با علی میرمیرانی که روی جلد اکثر کتابهایش نام «ابراهیم رها» خورده درباره طنزنویسی در روزهای سخت حرف زدهایم
طنزنویس باید طرف مردم بایستد
نیلوفر ذوالفقاری
برای علی میرمیرانی که تا به حال بیش از 45 کتاب نوشته اما روی جلد بسیاری از کتابهایش، به جای نام خودش نام «ابراهیم رها» چاپ شده، طنزنویسی دغدغهای جدی است. هرچند خودش میگوید فکرش را نمیکرده طنزنویس شود، اما انگار استعداد ذاتی او در خنداندن مخاطبانش، راه را برای او هموار کرده تا کتابهایش حتی در این بازار کساد نشر، پرمخاطب باشند. در کارنامه میرمیرانی سالها فعالیت مطبوعاتی و نوشتن فیلمنامههای متعدد ثبت شده است. او میگوید طنزنویس وظیفه دارد حتی در سختترین شرایط اجتماعی، لبخند روی لب مردم بیاورد و برای این کار، کافی است طرف مردم بایستد. گفتوگوی ما را با این نویسنده بخوانید.
وقتی شرایط اجتماعی و روحیه جمعی مردم خوب نیست، طنزنویس چگونه نمیتواند طنز بنویسد؟
در مقدمه یکی از کتابهایم به این موضوع اشاره کردهام. در دورهای، حدود 100متن چاپی طنز با نام ابراهیم رها در مطبوعات داشتم. با نام خودم سردبیری میکردم و گاهی درماه 200مطلب مختلف، با هر کدام از 5 نامی که از آنها استفاده کردهام، منتشر شده است. طنزنویس در همه احوال، حال خوب یا بد اجتماعی و شخصی، موظف به انجام کار خود است. تفاوت او با بقیه کسانی که کارهای دیگری دارند این است که آنها موظف نیستند حال خوب را در بقیه بسازند و با آنها شریک شوند. اما شغل طنزنویس ایجاب میکند که این کار را انجام دهد. این شرح وظایف اوست. به همین دلیل هم این کار را پیچیده و عجیب نمیبینم.
مگر کسی که غمگین است، میتواند بخندد؟
البته الزامی وجود ندارد که طنزنویس بخندد، وظیفه او این است که بخنداند. حاصل کار او باید لبخند و حال خوب ایجاد کند. به همین دلیل هم باید در طول سالها یاد بگیرد که خنده را با بقیه به اشتراک بگذارد.
مردم به طنز در شرایط سخت و حساس اجتماعی چه واکنشی نشان میدهند؟
هماکنون بهصورت روزانه طنز نمینویسم و بیشتر مشغول نوشتن فیلمنامه هستم. وقتی فیلم و سریال پخش میشود، دیگر مخاطب توجه نمیکند که متن آن را قبلا در چه شرایط و زمانی نوشتهای؟ من تجربه نوشتن در حال خیلی بد اجتماعی را دارم. بهنظرم اگر بلد باشیم مواردی را که برای مردم محترم است و خط قرمز آنها محسوب میشود، حفظ کنیم و حرف طنز ما، از حرف دل مردم دور نباشد، مخاطب واکنش بدی نشان نخواهد داد. اما حتی در زمانی که شرایط اجتماعی خوب است، اگر طنزنویس خطوط قرمز مردم را رد کند و نداند که باید به چه شکل و با چه چیزی شوخی کند، میتواند شاهد واکنشهای منفی مردم باشد. بنابراین بهنظرم مشکل از شرایط اجتماعی نیست، مشکل از بلدبودن و نبودن اهالی طنز است.
طنزنویس با چه چیزهایی نباید شوخی کند؟
بعضی موارد، حس عمومی اجتماع را جریحهدار میکند. این موارد با خطوط قرمز نوشته یا نانوشته حاکمیتی، تفاوت بنیادین دارد. اگر ارتباط طنزنویس با اجتماع قطع نشده باشد، این موارد را یاد میگیرد و آنها را حس میکند. اما اگر ارتباط قطع شده باشد، طنزنویس این موارد را گم میکند. طنزنویس باید طرف مردم بایستد، در این صورت است که اتفاقات خوب میافتد.
برای خودتان اتفاق افتاده که طنزی بنویسید و مردم واکنش منفی نشان دهند؟
خدا را شاکرم که به یاد ندارم تا به حال از مردم واکنش منفی دیده باشم. اما طبیعتا از طرف برخی افراد خاص بسیار واکنش بد دیدهام که آنها را هم به فال نیک میگیرم.
وضعیت طنزنویسی نسبت به زمانی که شما کار را شروع کرده بودید، چه تغییری کرده است؟
چند بخش در طنزنویسی، تغییر فرم و ماهیت داده است. فرمهای جدیدی مثل استندآپ کمدی با برنامه خندوانه وارد کار طنز شدند. هرچند این فرم قبلا هم وجود داشت اما پرداختن یک برنامه تلویزیونی پرمخاطب به آن چیزی که در جهان بسیار رایج بود، بیشتر شناسانده شد. ضمن اینکه ظهور فضای مجازی، هم شکل طنز مکتوب را تغییر داد، هم قاب دیدن استندآپ کمدیها شد. فضای مجازی باعث تنوع و تعدد طنزها شد. حالا دیگر کمدیهای شخصی، با امکانات محدودی شامل یک دوربین و یک دکور حداقلی ساخته میشوند. انیمیشنهای مینیمالی که این روزها فراوان ساخته میشوند، قبلا به این شکل وجود نداشتند.
از نظر کیفی چطور؟
بهنظرم کارهای جدی، کمتر اتفاق افتادهاند. ما در حوزه فیلمنامه، رمان و داستان طنز، یا پیشرفت نکردهایم یا آنها را کاملا کنار گذاشتهایم. بهنظرم کارها خیلی سریدوزی شدهاند و از تولید به مصرف است. طنزها در لحظه خلق میشوند و ماندگار نیستند.
فضای مجازی چه نقشی در این تغییر داشته است؟
فضای مجازی، خطوط قرمز پررنگی را که مسئولین در رسانهها میسازند، ندارد. جدا از بحث کیفی، طنزهای این فضا مخاطب خود را پیدا کردند. البته که اینجا هم سره و ناسره وجود دارد و این طنزها در طول زمان غربال خواهند شد. اما به هر حال این فضا فاصله طنزنویس و مخاطب را کم کرده است. بهنظرم بسیاری از طنزهای این فضا هم لودگی هستند با این حال نمیتوان به راحتی گفت که فضای مجازی به طنز آسیب زده است. من در این فضا حضور ندارم و هیچ صفحه شخصی در شبکههای اجتماعی متعلق به من نیست.
بهنظر شما شرکت در کلاسهای طنزنویسی، میتواند به تربیت طنزنویس منجر شود؟
تا 10سال پیش، من هم کلاس طنزنویسی برگزار میکردم. خیلی از کسانی که بعدها طنزنویسی آموزش دادهاند، در این کلاسها شرکت میکردند. اما مدتهاست دیگر این کار را انجام نمیدهم. دلیل آن این است که به این باور رسیدهام بخش فراوانی از طنزنویسی، قابل آموزش نیست. کسی را نداریم که در کلاسی ثبتنام کرده باشد و از در آن کلاس، شاعر بیرون آمده باشد. حتی میتوانم یک قدم جلوتر بگذارم و بگویم در حوزه داستاننویسی هم همین وضع است. بهنظر من معمولا این کلاسها آدمها را شبیه به هم و تبدیل به مدلهای درجه دوم و سوم مدرس خود میکنند. اگر کسی ذوق و قریحه نداشته باشد، مدتی در کلاس شرکت میکند و بعد هم به جای خاصی نمیرسد. نمیخواهم نسخه بپیچم اما باور شخصی من این است که از این کلاسها، طنزنویس، شاعر و نویسنده بهمعنای خلاقه آن بیرون نمیآید. هرچند برای داشتن درک بهتری از طنز و قرار گرفتن در فضای آن میتواند کمککننده باشد.
برای طنزنویسشدن، داشتن چه استعدادی پیشنیاز است؟
اینکه آیا طنزنویس، طنز کلامی یا مکتوب خوبی دارد یا نه، فرد متمرکزی است یا نه، سوژهها را خوب پیدا میکند و بلد هست با آنها شوخی کند، خیلی سریع مشخص میشود. نوشتن به هر شکل آن، مثل مکانیکی در چال سرویس اتفاق میافتد. از روی کتاب و دستورالعمل، کسی نویسنده نمیشود. در بسیاری از کلاسهای مربوط به نوشتن مثل کلاس داستاننویسی، اساتید خاطرات خود را تعریف میکنند یا مشغول نقدکردن داستانها هستند. مطالعه و قرار گرفتن در فضای مناسب، تنها میتواند طنزنویس قریحهدار را غنی کند.
اولین بار که فهمیدید قرار است طنزنویس شوید، چه زمانی بود؟
من اصلا فکر نمیکردم طنزنویس شوم. همه عمر، آدمی جدی بودم و با چندین اسم، در حوزههای جدی نوشتهام. اولینبار در اوایل دهه 70، وقتی سینمایینویس بودم، در یکی از مطالبم شوخی کوچکی وجود داشت که استقبالی از این نوشته صورت گرفت. در واقع من از نیاگارا نپریدم، مرا از نیاگارا هل دادند! این استقبال راه را باز کرد. در ابتدا طنز تلخ چندلایه مینوشتم. مدتی بعد، ناچار شدم در چند دقیقه کوتاه، به جای یک طنز چندلایه تلخ، طنزی سادهتر بنویسم و با استقبالی شوکهکننده روبهرو شدم. بعد از آن سعی کردم از خطوط قرمز خودم کوتاه نیایم اما طنزی شیرینتر بنویسم. به این ترتیب من طنزنویس شدم. از جایی که نامام شناخته شد، جوایزی گرفتم و کتابهایم پرفروش شد، سعی کردم بیشتر به سلایق خودم پایبند باشم و به این بازی که تنها هرآنچه مخاطب میخواهد بسازم، تن ندادم.
بهنظر شما طنزنویس میتواند سلیقه مخاطب را تغییر دهد؟
من باور ندارم که مثلا یک طنزنویس میتواند با نوشتن یک مطلب، اتفاق عجیب و غریبی را رقم بزند. دایره مخاطبان یک مطلب هم آنقدرها گسترده نیست، بهخصوص در مطبوعات که این روزها مخاطب آن بسیار کمتعداد است. من در دورهای این بخت را داشتم که در نشریاتی با 100هزار تیراژ بنویسم و اگر 4نفر هم آن را میخواندند، به تعداد قابل توجهی از مخاطبان میرسیدیم. اما خوشبختانه اصلا از این توهمات که میتوانم سلیقهها را تغییر دهم، ندارم. به هر حال مخاطب در طنز شریک است و طنزنویس میتواند در مدت طولانی، درک مخاطب را از طنز بهتر کند تا او طنز پیراستهتری را بپسندد.
چهکسی را در حوزه فعالیت خود، رقیب میدانستید؟
من اخلاقهای بد، زیاد دارم اما هرگز به یاد نمیآورم که حسادت را تجربه کرده باشم. سالهایی بود که من ممنوعالکار بودم اما دوستان و شاگردانم، پیشرفت میکردند و به جاهای خوبی میرسیدند. کسانی بودند که فکر میکردند حالا وقت حسادت کردن من است اما با خنده به آنها جواب میدادم که چه خوب دوستانم معروف و پولدار میشوند، تا حدقل اگر بیپول شدم بتوانم سراغشان بروم. در دهه 80 من بیشترین تولید طنز را بین طنزنویسان داخلی داشتم، جوایز متعددی در حوزههای متفاوت گرفتم، کتابهایم در بدترین اوضاع بازار نشر باز هم پرفروش و پرمخاطب بودند و اقبال مردمی را دیدم. همه اینها باعث شد چیزی بهعنوان حسادت در وجود من ایجاد نشود. بهنظرم هر فردی براساس تواناییهایش، رزق خود را میبرد.
به کدام طنزنویسان در آن زمان امیدوار بودید؟
افراد مختلفی بودند که سالها قبل با هم کار میکردیم و بعدها افراد موفقی شدند. مثلا امیر ژوله جزو این افراد است که حالا بسیار شناختهشده است. افراد دیگری هم بودند که بعدها از ایران رفتند و البته هنوز فعال و موفق هستند.
اگر سراغ نوشتن نمیرفتید، ممکن بود چه شغلی را انتخاب کنید؟
رشته تحصیلی من مهندسی صنایع غذایی بوده است. من در 13سالگی حس کردم که دوست دارم نویسنده شوم. اگر همان موقع خدای مهربان به من میگفت که قرار است مثلا 87سال عمر کنم، در این مدت بیشتر از 40جلد کتاب و فیلمنامه بنویسم و جایزه ببرم، من بیمعطلی قبول میکردم. بنابراین اگر همین فردا کارم تعطیل شود، نباید ناراحت شوم چون به همهچیزهایی که دوست داشتم، رسیدم. این بهمعنای تمامشدن جاهطلبی من نیست اما خدا خیلی مرا دوست داشته که به اینجا رسیدهام و کاری را انجام دادم که از ابتدا میخواستم و بلد بودم. در دورهای فوتبالیست بودم و شاید آن رشته را ادامه میدادم. خیلی دوست داشتم بوکس هم کار کنم اما ممکن نشد. استعدادی در کاسبی ندارم و فکر نکنم سراغ چنین شغلهایی میرفتم. شاید میتوانستم از صدایم برای کسب درآمد استفاده کنم، نه اینکه خواننده شوم، اما میتوانستم دوبله و کارهای شبیه به این را تجربه کنم.
خودتان به چه چیزی میخندید؟
طنزنویس ابتدا باید خندیدن یاد بگیرد. بعضی طنزنویسان دچار این توهم میشوند که نباید به چیزی بخندند و حد خود را پایین بیاورند، درحالیکه بهنظرم این طرز فکر واقعا نادرست است. اگر بلد نباشی بخندی، نمیتوانی بخندانی. من به چیزهای ساده و خندهدار میخندم و هیچ ابایی از گفتن این ندارم. فقط به لودگی نمیخندم و به همین دلیل هم به بخش فراوانی از طنزهای فضای مجازی نمیخندم.
بهنظر شما خندهدارترین پدیده دنیا چیست؟
من فکر میکنم باید خندیدن و شاد زندگی کردن را مثل یک مهارت و هنر یاد بگیریم. در چنین احوالی همهچیز را در جهان میتوان با نگاه خندهآور نگاه کرد. برای من، سیاستمداران همیشه اسباب خنده بودند. خیلی از آنها با علاقه بیاندازه به قدرت، شهرت و ثروت دست به کارهایی میزنند که در نهایت خندهدار از آب درمیآید. وقایع سیاسی خیلی وقتها خندهدار است اما همین خندهداری گاهی به فاجعه ختم میشود، مثلا اختیار یک جهان بهدست آدم خندهداری مثل ترامپ میافتد که بیشتر اظهارنظرهایش از فرط پرتبودن، خندهدار میشوند.
این روزها مشغول چه کاری هستید؟
کتاب صوتی «سال هزار و سیصد و خستگی» به تازگی از من منتشر شده است. در حال نوشتن سریالی کمدی برای شبکه نمایش خانگی هستم. سریال تلویزیونی هم در دست دارم که نیمی از آن را نوشتهام.
فضای مجازی، بدون خط قرمز
بعضی شوخیها در فضای مجازی واقعا رکیک هستند. نوشتن هر نوع طنزی، بلدی میخواهد. مثلا باید بدانی چطور واژه و اصطلاحی را دور بزنی و در ذهن مخاطب طوری به آن برسی که باعث خنده شود. اگر قرار باشد عین واژه را بهکار ببری، هیچچیز برای کشف کردن باقی نمیماند. این جنس طنز خیلی زیادشده چون خط قرمزها را رد میکند. هرچند طنز قرار نیست اتو کشیده و بسیار مودبانه باشد، اما لودگی و پرداختن مستقیم به شوخیها، طنز را از درجه میاندازد. در فضای مجازی فیلتری از ذهن تا زبان طنزنویس وجود ندارد و محصول در لحظه قابل ارائه است، به همین دلیل غربال نمیشود. عیار طنز را مخاطبان به خوبی تعیین میکنند و طنزی که با ردکردن افراطی خط قرمزها باعث خنده میشود، به مرور حذف میشود. بعضی طنزپردازان این فضا هم نبوغی دارند و ای کاش چیزی برای کشف مخاطب باقی بگذارند تا کارشان روزبهروز بهتر شود.
مردم سخت نمیخندند
این طرز فکر که مردم ایران سخت میخندند واقعیت ندارد. تجربه لااقل به من ثابت کرده که توانستهام مخاطب را بخندانم، چه با کتاب طنز و چه با فیلمنامهها. من برای مردم کشورهای دیگر ننوشتهام و با آنها زندگی نکردهام که ببینم آنها سخت میخندند یا ساده. اما فکر میکنم این طرز فکر از اینجا شروع میشود که ما تلاشهایی برای خنداندن انجام میدهیم و وقتی موفق نمیشویم، تصور میکنیم این مردم هستند که سخت میخندند! باید بپذیریم شاید این ما هستیم که کار را سهل گرفتهایم. اگر آنها که دستی در طنز نوشتن دارند، خودشان کار را جدی بگیرند و خوب بنویسند، معلوم است که مردم هم میخندند. در حوزه فرهنگی اگر خودمان کار را جدی نگیریم، مخاطب هم آن را نمیپسندد. چرا مخاطب باید کتابی را که ضعیف است، بخرد؟ چرا باید سریالی را که ضعیف نوشته و ساخته شده ببینند؟ بنابراین مردم سخت نمیخندند، ما کار را ساده میگیریم. پس نمیتوانیم تقصیر را گردن مردم بیندازیم.
اگر بلد نباشی بخندی، نمیتوانی بخندانی. من به چیزهای ساده و خندهدار میخندم و هیچ ابایی از گفتن این ندارم. فقط به لودگی نمیخندم و به همین دلیل هم به بخش فراوانی از طنزهای فضای مجازی نمیخندم
به لهجه سپیدار
ناشر صوتی: نوین کتاب گویا
«به لهجه سپیدار»، نام کتاب صوتی از علی میرمیرانی است که در آن شاهد درهم آمیزی نثر و لحن، مردانگی و عشق، خشونت و احساس و ترکیبی جسورانه هستیم. میرمیرانی متن این کتاب صوتی را صرفا برای ارائه در قالب یک اثر شنیداری نوشته و نسخه مکتوبی از آن منتشر نکرده است.
شاید شبیه نیایش
انتشارات: روزنه
میرمیرانی درباره این کتاب نوشته: «گمان کردم هر بندهای حق دارد با خدایش سخن بگوید. تمام ادعای این صفحات همین است. یکی با خدا حرف زده، مانند تمام تاریخ و مثل همه انسانها. تمامی اسامی خداوند خدای معجزه است. باور معنای هرکدام از آنها اگر در زندگیهایمان کل و رنگ عمل داشته باشد...»
قورمه سبزی
انتشارات: روزنه
آدمیزاد است دیگر. باور میکنی یک طنزنویس زمانی آموزش آشپزی داده باشد؟! من این کار را کردهام. گمانم در تابستان، پاییز و زمستان ۸۸ قورمهسبزی و کوکوسبزی و سبزی پلو آموزش داده باشم! اینکه حاصل کار به هر چیزی مربوط است جز آشپزی دیگر تقصیر من نیست حتی اینکه توی دیس، طنز سیاسی کشیدهام ...