اول ماسک بعد سینما
علیرضا محمودی _ روزنامه نگار
بازگشایی اختیاری سینماها با روش فروش بلیت تا ظرفیت 40درصد و نشستن مخاطبان در میان 2صندلی خالی، نشان از بیتصمیمی مدیران دولتی و صنفی سینمای کشور دارد. اجرای پروتکلهای بهداشتی در سینماها تا جایی که به ذات فردی مصرف فیلم و حضور اجتماعی در سینما نزدیک باشد، قابل اجراست و گرنه فقط بخشنامهای در ادامه بخشنامههای دیگر است. همه میدانند که نه از لحاظ بهداشتی و نه از لحاظ سینمایی بازگشایی سالنها، همزمان با عید فطر امکانپذیر نیست. اما با روش فعلی، توپ مسئولیت به زمین سینماداران قل میخورد و اجرای پروتکلهای بهداشتی هم بیمدعی نمیماند. بیاهمیتترین مسئله هم در این میان سینماست. برگزار کردن اکران معطلمانده نوروز در سالی که از زمین و زمان فیلم میبارد و توسن تبدیل کردن پول بیزبان به فیلم پشت اکران، آنچنان تاخته که تا دو برابر امکان نمایش فعلی هم پاسخگو نیست. مدیران دولتی میخواهند برای اکران فیلمهایی که مالکانشان از لحاظ سیاسی و اقتصادی زورشان کم نیست، شرایط را فراهم کنند و چرخ اکران را هر طور شده بچرخانند. پروتکل 15مادهای چیزی نیست جز راهی برای اکران نه راهی برای فروش فیلمها و سود حداقلی سینماداران.
همه میدانند از این اکران نه پولی به سینمادار خواهد رسید و نه سرمایهای برای فیلم بعدی فراهم خواهد شد. در سینمایی که افتخار تولیداتش نجابت و نوشته تابلوی سالنهایش «مکانی برای همه اعضای خانواده» است، تبدیل کردن سالن به تاریکخانه عذبها در دهه 60تجربه شکست خوردهای است. یادمان نرفته که اگر فیلمها در چند سال اخیر روی دست هم بلند میشوند و در فروش تاریخسازی و ادعاپراکنی میکنند، حاصل حضور اجتماعی طبقهای است که فیلم دیدن فقط با یاران برایش لذتبخش است. برای این خرده فرهنگ فیلم دیدن بخشی از همراهی با بروبکس است که هنگام دیدن فیلم از دست نفر راستی چیپس کش میرود و در گوش نفر سمت چپی زمزمه میکند. با چنین پشتوانهای از رونق در سینما، اتحادیههای صنفی که زیان تعطیلی سینماها بیش از همه گریبانگیر حرفه آنهاست، حرفی جز توصیههای بهداشتی و کاری جز حضور مشورتی در جلسات تصمیمگیری ندارند.
سینمای ایران فقط در صفبندیهای اینستاگرامی و تیکههای توییتری زنده است. مدیران که با صدور بخشنامه کار خودشان را کردهاند. سرمایهگذاران هم که هدفشان از ساختن فیلم حضور سیاسی و اجتماعی است. تهیهکنندگان هم که سودشان را با پیمانکار تولید، قبل از ساخت فیلم به جیب زدهاند. میماند سینماها که آنها هم تکلیفشان از همه روشنتر است، یا دولتیاند و نیمهتعطیل و یا خصوصیاند و ورشکسته. میماند سینماهای مرکز خریدی که چپ صاحبانشان پرتر از آن است که دلواپس سالنهای خالی سینماها باشند.
می ماند صنف و امور صنفی. مدیران صنفی این روزها بر مبنای حالشان مشغول دو کارند؛ یا در حال پیشنهاد ساخت فیلم و سریال از قهرمانان جبهه سلامت به مسئولان هستند یا مشغول ثبت نام در سامانه دریافت کمکهای دولتی. تجربه نشان داده که آنها اغلب به خود سینما کاری ندارند. کار آنها شبیه مشاغلی است که اغلب در اطراف سالنهای سینما دایر میشد مثل آجیلفروشان و نوشابهفروشانی که دخلشان اگر از گیشه سینما بیشتر نبود، کمتر هم نبود. اغذیه فروشانی که با شعار اول ساندویچ بعد سینما، مارتا با سیر فراوان میفروختند. دور نیست رایج شدن دکههای دوافروشی با مدیریت سفرهنشینان سینما در اطراف سالنها که انواع الکل و ژل به مردم قبل از ورود به سینما بفروشند با شعار اول ماسک بعد سینما.