اعتراف هولناک مردی که پس از قتل همسرش مدعی بود بیگناه است
همسرکشی در اوج فقر
اختلافات زن و شوهر بهخاطر فقر و مشکلات اقتصادی و درگیری میان آنها تا جایی پیش رفت که مرد دست به جنایت زد و همسرش را به قتل رساند. او سپس تلاش کرد خود را بیگناه نشان دهد اما موفق نشد و پلیس رازش را فاش کرد.
به گزارش همشهری، سحرگاه یکشنبه هفتم اردیبهشتماه ساکنان ساختمانی در شهرک احمدیه خانی آباد که سحر از خواب بیدار شده بودند صدای فریادهای زنی را شنیدند. همسایهها وحشت زده خود را به آپارتمان طبقه اول رساندند و در زدند. لحظاتی بعد مرد همسایه هراسان در را باز کرد و درحالیکه سعی داشت خود را ناراحت و شوکه نشان دهد، گفت: «زنم را کشتند». همسایه ها وارد آپارتمان شدند و با دیدن پیکر خونین زن جوان که مقابل حمام افتاده بود وحشت کردند. این در حالی بود که کودک 7ماهه این زوج نیز داخل گهوارهاش بود و هیچ عکس العملی نشان نمیداد. نه گریه میکرد، نه میخندید و بهنظر میرسید شوک شده است. در این شرایط همسایهها به پلیس زنگ زدند و ماجرا را گزارش کردند.
سایه خیالی
ماموران کلانتری خانی آباد نخستین تیم پلیس بودند که در محل حادثه که آپارتمانی 30متری در طبقه اول ساختمان مسکونی در شهرک احمدیه بود، حاضر شدند. طولی نکشید که قاضی مصطفی واحدی، کشیک جنایی تهران و کارآگاهان جنایی نیز در محل جنایت حضور یافتند. متوفی متولد 59بود و با ضربه چاقو به گلویش به قتل رسیده بود. جسد درست مقابل حمام افتاده بود ، در چند قدمی گهواره دختر کوچکش. مرد خانواده که بهشدت ناراحت بود و اشک میریخت چنین ادعا کرد: بهنظرم فرد ناشناسی وارد خانهام شده و همسرم را به قتل رسانده است. او ادامه داد: مقابل خانه ما بیابانی است که افراد بیخانمان و معتاد در آنجا تردد دارند. شب حادثه هم در بالکن باز بود و من احتمال میدهم که یکی از همین افراد وارد خانهام شده و گلوی همسرم را بریده است. چرا که من از شدت سر و صدای او بیدار شدم. مرد جوان ادامه داد: همسرم به همراه دخترم در سالن خوابیده بود و من در اتاق خواب که ناگهان صدای فریادهای همسرم را شنیدم و وحشت زده از اتاق بیرون آمدم. سایهای را در بالکن خانه مان دیدم و سراسیمه بالای سرزنم رفتم. او چاقو خورده بود و من شوکه شده بودم.
ردپای شوهر
ادعاهای شوهر مقتول عجیب بود. از طرفی او اضطراب عجیبی داشت و کارآگاهان در بررسی تخصصی محل حادثه با سرنخهایی روبهرو شدند که فرضیه جنایت از سوی شوهر مقتول را قوت میداد. یکی از تکههای پازل، آثار خراش روی دستان و صورت مرد جوان بود که کاملا تازه بود و حکایت از درگیری میداد. او درخصوص زخمها ادعا کرد که روز قبل هنگام تعمیر ماشین دستانش آسیب دیده است اما کارشناس پزشکی قانونی میگفت آثار زخمها تازه است.
تکه بعدی پازل این بود که همسایهها بارها صدای درگیری این زوج جوان را شنیده بودند و این نشان میداد که آنها با یکدیگر اختلاف دارند. پازلها یکی پس از دیگری کنار هم چیده شده و باعث میشد شک مأموران درخصوص اینکه شوهر دست به جنایت زده به یقین تبدیل شود. دلیل دیگر این بود که مرد مظنون لباسهای نو و تمیزبه تن کرده بود و تیم جنایی احتمال میداد که او پس از جنایت بهدلیل اینکه لباس هایش خون آلود شده، آن را عوض کرده است. اما اثری از لباسهای خون آلود نبود. به همین دلیل مأموران به جست و جو در خانه پرداختند تا اینکه بازپرس جنایی از پنجره چشمش به زمین خالی که مقابل خانه زوج جوان بود افتاد. کارآگاهان جنایی با دستور قاضی به جست و جو در زمین خالی پرداختند و لباسهای خون آلود مرد جوان به همراه خنجری را در آنجا کشف کردند که بهنظر میرسید قتل به وسیله آن صورت گرفتهاست.
اقرار
تمام شواهد علیه شوهر مقتول بود و او با دیدن لباسهای خون آلودش دیگر چارهای نداشت جز بیان حقیقت. او در نهایت اعتراف کرد که همسرش را به قتل رسانده و بعد با داستان سرایی قصد داشته خودش را بیگناه نشان بدهد. او انگیزهاش را اختلاف بهخاطر شرایط اقتصادی و فقر عنوان کرد و پس از اعتراف به جنایت بازداشت شد. از سوی دیگر جسد مقتول به پزشکی قانونی منتقل و دختر 7ماهه آنها نیز تحویل شیرخوارگاه آمنه شد.
گفتوگو
اشک پشیمانی
متهم به قتل متولد 56است و 15سال قبل در شهرستان با همسرش که از همشهریانش بود ازدواج کرد. آنها چند سال پیش از شهرستان به تهران آمدند به امید زندگی بهتر. اما بهدلیل گرانی و مشکلات اقتصادی، شرایط زندگی شان خوب پیش نرفت تا جایی که مرد دست به جنایت زد. مرد جوان درحالیکه اشک میریزد میگوید که از قتل همسرش پشیمان است و همهچیز در یک لحظه رخ داده است.
چطور همسرت را به قتل رساندی؟
خدابیامرز خواب بود. من نامردی کردم و وقتی او در خواب بود بالای سرش رفتم. دیگر از این زندگی خسته شده بودم. دلم میخواست خودم را هم بکشم اما میترسیدم. وقتی همسرم خواب بود خنجری برداشتم؛ رفتم بالای سرش. او اما خوابش سبک بود. خصوصا از زمانی که مادر شده بود بهخاطر فرزندمان کم میخوابید. چشمانش را باز کرد و مرا خنجر بهدست دید. با هم درگیر شدیم. تقلا میکرد و فریاد میزد اما من با بیرحمی او را کشتم. اصلا انگار خودم نبودم.
با هم درگیری داشتید؟
خیلی دعوا میکردیم. این اواخر خیلی اختلاف داشتیم. بیشتر دعوایمان بهخاطر شرایط مالی بود. اصرار داشتم که به شهرستان برگردیم. به همسرم گفتم آنجا هزینهها کمتر از تهران است اما او قبول نمیکرد. من یک خانه 30متری در جنوب شهر اجاره کرده بودم ماهی 450هزارتومان کرایه میدادم به همراه مقداری پول پیش. درصورتی که میتوانستیم در شهرستان این کرایه را ندهیم و پس انداز کنیم. از سوی دیگر حقوق من یک و نیم میلیون تومان بود. علاوه بر کرایه خانه، خرج خورد و خوراک، پوشاک بچه، شیرخشک و هزینههای دیگر این روزها سرسام آور شده بودو من نمیتوانستم از پسش بربیایم.
چون نمیتوانستی خرج زندگی راتامین کنی تصمیم به جنایت گرفتی؟
اشتباه کردم. اصلا نمیدانم چرا یک دفعه چنین خطایی کردم. میخواستم او را طلاق بدهم اما میدانستم پروسه جدایی طول میکشد. خودم تصمیمم را گرفته بودم که به شهرستان بروم اما زنم راضی نمیشد.
چرا راضی نمیشد؟
می گفت در شهرستان کار نیست و بیکار میمانی.
کارت در تهران چه بود؟
نگهبان پارکینگ خودروهای توقیفی بودم. 7صبح میرفتم و 7شب میآمدم اما هرچه میدویدم به جایی نمیرسیدم. هیچ پشتوانهای هم نداشتم که در زندگی کمکم کند.
شب حادثه هم با همسرت درگیر شدی؟
به خانه آمدم و باز موضوع رفتن از تهران را مطرح کردم و باز همان حرف های همیشگی را شنیدم. او مخالف صددرصد بود اما نمیدانست که درون من چه می گذرد. همان شب تصمیم گرفتم او را بکشم و منتظر ماندم تا خوابش ببرد.
چرا داستان سرایی کردی؟
فکر میکردم اگر چنین داستانی را ببافم کسی به من مشکوک نمیشود. دست بچهام را میگیرم و میروم شهرستان اما خبر نداشتم که خیلی زود لو میروم. حالا هم بهشدت از کاری که کردم پشیمانم. بچهام هم بیمادر شد و هم بیپدر. بچهای که خدا بعد ازسالها به ما هدیه داد. چون ما نمیتوانستیم بچه دار شویم. سالها بود که درمان میکردیم و البته هزینههای زیادی هم برای درمان ناباروری دادیم تا اینکه بالاخره زنم بعد از 14سال زندگی باردار شد اما عمر خوشبختیمان کوتاه بود.