امارات؛ فاصله از آمریکا نزدیکی به ایران
گفتوگو با سید احمد نکوئی درباره روابط ایران و امارت و کشورهای عرب منطقه خلیج فارس
سیاوش فلاحپور ـ خبرنگار
افزایش تماسهای دیپلماتیک میان مقامات ایران و امارات، توجه بسیاری از رسانهها را به روابط میان این 2کشور مهم در حاشیه شمالی و جنوبی خلیجفارس جلب کرده است؛ روابطی که اگرچه طی سالهای گذشته تنشهای متعددی را تجربه کرده اما حالا بهنظر میرسد در مسیر اصلاح و ترمیم قرار گرفته است. با این حال برخی معتقدند در تفسیر مواضع جدید امارات نباید مبالغه کرد چراکه هنوز نشانهای واقعی از اصلاح روابط دیده نمیشود.
برای بررسی بیشتر وضعیت حاکم بر روابط تهران - ابوظبی و البته مسیر پیش روی این 2 کشور با سیداحمد نکوئی، دکتری روابط بینالملل و کارشناس ارشد مسائل غرب آسیا گفتوگو کردهایم.
تقابل میان امارات و ایران را که طی سالهای اخیر نسبت به گذشته عیانتر شده باید در چه سطحی تحلیل کرد؟ آیا این تقابل به رقابت طبیعی 2کشور همسایه محدود میشود یا مسئله فراتر از اینهاست و تهران و ابوظبی، هر یک سیاست و چشمانداز متفاوت و احیانا متناقضی را برای آینده منطقه نمایندگی میکنند؟
برای فهم آنچه جناب عالی تقابل ایران و امارات برمیشمارید باید این نکته را ذکر کنم که در دهه گذشته جریان فکری و رسانهای ضدایرانی و یا ایرانهراسانه در جهان عرب تشدید شد که اساسا نوعی سرمایهگذاری مشترک عبری عربی داشت. با وجود آنکه این گفتمان برای جوامع و عامه مردم جهت افزایش ترس از ایران، حفظ دیکتاتوریهای غیردمکراتیک و اهدافی دیگر ترویج شده بود، اما رفتهرفته به منبع نظری و فکری برای شناخت واقعی ایران در سطوح تصمیمگیری تبدیل شد. در واقع خیلی از کشورهای عربی در بستر برساختها و ذهنیتهای کاذب ضدایرانی که خودشان بنا کرده بودند به تحلیل رفتار ایران پرداختند و سیاست خود را نسبت به ایران متأثر از این فضا بنا کردند.
شرایط چالشی منطقه بعد از «بیداری اسلامی» یا آنچه «بهار عربی» نامیده میشود سطح تعارضات با ایران را بیشتر کرد. تمامی کشورها تلاش داشتند از فرصتهای موجود در این تحولات، منافع خود را استخراج کنند. بهطور خاص منافع امارات و عربستان در تعارض با این تحولات بود؛ البته به جز نمونه لیبی و سوریه. بخشی از رفتار امارات طی سالهای اخیر بر این اساس بنا گردید. بخشی دیگر نیز تعارضات طبیعی سیاست منطقهای و جاهطلبانه ابوظبی با سیاست منطقهای ایران و متحدانش بوده است.
با وجود همه این تعارضات اما امارات همواره تلاش کرده تا خط ارتباط سیاسی خود با ایران را بهطور کامل قطع نکند. این وضعیت در پرونده قطع رابطه عربستان با ایران به خوبی قابل مشاهده است. اتفاقا بر عکس فرمایش جناب عالی، آنچه هماکنون نسبت به سابق کمی واضحتر شده، بروز نشانههایی مبنی بر کاهش تنش یا مدیریت تعارضات میان ایران و امارات است.
البته باید درنظر داشت که امارات اسرائیل را بهعنوان متحد «غیر اعلانی» خود برگزیده و بخشی از سیاستهای منطقهای این دو با هم همپوشانی دارد. از سوی دیگر باید بدانیم که اساسا ایران و امارات بهعنوان 2 بازیگر، غیرقابل مقایسه هستند. شرایط ایران در منطقه، بهرهمندی از عمده عناصر قدرت، سابقه مدیریت و ژاندارمی منطقه و مواردی از این دست که ایران در کارنامه خود دارد، مقایسه این کشور را به جهت استراتژیهای منطقهای با کشوری همچون امارات که بهرهمندی از عواید نفتی موجب ایجاد سیاست منطقهای توسعهطلبانهاش شده است، ناممکن میسازد. بهطور کل میتوان گفت که تمایلات منطقهای امارات نقاط تعارضی با سیاست منطقهای ایران دارد اما از آنجا که سیاست خارجی این کشور بیشتر منفعتطلبانه و عملگرایانه است، بهدنبال رقابت با جمهوری اسلامی ایران نیست.
روابط امارات با رژیم صهیونیستی طی یک دهه اخیر به شکل قابل توجهی توسعه یافته است. بسیاری بر این باورند که امارات بخشی از ظرفیتهای اقتصادی و امنیتی خود را در اختیار سیاستهای ضدایرانی اسرائیل قرار داده است. این برداشت را تا چه اندازه صحیح میدانید و بر این اساس، تا چه اندازه امکان اصلاح روابط کنونی میان 2کشور وجود دارد؟
بیشک روابط پنهان میان برخی کشورهای عربی با اسرائیل وجود دارد که میتواند برای کشورمان واجد تهدیدات باشد. اسرائیلیها علاقهمند هستند که این ارتباطات را بیش از پیش علنی کنند. در حوزه روابط امنیتی- نظامی نیز امروزه شاهد اخباری هستیم که میزان همکاری ابوظبی- تلآویو را در صحنه منازعات لیبی نشان میدهد. علاوه بر تمایلات پنهان و آشکار این دو، آمریکاییها نیز در ایجاد تماسها و افزایش روابط یادشده نقش داشته و دارند.
مسئله این است که هم اسرائیل و هم امارات در تعارض و درگیری با ایران علاقهمند هستند که متحدانشان در خاکریز اول قرار گیرند. با وجود اینگونه احتیاط ها نسبت به ایران و مختصات جدیدی که در رفتار ابوظبی مبنی بر کاهش تنش با تهران مشاهده میشود، موضوع روابط پنهان امارات با اسرائیل نمیتواند بر روند کاهش تنش و یا بهبود روابط تهران و ابوظبی تأثیر جدی بگذارد. در واقع این وضعیت جدیدی است که دلایل قویتر دیگری برای امارات ایجاد کرده تا آسیب ناشی از افزایش تنش را از طریق ترمیم روابط با تهران پیگیری کند. اگر روابط با تلآویو ترکیبی از چالش و منافع برای امارات باشد، افزایش تعارض و تنش با تهران بهمعنای فقدان امنیت برای این کشور تلقی میشود. بهعبارت دیگر مسئله این است که ببینیم ابوظبی تا چه اندازه میخواهد از روابط خود با تلآویو برای تحقق اهداف ضدایرانیاش در منطقه استفاده کند. بنابراین بهنظر میرسد امارات اجازه نمیدهد حداقل در شکل کلی و عمومی، روابط پنهانش با رژیم صهیونیستی مانعی برای ترمیم روابط رسمی این کشور با ایران باشد.
البته امارات باید بداند که روابطش با اسرائیل برای ایران حسایت به همراه دارد و همواره یکی از عوامل سوءظن جدی تهران به نیات ابوظبی تلقی میشود. طبیعتا ایران این موضوع را در روابط با ابوظبی مدنظر قرار میدهد.
تقابلهای درونی امارات بر سر پروندههای خارجی تا چهاندازه جدی است؟ مشهور است که میان دوبی و ابوظبی چشماندازهای مختلفی درباره رابطه با ایران، بحران قطر و... وجود دارد. آیا اصولا چنین است؟ در این صورت، مخالفان سیاستهای ابوظبی در امارات تا چه اندازه قادر به تأثیرگذاری بر روند تحولات هستند؟
نمیتوان با واژه تقابل وضعیت میان امیرنشینها را توضیح داد. آنچه وجود دارد نوعی اختلاف است. بهطور خلاصه باید گفت که این اختلاف از توزیع نامتقارن منابع و ثروت هیدروکربنی و از سوی دیگر هزینه نامتقارن برای سیاست خارجی که ابوظبی طراح آن است شکل میگیرد. دوبی امارتی غیرنفتی است که اقتصاد آن از طریق سرمایهگذاری، تجارت و سایر تبادلات همچون حملونقل هوایی، گردشگری و... تامین میشود؛ درحالیکه هیچ نوع منبع هیدروکربنی ندارد. طبیعتا این نوع اقتصاد حساسیتهای امنیتی خود را داشته و به سیاست خارجی کم هزینه و غیرتهاجمی نیاز دارد. با مرور روابط اقتصادی دوبی و ایران نوعی وابستگی متقابل مشاهده میشود. در واقع منافع دوبی در بهبود روابط با ایران تعریف میشود. (دوبی در این مدت به جهت اقتصادی آسیبهای فراوانی دیده است).از سوی دیگر اما ابوظبی از ثروت و ذخیره قابل توجهی برخوردار است که منجر به سیاست خارجی بیپروا و ماجراجویانه میشود. اگرچه هزینههای مادی و انسانی این سیاستها را تمامی امارتها میپردازند. برای امارتهای ضعیفتر، ادامه سیاست تهاجمی و فرسایشی در یمن بیمعناست. جوانانی از امارتهای دیگر در این جنگ کشته شدند که اساسا تمایلی برای مشارکت در آن نداشتند. بنابراین چنین اختلافاتی که البته بخش قابل توجهی از آن پنهان است، وجود دارد.
اما درخصوص میزان تأثیرگذاری آن بر تغییر رویههای ابوظبی نباید اغراق کرد. ابوظبی بهطور واقعی هزینههای سنگین و منافع ناچیز و دیربازده جنگ یمن را درک کرده و بر این اساس تصورات ذهنی این امارت با واقعیتها ترمیم شده است. ابوظبی برای بهدست آوردن این تجربه هزینه فراوانی کرد که در محاسبات عقلانی نمیگنجد. از سوی دیگر تنشهای اخیر (سال گذشته) در خلیجفارس، شعلههای زیر خاکستر جنگ با ایران را که میتواند دامن این کشور را بگیرد و تا مرز نابودی بکشاند نمایان ساخت. همچنین واقعیت نقش حمایتی آمریکا و «سیاست تحلیب؛ Milking» هم مشخص شد؛ امارات دریافت که نهتنها آمریکا برای آنها نمیجنگد بلکه برای جایگزین کردن نفت خود به مشتریان امارات نیز برنامهریزی کرده است.
مجموعه این عوامل امارات را به سمت بازبینی سیاست ضدایرانی، کاهش تنش و یا نرمالایز کردن روابط سوق میدهد. این در حالی است که شرایط اخیر بهوجود آمده در جهان، ازجمله بحران کرونا و شوک نفتی نیز این روند را تشدید میکند. در کنار همه این عوامل، اختلافات داخلی امارتها را نیز میتوان بهعنوان عامل متمم و تکمیلکننده مدنظر قرار داد.
هم اکنون نشانههای افزایش نفوذ امارات در دمشق به روشنی دیده میشود. آیا ایران باید از این مسئله نگران باشد؟
سیاست در منطقه صفحه شطرنج است، لزوما هر حرکت نوینی بهمعنای تهدید نیست. مهرهها گاهی اوقات و به ناچار در موزاییکی قرار میگیرند که حریف میخواهد. امارات برای کاهش فشارها در حوزههای دیگر، ازجمله لیبی دست به این اقدام زده است. بدون شک واقعیت عدمفروپاشی سوریه و همچنین دلایل دیگر، منجر به تغییر نگاه امارات شده است. از منظر سیاسی و دیپلماتیک طبیعتا ایران نباید نگرانی چندانی داشته باشد چرا که تصمیم امارات، واکنشهای شدید مخالفین دولت سوریه را بهدنبال داشته است. عادی شدن روابط دمشق با کشورهای عربی میتواند از فشارهای بینالمللی در این پرونده بکاهد. ابوظبی نخستین مهره دومینو را انداخت، شاید در آینده مصر یا عربستان نیز گامی مشابه بردارند. البته هنوز چیزی معلوم نیست اما این احتمال وجود دارد.
نکته دوم اینکه هماکنون وجه مقابل امارات برای نزدیکی به سوریه، افزایش فشار به محور ترکی- قطری است. نگرانیهای ایران بهطور عمده میتواند به همکاریهای احتمالی و پنهان ابوظبی- تلآویو در سوریه مربوط شود. هرچند که این همکاریها نیز نمیتواند نفوذ قوی و همکاری دمشق- تهران را بهطور جدی تحتتأثیر قرار دهد.
بهنظر میرسد بخشی از نفوذ گسترده ابوظبی در سالهای اخیر مدیون قدرت گرفتن راست افراطی در آمریکا و رژیم صهیونیستی باشد. اگر فرض کنیم موقعیت سیاستمدارانی نظیر ترامپ یا نتانیاهو در آینده تضعیف شود، آیا این مسئله بر نفوذ و قدرت منطقهای امارات تأثیرگذار خواهد بود؟
بهنظر میرسد بیاعتمادی نسبت به ترامپ در میان سران کشورهای عربی حاشیه خلیجفارس افزایش یافته است. بنابراین میتوان گفت امارات سیاست خود را بهگونهای تغییر میدهد که منجر به کاهش میزان اتکا به آمریکا شود. بهطور کل میزان نفوذ و قدرت منطقهای امارات از میزان دلارهای نفتی بهره میبرد. خرید چشمپوشیها و سکوتهای آمریکا نیز از همین طریق حاصل میشود. نکته دیگر اینکه نفوذ امارات در منطقه اساسا یک نفوذ پایدار نیست چرا که تا حد قابل ملاحظهای به امر مزدوری و دلار وابسته است. اگر شوک نفتی و کرونا به این شکل ادامه یابد سیاست خارجی پرهزینه امارات دچار مشکلات و چالشهای جدی خواهد شد که شکستهای اخیر خلیفه حفتر در لیبی نمونههای اولیه آن است.
پیشبینی شما از مسیر روابط ایران و امارات تا پایان سال۲۰۲۰ با توجه به وضعیت کنونی منطقه و جهان چیست؟ آیا ممکن است نوعی کاهش تنش یا حتی مصالحه میان 2کشور رخ دهد؟ محورهای مصالحه احتمالی چه خواهد بود؟
شواهد و علائم سیاسی و همچنین گفتمان مسئولین سیاست خارجی دو طرف نشان میدهد که ترمیم روابط، روندی صعودی دارد.
امارات در اوج تعارض با ایران تلاش کرد ارتباط سیاسی با تهران قطع نشود
ایران و امارات در مسیر کاهش تنش و مدیریت تعارض قرار دارند
امارات به دلیل سیاستهای عملگرایانه دنبال رقابت با ایران نیست
افزایش تنش امارات با ایران به معنای فقدان امنیت این کشور است
اختلاف امیر نشینهای امارات به توزیع نامتقارن منابع و ثروت بر میگردد
امارتهای ضعیفتر از تداوم سیاستهای تهاجمی ابوظبی ناراضی هستند
ایران نباید از بازگشت امارات به دمشق نگرانی چندانی داشته باشد
بی اعتمادی به ترامپ در میان سران عربی خلیج فارس رو به افزایش است
امارات در مسیر کاهش اتکا به آمریکا حرکت میکند