همیشه و در همه حال
نیوشا صدر
این فیلمها را همیشه و در هرحال و روزی میتوانم ببینم.
1- هامون مهرجویی؛ فیلمی که همان روز نخست در 13 یا 14 سالگی از یک ویدئو کلوب قرض گرفتم و چون خودمان ویدئو نداشتیم طبق عادت بردم به منزل یکی از اقوام. عصر بود، گذاشتمش توی دستگاه و روز بعد طرفهای ظهر بود که از دیدن دوباره و دوباره و دوبارهاش دست کشیدم (حقیقتا یادم نمیآید بقیه اعضای آن خانواده بینوا این همه ساعت که تلویزیون و ویدئویشان را اشغال کرده بودم چه میکردند!!!). آنقدر مبهوت بودم که باورم نمیشد کسی چنین فیلمی ساخته است؛ که چنین فیلمی واقعا ساخته شده است. هنوز هم احساسم نسبت به هامون همین است. هنوز حیران و متعجبم میکند. چطور میشود این همه یک موقعیت، یک انسان را خوب فهمید!!
2- پری (مهرجویی)؛ خیلی کم خانوادگی سینما میرفتیم (در تمام کودکیام شاید 3 یا 4 بار) و نخستین باری که یواشکی کلاسی را نرفتم و به جایش رفتم نخستین سالن سینمای سر راهم، تصادفا و از خوششانسی من فیلم پری را نمایش میداد. 2 بار پشت هم دیدمش، سینما خلوت بود و کسی بیرونم نکرد اما چون مدتها بود ساعت پایان کلاس گذشته بود، وقتی رسیدم خانه کم و بیش با یک فضای آخر الزمانی مواجه شدم. هنوز عاشقانه پری را دوست دارم. هنوز به گمانم یکی از بهترین فیلمهای تاریخ سینمای ایران است.
3- بانو (مهرجویی) .
4-یک اتفاق ساده (شهید ثالث) .
5- طبیعت بیجان (شهید ثالث). در سکون این فیلمها همیشه چیزی است که اشکم را درمیآورد؛ چیزی در درونم میجوشد هر بار که این 2 فیلم شهید ثالث را میبینم.
6- آرامش در حضور دیگران (تقوایی).
7- مجموعه دایی جان ناپلئون (تقوایی)؛ بارها شده دارم از مقابل تلویزیون رد میشوم، صدایی میشنوم مربوط به این مجموعه و برمیگردم تا انتهای آن قسمت را تماشا میکنم؛ بیاراده. اساسا گریزی از تماشای دوباره و دوباره آثار تقوایی ندارم. هیچ دست خودم نیست!
8- فیلمهای علی حاتمی (سوتهدلان، مادر، مجموعه هزار دستان و...) زبان و لحن و رنگ و طرح فیلمهای او زبان قلب من است. هنوز که هنوز است هر کدام از شخصیتهایش که دهان باز میکنند و کلمهای میگویند حظ میکنم. دلم میخواهد باز بشنوم، بیشتر بشنوم. بخشی از آن قطعا به عشق دیوانهوارم به زبان فارسی برمیگردد. این زبانی که گاهی حس میکنم دار و ندار من است، تمام هستیام است.
9- کلاغ (بهرام بیضایی).
10- چریکه تارا (بهرام بیضایی)؛ دوست داشتن بیضایی و بهخصوص این فیلمهایش دلیل نمیخواهد، مثل آفتاب و باد و باران است. هرکس دوستش ندارد بنشیند دلیل بیاورد!