هیتمن
فرورتیش رضوانیه ـ روزنامهنگار
حوصلهتان سررفته. از اینکه بهخاطر پاندمی کرونا مجبور هستید بیشتر اوقات در خانه بمانید، کلافه شدهاید. لیوان دمنوش را برمیدارید و مقابل پنجره میایستید. آپارتمان شما بالای یک برج است و تماشای نمای منظره آن آرامشبخش است. وقتی به اطراف نگاهی میاندازید، ناگهان شوکه میشوید. چیزی را که میبینید، باور نمیکنید. یک تکتیرانداز لبه پشتبام یک ساختمان بلند دراز کشیده و یک سلاح Sniper rifle مقابلش است. با خودتان فکر میکنید شاید آن فرد عضو تیم تامین امنیت یکی از شخصیتهای سیاسی است و برای محافظت از او آنجاست. اما این را میدانید که محله شما کاملا مسکونی است و هیچ ساختمان دولتی یا عمومی در آن حوالی واقع نشده تا بخواهند اطرافش تکتیرانداز مستقر کنند. گیج شدهاید. درحالیکه دستهایتان میلرزد، با ۱۱۰تماس میگیرید و صحنهای را که میبینید، توصیف میکنید. به اپراتور میگویید پلاک آن ساختمان را نمیدانید، اما آدرس کوچه و مشخصات ظاهریاش را به او میدهید. اپراتور تأکید میکند هیچ عکس، ویدئو یا خبری از این ماجرا در شبکههای اجتماعی منتشر نکنید و موضوع را به کسی نگویید تا پلیس قضیه را بررسی کند. بعد از قطع کردن تماس، با دقت تکتیرانداز را زیرنظر میگیرید. قلبتان بهشدت میتپد. چند دقیقه بعد 2مأمور پلیس را میبینید که وارد پشتبام آن ساختمان میشوند و درحالیکه کلت در دست دارند، با احتیاط به تکتیرانداز نزدیک میشوند. با موبایل از آنها ویدئو میگیرید. از شدت هیجان در حال سکته هستید. این را میدانید که پلیس به رسانهها خواهد گفت که بهدنبال گزارش یک شهروند مسئول به ۱۱۰موقعیت تکتیرانداز لو رفت، سپس ویدئوی لحظه دستگیری را در اینستاگرامتان منتشر میکنید و فالوئرهایتان ناگهان زیاد میشود. در همین لحظه 2مأمور پلیس به همراه تکتیرانداز پشتبام را ترک میکنند. از خوشحالی در پوست خود نمیگنجید. نیمساعت بعد موبایلتان زنگ میزند. یک پلیس میگوید: «کسی که گزارش کردید، هیتمن نبود. یک جوان ساکن همان ساختمان رفته بود لب پشتبام دراز کشیده بود داشت کتاب میخواند. چیزی هم که جلویش میدیدید سلاح دورزن نبود. یک مونوپاد بود که میخواست با آن از خودش در حال مطالعه سلفی بگیرد و عکسش را با هشتگ قرنطینه روی اینستاگرامش بگذارد.»