عباسی» در تهران نقش اساسی داشت. او جز آنکه هم در جوانی نقد هنر - و بعد، نقد فیلم - مینوشت و هم در تلویزیون، برنامه «شیوههای دیدن» را داشت، جایگاه یک کلکسیونر و به تبع آن، کارشناس میراث فرهنگی را نیز حفظ کرده است. او افزون بر نقاشی، در مینیاتور هم دستی بر آتش دارد و افزون بر این، از طراحی جلد کتاب و پوستر فیلم هم برکنار نمانده است.
ایرج افشار سیستانی (۲ آبان ۱۳۱۹، زابل)
سیستانی است و زادگاهش را بسیار دوست دارد. اصلا به آن افتخار میکند و دربارهاش بسیار نوشته است؛ از « بزرگان سیستان» و «پزشکی سنتی سیستان» تا «پژوهش در جغرافیای تاریخی و شهرنشینی کوه خواجه» و «سیستانوبلوچستاننامه». او که کتاب «مقدمهای بر شناخت ایلها، چادرنشینان و طوایف عشایری ایران»ش، در ششمین دوره جایزه کتاب سال در سال 1367برگزیده شده، از میان دیگر آثارش باید از «خلیجفارس و کشورهای جنوبی آن»، «پزشکی سنتی مردم ایران» و «پژوهش در نام شهرهای ایران» نام برد. همچنین کتابخانه عظیمش مشتمل بر 14هزار جلد را وقف مرکز اسناد و کتابخانه ملی سیستانوبلوچستان کرده است.
پرویز خرسند (20شهریور 1319، مشهد)
از همان قدیم دستی بر قلم داشت. وقتی در 22سالگی تبعید شد، 2کتاب نوشت که محمدرضا حکیمی و محمدتقی شریعتی بر آنها مقدمه نوشتند. پس از آن، به دانشگاه فردوسی مشهد رفت و ادبیات خواند. کار اصلیاش تا تعطیلی حسینیه ارشاد، ویراستاری آثار دکتر شریعتی بود. پس از انقلاب، مدیرعامل انتشارات سروش و سردبیر مجله سروش شد که تا سال 1360ادامه داشت. دکتر شریعتی دربارهاش نوشته است: «قویترین نویسندهای است که نثر امروز را در خدمتِ ایمانِ دیروزِ ما قرار داده است و او باید درغربتی سخت زندگی کند».
گلنوش خالقی (17دی ۱۳۱۹، تهران)
البته که پدرش روحالله خالقی بود اما از خودش لیاقت نشان داد. پس از شاگردی حسین صبا، جواد معروفی و مصطفی کمال پورتراب، شاگرد اول هنرستان عالی موسیقی شد. در پس آن، به آکادمی موتزارتیوم سالزبورگ اتریش و بعد، کالج اوبرلین در اوهایو آمریکا رفت تا سرانجام در رشته رهبری کر از دانشگاه ویسکانسین فارغالتحصیل شد. 4سال پیش از انقلاب به ایران بازگشت و گروه «همآوازان» را برای اجرای آثار کلاسیک با گروه کر و ارکستر ایجاد کرد. او در این سالها از تدوین آثار نوشتاری و موسیقایی پدر نیز جدا نمانده است.
قباد شیوا (۴ بهمن ۱۳۱۹، همدان)
در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران درس خواند اما ترجیح داد برای فوقلیسانس به انستیتو پرت (Pratt) در نیویورک برود. 51سال پیش در رادیو تلویزیون ملی ایران و 3سال بعد، در انتشارات سروش، بخش گرافیک را ایجاد کرد. از مؤسسان مجله تماشا در همان سالها و در این سالها از پایهگذاران انجمن صنفی طراحان گرافیک ایران بوده است. طراحی بسیاری از پوسترهای جشن هنر شیراز و برنامههای ارکستر مجلسی رادیو تلویزیون ملی ایران یا آرمهایی چون هتل پارسیان، زمزم، انتشارات فرزان روز، انتشارات سروش و مجله حرفه هنرمند یا پوستر فیلمهایی مانند اتوبوس و کشتی آنجلیکا ازجمله هنرهای اوست.
بهمن شعلهور (17بهمن ۱۳۱۹، تهران)
پدربزرگش از همراهان ستارخان بود و مادربزرگش، خواهر شیخمحمد خیابانی. پدرش نخستین حقوقخوانده دانشگاه تهران بود و مادرش از نخستین برکشیدگان مدرسه پرستاری دانشگاه تهران. خودش، هم در زبان انگلیسی و هم در روانپزشکی، دکتری دارد. در نیمه دهه چهل، دبیر اقتصادی پیمان سنتو شد و روانکاوی سربازان آمریکایی در جنگ ویتنام را هم تجربه کرد. «خشم و هیاهو» نوشته ویلیام فاکنر را در سال 1338، انتشارات نیل و «پیروزی بر تب زرد» اثر رالف ن. هیل را در سال 1339، انتشارات امیرکبیر از او نشر دادند و در سال 1386، نشر چشمه، «سرزمین هرز» تالیف تی.اس. الیوت را از او.
محمدحسین حلیمی (۲۴ اسفند ۱۳۱۹، همدان)
هرآنچه باید از گرافیک بیاموزد را در فرانسه آموخت. مقدمات را در دانشکده هنرهای زیبا دانشگاه تهران خواند و اگرچه در گرافیک فوقلیسانس گرفت اما از دانشگاه سوربن، دکتری زیباییشناسی و علوم هنر دریافت کرد. نخستین نمایشگاه انفرادیاش را در سال 1350 در گالری سیحون برپا کرد. نخستین کتابش را هم، یک سال قبلتر، با عنوان «زیباییشناسی رنگ» به رشته تحریر درآورده بود. جایزه اول مسابقه آفیش مسابقات آسیایی المپیک تهران در سال1353 و جایزه دوازدهمین دوره کتاب سال برای کتاب «اصول و مبانی هنرهای تجسمی؛ زبان، بیان، تمرین» در سال 1373از افتخارات اوست.
پوری بنایی (۱۹ مهر ۱۳۱۹، اراک)
یکی از ستارههای فیلمفارسی بود. در سال 1343با «عروس فرنگی» ساخته نصرتالله وحدت آغاز کرد و با «مریم و مانی» به کارگردانی کبری سعیدی (شهرزاد) در سال 1357به پایان برد، فیلمی که خودِ او سرمایهگذارش بود. اما او بیش از همه، از میان شصتوچهار فیلمی که بازی کرد، با حضور 50سال پیشش در «قیصر» مسعود کیمیایی به اوج محبوبیت رسید و یک سال بعد، با بازی در «کوچه مردها» که سعید مطلبی ساخت، آن را تکمیل کرد و درنتیجه، با اندکزمانی فاصله، با 2ستاره مرد آن سالها، یعنی بهروز وثوقی و محمدعلی فردین همبازی شد.
نصرالله ناصحپور (۲ آبان ۱۳۱۹، اردبیل)
در دامان موسیقی آذربایجان پرورید. در هنرستان موسیقی ملی هم محضر علیاکبر خان شهنازی را درک کرد و هم سعید هرمزی را. در مرکز حفظ و اشاعه موسیقی اما عبداللهخان دوامی و نورعلی خان برومند او را به حضور پذیرفتند. او که جز آواز، ردیفدان متبحری نیز هست، سالها در خانه موسیقی فعالیت کرده و حالا هم عضو هیأت مدیره کانون خوانندگان سنتی است. خوانندگی آلبومهایی چون «به یاد درویشخان» با سهتار محمدرضا لطفی و تنبک ناصر فرهنگفر و «یادواره استاد نورعلی برومند» به سرپرستی محمدرضا لطفی از آثار اوست.
محمدرضا شجریان (1مهر ۱۳۱۹، مشهد)
روایت کردن از او سختترین کار ممکن است. آن هم کسی که تکتک ایرانیها، صدایش با جانشان عجین و قرین شده است و برای هر لحظه این مردم، کاری و حالی دارد. هم صدایش غرّاست و هم قلمش خوش. ساز نیز میسازد و البته یک فعال اجتماعی هم هست. آغاز فعالیت حرفهایاش از نیمقرن گذشته است. با احمد عبادی و اسماعیل مهرتاش آغاز کرد و در گروههای چاووش و شیدا و عارف بالید. او که 59 آلبوم عرضه کرده، جوایز شوالیه، پیکاسو و موتزارتِ یونسکو را کسب کرده و نامزد جایزه گرمی شده است. همین روزها هم آلبوم «خُراسانیات»ش منتشر شده است.
خسرو سینایی (۲۹ دی ۱۳۱۹، ساری)
ورودی 1958دانشکده فنی وین اتریش است. ابتدا معماری خواند و بعد، در آکادمی موسیقی و هنرهای نمایشی وین، ابتدا به سراغ آهنگسازی رفت و سپس، در کارگردانی سینما و تلویزیون تحصیل کرد. نخستین فیلمش را در سال 1346ساخت. چندسالی برای وزارت فرهنگ و هنر و تلویزیون ملی ایران فیلم ساخت ولی از 44سال پیش به اینسو، کارگردانی مستقل است. هم فیلم کوتاه ساخته است و هم فیلم بلند و همچنین مستند. هم آهنگ میسازد و هم شعر میسراید. برای مستند «مرثیه گمشده»اش، نشان ویژه کشور لهستان را دریافت کرد. البته «عروس آتشِ» او هم در خاطر خیلیها مانده است.
رضا قیصریه (25بهمن ۱۳۱۹، تهران)
در دانشگاه رُم ایتالیا، حقوق خواند. در ایران اما به ترجمه آثار ایتالیایی دست زد و البته در گروه زبان و ادبیات ایتالیایی دانشگاههای تهران و آزاد اسلامی هم تدریس کرد. نمونههای آثار او، «کافه زیر دریا» استفانو بننی، «خاطرههای ما» لوییجی پیراندللو، «قارچها در شهر» ایتالو کالوینو، «آسمان در یک آخور» اری دلوکا، «کلمه مادر» آلبرتو موراویا، «مرد همراه» مارکو لودلی، «مدهآ» آئورلیو پس، «نقاب برکش بناپارت» لئوناردو شاشا و «نداهای درون» ادواردو فیلیپپو هستند. همچنین فیلم «طعم گیلاس» عباس کیارستمی هم از یکی از داستانهای کتاب «هفت داستان» اوست که در کنار «کافه نادری»، تالیف کرده است.
اسفندیار منفردزاده (۲۴ اسفند ۱۳۱۹، تهران)
16ساله بود که وارد رادیو شد اما آنجا به منصه ظهور رسید که 51سال پیش، با رفیق کودکیاش، مسعود کیمیایی پیوند خورد و شد آهنگساز فیلمهایش. از «بیگانه بیا» و «قیصر» و «رضا موتوری» تا «گوزنها» و «داش آکل» و «بلوچ» و «خاک». او اما برای کسان دیگری هم آهنگ ساخت. از بهرام بیضایی که برای «عمو سیبیلو» موسیقی ساخت تا امیر نادری که موسیقی متن «تنگنا» و «خداحافظ رفیق» را کار کرد
و حتی علی حاتمی که برای «حسن کچل» و «طوقی» آهنگی آفرید و البته «نفرین» ناصر تقوایی. و این جز، آهنگسازیهایش برای فرهاد مهراد است.
چنگیز جلیلوند (۶ آبان ۱۳۱۹، شیراز)
در «سطان قلبها» بهجای فردین، در «کندو» بهجای وثوقی و در «طوقی» بهجای ملکمطیعی حرف زد. اما در فیلمهای خارجی هم از صدایش خاطره ساخت. در بسیاری از فیلمهای مارلون براندو ازجمله «زندهباد زاپاتا» سخن گفت. جز آن، در 62 سال صداپیشگی، ازجمله برای پل نیومن در «گربه روی شیروانی داغ»، برای کلارک گیبل در «ناجورها»، برای جان وین در «ال دورادو»، برای برت لنکستر در «پرندهباز آلکاتراز»، برای کری گرانت در «شمال از شمالغربی»، برای آنتونی کوئین در «زوربای یونانی»، برای هریسون فورد در «ایندیانا جونز»، برای کلینت ایستوود در «نابخشوده» و برای رابرت دنیرو در «سرقت» صحبت کرد.
آذر پژوهش (8آذر ۱۳۱۹، خوی)
خود میگوید که از کودکی حافظه شعری فوقالعادهای داشته است و این را بر صدای خوش علاوه کنید. چنان بود که در12سالگی، مهدی آذر، وزیر فرهنگ دولت دکتر مصدق، گلدان نقره هدیهاش کرد. در 27سالگی اما به رادیو ارومیه رفت و گوینده خبر شد تا آنکه به سببی، ناچار شد به تهران عزیمت کند و آنجا فضایی دیگر داشت که نتیجه آن، اجرای برنامه «گلها» بود و آن، بیش از همه در خاطر آن نسل مانده است. امیرهوشنگ ابتهاج (سایه) معتقد است او «از همه بهتر» بود و «خیلی روان و راحت میخواند».
ثریا قاسمی (۲۸ آذر ۱۳۱۹، تهران)
با اینکه مادرش نادره بود اما خودش با تئاتر آغاز کرد. در نخستین تجربهها، برای حمید سمندریان در «آندورا» و رکنالدین خسروی در «آنتیگون» روی صحنه رفت؛ وقتی 27ساله بود. در همان سال، در نخستین سریال تلویزیون آن زمان با نام «پیوند» ساخته نصرت کریمی، بازی کرد اما حضورش در سینما تا بازی در «آرامش در حضور دیگرانِ» ناصر تقوایی طول کشید. اگرچه برای «مارال» و «ویلاییها»، در سالهای 1379و 1395جایزه جشنواره فیلم فجر را گرفته اما او بیشتر با سریالهای تلویزیونی چون «در پناه تو» و «در قلب من» در خاطرهها جا خوش کرده است.
منوچهر بیگلری (۱۳۱۹، تهران)
عاشق ترومپت است و 18سال در ارکستر سمفونیک تهران که حشمت سنجری رهبرش بود، فعالیت کرد. پدرش هم از مدیران هنرستان عالی موسیقی بود و برادرش، آهنگساز نخستین سرود ملی جمهوری اسلامی ایران. حضور در گروه آهنگسازی «سمفونی حماسه خرمشهر»، «از کرخه تا راین» و «دوئل» به سرپرستی مجید انتظامی و همچنین ترومپتنوازی برای فریبرز لاچینی در آلبوم «افسون» ازجمله آثار اوست و با کارن همایونفر هم در موسیقیهای فیلم همکاری کرده است. در اختتامیه بیستوهفتمین جشنواره موسیقی فجر در سال 1390 از او تجلیل شد و 2سال بعد هم واجد نشان درجه یک هنر دانسته شد.
سعید پیردوست (۱۶ دی ۱۳۱۹، تهران)
بازیگری را دیر شروع کرد و شروعش شد «خاک» و بعد، «گوزنها»ی مسعود کیمیایی. از همان 1352تا 1370، در همه 10فیلِ این فیلمساز در این بازه یعنی غزل، سفر سنگ، خط قرمز، تیغ و ابریشم، سرب، دندان مار، گروهبان و ردپای گرگ - و در سالهای بعد در سربازهای جمعه، حکم و قاتل اهلی - بازی کرد. در این میان، چند تجربه هم مقابل دوربین سیروس الوند داشت. ورودش به تلویزیون با «کارگاه علوی» ساخته حسن هدایت بود اما دعوت مهران مدیری برای بازی در سریال «پاورچین»، او را از پس سالها به وادی تازهای آورد که طنز بود.
محمدعلی شیرازی (۲۷ اسفند ۱۳۱۹، شیراز)
شاید «سلطان قلبها»، بیش از دیگر اشعار و ترانههایش در خاطره مردم باقیمانده باشد. کاری که در فیلمی به همین نام با کارگردانی محمدعلی فردین در سال 1347خوانده شد. همچنین دیگر اشعارش با مطلعهایی چون «وقتی رسید آهو هنوز نفس داشت...» و «شنهای ساحلی کلبههای گلی...» در همان زمان خوانده شد. در سالهای اخیر هم ازجمله «آی آدمای مهربون واجبه که کمک کنیم» و «روزی تو خواهی آمد از کوچههای بارانِ» او را بهترتیب قاسم افشار و محمد اصفهانی خواندند. تیتراژ سریال «زیر آسمان شهر» با صدای امیر تاجیک هم از سرودههای اوست.
ایرج ملکپور (۱۳۱۹، لاریجان)
او چهرهای نوستالژیک اما کمنام است. چهرهای که بیاستثنا همهمان هرسال نامش را میبینم، اما شاید کمتر از خود پرسیده باشیم او کیست که نامش در ابتدای همه تقویمها میآید. ماجرا هم به سال 1358 برمیگردد که او و همکارانش در بخش فیزیک خورشیدی مؤسسه ژئوفیزیک دانشگاه تهران، پس از 3سال مطالعه، نخستین تقویم هجری شمسی را به انضمام تقویم هجری قمری و اوقات شرعی استخراج کردند و شد مبدأ و مرجع گاه شمار ایرانیها. او که در دانشگاه پاریس، 2دکتری ژئوفیزیک فضایی و اخترفیزیک اخذ کرد، در سال 1355به منجمان عربستان ثابت کرد تقویم خورشیدی، دقیقتر از قمری است.
پیرانِ دیرِ هشتاد
جشن تولدی زودهنگام برای مفاخری که در سال 1399 به 80سالگی میرسند
در همینه زمینه :