• شنبه 27 مرداد 1403
  • السَّبْت 11 صفر 1446
  • 2024 Aug 17
دو شنبه 19 اسفند 1398
کد مطلب : 96745
+
-

حدیث عشق به طومار درنمی‌گنجد

به یاد محمود روح‌الامینی

نقد و نظر
حدیث عشق به طومار درنمی‌گنجد


جلال‌الدین رفیع‌فر ـ استاد دانشگاه تهران

18اسفند 1389جامعه دانشگاهی کشور شخصیت بزرگی را از دست داد که ناگفته‌های بسیاری از این رادمرد هنوز به‌جای مانده است. دراین فرصت قصد ما معرفی او نیست، چرا که او شخص ناشناخته‌ای برای جامعه علمی و دانشگاهی به‌خصوص علوم‌اجتماعی کشور نبوده و نیست. محمود روح‌الامینی کسی نبود که بتوان درباره شخصیت، خدمات، فداکاری‌ها، اخلاق و...آن طورکه بود، به راحتی سخن گفت. نگارنده که بیش از20 سال افتخار همکاری و مصاحبت صمیمانه با او را داشته‌ام، برخود لازم دانستم که اکنون که نزدیک به10 سال از فقدانش می گذرد، برخی از ویژگی‌های ناگفته و کمتر شناخته‌شده این شخصیت ممتاز و استاد بزرگ را برای ثبت در تاریخ به قلم آورم.
درگروه همه او را محمود صدا می‌کردند. با اینکه ازهمه پیشکسوت‌تر بود و مرتبه علمی بالاتری داشت، ولی باز با نام کوچک صدایش می‌کردیم. او را در شرایط سخت هم دیده بودم که باز با لبخند تلخ‌ترین حرف‌هایش را که از عمق وجودش بیرون می‌آمد، به زبان می‌آورد. این را موقعی فهمیدم که در مجلس یادبود یکی از همکاران بسیار نزدیکش، وقتی می‌خواست علت مرگ او را توجیه کند با وجود دردناک‌بودن بازهم با همان لبخند پرمعنایی که خاص خودش بود گفت: « مرض قدیمی غم باد دکتر‌طبیبی را از ما گرفت.» و همه فهمیدند که او چه گفت و چه تشخیص درستی! دانشجویانش بیش از همه او را می‌شناختند و او هم آنها را خوب می‌شناخت، آخر بیش از 40سال با عشق و علاقه معلمی کرده بود. به درستی همه او را پدر مردم‌شناسی ایران می‌دانند؛ اگرچه او خودش قبول نداشت. او نخستین موزه مردم‌شناسی را بنیان کرد. نخستین مدیرگروه مردم‌شناسی شد و تا قبل از بازنشستگی‌اش هم کسی را ندیدم در مقابل دیدگاه‌های او تاب ایستادگی داشته باشد. در مقابل یک خواسته نادرست با همان هیبت نحیف، ولی استوارش چنان ایستادگی می‌کرد که گویی کوهی بلند و صعب‌العبور در پیش‌رو است. مقاومت او باعث شد تا موفق شود ساختمان نخستین دانشگاه ایران را (عمارت نگارستان) که قرار بود به ناحق پارکینگ سازمان برنامه و بودجه شود، قبل از این که پارکینگ شود، به موزه تاریخ علم دانشگاه تبدیل کند که اکنون این موزه یکی از افتخارات بحق دانشگاه تهران است. درحالی‌که همکاران دانشگاهی‌اش هم درپیچ وخم این راه سخت و طولانی هر روز خسته و خسته‌تر می شدند و ادامه راه برایشان مشکل‌تر می‌شد، ولی این هم ذره‌ای از عزم او برای رسیدن به هدف کم نکرد. منبع انرژی پایان‌ناپذیرش اعتقادی بود که به تصمیم‌اش داشت. اگر تصمیمی می‌گرفت، تا اجرایش نمی‌کرد از پا نمی‌نشست. البته پروین هم بود؛ این همسر مهربان و صبورتا لحظه آخر، همه سختی‌ها را به جان خرید و چیزی از معرفت و فداکاری کم نگذاشت. پروین چشم و چراغ محمود بود. اگر این همه راه سخت و پرفراز و نشیب را توانست تا به آخر برود و کم نیاورد برای این بود که شیوا، یسنا و مانا هم بودند. کم‌اند دانشجویانی که کلاس‌های او را رفته باشند و سخنان نغز و پربارش را فراموش کرده باشند. هنوز هم بعضی از دانشجویان سابقش که امروز استاد شده‌اند با خاطرات کلاس‌هایشان با «محمود» سرخوش‌اند و آن خاطرات را به‌عنوان آموزنده‌ترین قسمت درس در کلاس نقل می‌کنند و این یکی دیگر از خصیصه‌های ماندگاری محمود بود که بالاخره او را به واقع چهره ماندگار کرد. به گفته دانشجویانش هرجلسه‌ای ازکلاس‌اش یک درس جدید بود که هرگز تکرار نمی‌شود. آخرمحمود روحیه‌اش با حرف‌های تکراری همخوانی نداشت. همیشه به لطف هنر نکته‌بین‌اش، حرف نو برای گفتن بسیار داشت. محمود ما ادیب هم بود و شعر هم می‌گفت؛ شعر‌هایی به ظاهر طنز و به باطن نغز و گاهی تلخ و پر از درد. در روزی که به اتفاق یکی از دوستان به مجلس ترحیم‌اش می‌رفتیم در راه یاد یکی از اشعارش افتادیم که با حال آن روز مصداق عجیبی پیدا می‌کرد: « در سمینار و مجلس ترحیم – می‌توان دید دوستان قدیم». در این مجلس دوستان قدیم او همه بودند...!
همه آرام گرفتند و شب از نیمه گذشت / آنچه درخواب نشد چشم من و پروین است/
شب به پایان رود و شرح به پایان نرود...
یادش گرامی

این خبر را به اشتراک بگذارید
در همینه زمینه :