روزنههای صلح
یاسمن رضائیان:
وقتی بچه بودم حیوانات را به دو دستهی خوب و بد تقسیم میکردند. مثلاً سگ حیوان خوبی بود و روباه مکار و بدذات. برای همین اگر رد پای یکی از این حیوانهای بدذات توی داستانها یا انیمیشنها پیدا میشد باید منتظر حیله و اتفاق بدی میبودیم. اما راستش هیچوقت نتوانستم این خطکشیدن را قبول کنم. میدانید؟ انیمیشنها نتوانستند کار خودشان را بکنند و در نهایت من عاشق روباهها شدم.
حالا یکی از این روباههای دوستداشتنی وارد کتاب «پَکس» شده. پکس، اسم خود روباه این داستان است و بنابراین، این کتاب داستان زندگی پکس است. پکس و آدمش، پیتر.
روزهای جنگ است و جنگ همهی زندگیها را میبلعد. پدر پیتر باید برای مأموریت به سربازها بپیوندد. مادر پیتر وقتی او خیلی کوچک بود مرد و حالا پدر پیتر او را نزد پدربزرگش میبرد. اما پیش از آن مجبورند پکس را در جنگل رها کنند. این پیشنهاد وحشتناک را پدر داده است. پیتر با این تصمیم مخالف است چون او پکس را از بچگی بزرگ کرده و روباه از زندگی جنگل هیچچیز نمیداند اما در نهایت پدر است که تصمیم میگیرد چه کار کنند.
پیتر، حتی یک لحظه هم از فکر پکس بیرون نمیآید. برای همین شب، وقتی پدربزرگ خوابیده است، تصمیمش را میگیرد. کولهپشتیاش را برمیدارد و راهی جنگل میشود. او باید راه آمده را برگردد. مسیر طولانی است و پیتر تنهاست اما این، تنها راه است. چون آتش جنگ به زودی به جنگلی که پکس در آن است خواهد رسید.
کتاب پکس داستان امید است. داستان روزنههایی روشن که در روزهای سخت و خشن جنگ هنوز سوسو میزنند. پیتر در راه بازگشت به جنگل با مشکلات بسیاری رو بهرو میشود اما ادامه میدهد. حتی پایش آسیب میبیند اما این آسیبدیدگی در مقابل آسیبی که میتواند به پکس و در نهایت به قلب او وارد شود هیچ است.
پیتر یک نوجوان تنهاست. مادرش را از دست داده و پدرش او را درک نمیکند. اما در مسیر نجات پکس با وِلا آشنا میشود. زنی که به خاطر یک اتفاق بد خودش را در جنگل قرنطینه کرده و سالهاست تنها در کلبهای چوبی زندگی میکند. اگرچه تنهایی ولا با تنهایی پیتر فرق دارد اما هردو تنها هستند. ولا به پیتر میگوید باید مدتی استراحت کند تا پایش خوب شود وگرنه نمیتواند به پکس برسد. پیتر و ولا چند روزی را در کلبه با هم زندگی میکنند و بدون اینکه متوجه شوند چیزهایی میآموزند که جایشان در زندگی هردوشان خالی بوده. بنابراین این داستان، داستان دوستی، کمککردن و نجات هم هست.
داستان دارای دو روایت موازی است. یکی زندگی پیتر را روایت میکند و دیگری زندگی پکس را. دیالوگها و مونولوگهایی که پکس با خودش دارد آنچنان واقعی و منسجم و قوی است که فکر میکنید همیشه یک روباه داشتهاید و میدانید واقعاً در ذهن روباهها چه میگذرد؟ بنابراین حرفزدن شخصیت روباه باعث نشده سطح سنی مخاطب داستان پایین بیاید.
***
تمام مدتی که پکس را میخواندم به این فکر میکردم که پکس چهقدر مهربان است. او آدمش را دوست دارد و منتظر است تا به زودی برگردد و با هم به خانه بروند. او هرروز به پیتر فکر میکند و خاطرههای خوبی را که با او دارد مرور میکند. برای همین «پکس» داستان صلح نیز هست. صلح میان آدمها و حیوانات.
حالا من بیشتر از قبل به این نتیجه رسیدهام که هیچ حیوانی نمیتواند بدذات باشد. حتی روباهها. همانهایی که همیشه به ما گفتهاند مکارند. من نمیتوانم این را باور کنم چون پیش از این شازدهکوچولو را خوانده بودم و روباهی را که منتظر میماند چون اهلی شازدهکوچولو شده بود باور کرده بودم و امروز هم داستان پکس را خواندهام، داستان روباهی که چشم به راه آدمش میماند چون دوستش دارد. روباهی که نامش هم معنی صلح میدهد.
پکس
نویسنده: سارا پنی پاکر
مترجم: نلی محجوب
ناشر: انتشارات پیدایش (۶۶۹۷۰۲۷۰)
قیمت: 41هزار تومان