خدایا یک معجزه
مسعود میر|
بنویس تا ثبت شود در حافظه من و ما، بنویس تا این عکس جز بغض، آهِ مکتوب هم داشته باشد. بنویس تا شمایل خستگی از این تصویر خجالت بکشد. بنویس تا سینهچاکان تمدن چندهزارساله از یادشان نرود که هنوز بین منشور حقوق بشرِ پدرِ ملت تا احوالات ما، روزانه هزاران دستکش آلوده فاصله است.
بنویس تا یادمان بماند این نگاره یک درد همیشگی اما با مدل سال آخر قرن چهاردهم خورشیدی است که اینگونه کنار خیابان از خستگی بیهوش شده است.
ما هنوز با رشتهکوههای مرتفع ادعا نتوانستهایم از پس بیفرهنگی «آشغالی» خودمان برآییم، هنوز این رنگ لباس برایمان یادآور شرافت و زحمت نیست و هنوز نمیخواهیم بپذیریم که میتوان کمی انسانی رفتار کرد تا این جماعت، اندکی بیشتر آرامش داشته باشند.
خدایا خودت یک معجزه بفرست برای ما تا درک کنیم در روزهای لشکرکشی ویروس، این مرد نباید تاوان خودخواهی، شلختگی و بیفرهنگی ما را بدهد.