گروهبان

گلبخت: 8 سال منتظر بودن... یه وقت گفتم زنده‌ای. یه وقت گفتم تنت کو. اگه یه جایی بود، یه قبری بود، من و این پسر می‌دونستیم چی کار کنیم. رخت و لباس برای زمستون، سوخت برای اتاق، دفتر و کتابچه برای درس پسر.