• جمعه 14 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 24 شوال 1445
  • 2024 May 03
یکشنبه 27 بهمن 1398
کد مطلب : 95168
+
-

لباس زندگی برتن درخت‌ مرده

گفت‌وگو با منبت‌کار اهل شهر جوکار استان همدان که اکنون به عنوان باغبان یکی از بوستان‌های پایتخت دست به خلق آثار منبت‌کاری شده روی کنده درخت‌های خشک ‌زده است

لباس زندگی برتن درخت‌ مرده

حمیدرضا بوجاریان_خبرنگار

بوستان اوستا در فاصله‌ای کوتاه از میدان انقلاب این روزها متفاوت‌تر از قبل است. گوشه‌ای از این بوستان نه چندان بزرگ در دل پایتخت، مردی با لباس سبز باغبان‌های شهرداری نشسته است. برخلاف دیگر باغبان‌ها نه آبپاشی به دست دارد و نه بیل و کلنگی برای زیر و روکردن خاک پای درخت‌ها. متوجه اطرافش نیست و گویا در عوالم خود سیر می‌کند. همه هوش و حواسش را به تنه درخت توت‌خشک شده و «مقار» دستش داده تا با واردکردن ضربه‌هایی نه چندان پرزور، طرحی نو بر تن کنده خشک در اندازد؛ طرح‌هایی از جنس گل که تنه زمخت درخت را زیبا کرده و رنگ و جلایی خاص به آن داده است. غلامرضا ترک، مردی است که سرمای استخوان‌سوز پایتخت، دست و دلش را نلرزانده و او را از خلق آثار چوبی و مصنوعاتی زیبا بازنداشته است. او از آخرین بازمانده‌های منبت‌کاری با دست است که با وجود همه سختی‌ها تلاش کرده چراغ این حرفه را که عاشقش شده روشن نگه دارد. با این هنرمند درباره منبت‌کاری، اثر چوب بر زندگی و حظی که از کارش می‌برد گفت‌وگو کرده‌ایم.

از وقتی غلامرضا ترک چشمش را بازکرد دوروبرش پر از منبت‌کار بود. با اینکه شغل پدرش کشاورزی بود اما منبت‌کارهایی که غلامرضا در شهرشان - جوکار از توابع شهرستان ملایر در استان همدان- می‌دید، دلش را با خود برده بود. منبت‌کارها آن زمان برای خودشان برو و بیایی داشتند و مصنوعات دستی تولیدشان حسابی  فروش می‌رفت. اما روزگار جوکاری‌ها و غلامرضا که 27 سال در بازار کسب و کار داشت و از چوب‌های بی‌جان، مصنوعاتی چشم‌نواز تولید می‌کرد، بر وفق مراد پیش نرفت؛ «منبت‌کاری اصیل از بین رفته. سخت می‌شه کسی رو پیدا کرد که با دست منبت‌کاری کنه. یه زمانی تو ملایر شاید هزار نفر هم بیشتر منبت‌کار بودن و همشون جزو حرفه‌ای‌های این کار». صنعت و دستگاه جای انسان را گرفت. این جایگزینی یعنی سرعت بالای تولید، کاهش هزینه‌ها و ساخت محصولاتی با طرح‌هایی که در آوردن آن با دست، مشکل بود و زمان‌بر؛ غلامرضا می‌گوید: «با دستگاه، کاری که یه هفته وقت نیازه که تولید بشه رو می‌شه تو یه روز 20 تاشو تولید کرد. اینم بگم این روش تولید اصلاً ظرافتی نداره و مثل اینکه روحی تو کار نیس فقط یه تیکه چوبه با چند تا طرح روش». خریدارها که دنبال جنس ارزان‌ و بهتر بودند ترجیح دادند به جای خرید از تولیدکنندگانی که با دست و چندمقار محصول تولید می‌کردند سراغ تولیدکنندگان صنعتی بروند و خریدشان را جای دیگری انجام بدهند.

صنعت برای ما ویروس بود
همه گیرشدن استفاده از دستگاه‌های صنعتی مانند ویروس هر روز بیشتر و بیشتر می‌شد. قدیمی‌های منبت‌کاری که سررشته‌ای از cnc نداشتند یا نمی‌خواستند ورود صنعت را به حرفه‌شان قبول کنند مدتی در مقابل تغییراتی که جبر زمان به آنها تحمیل می‌کرد، مقاومت کردند. مقاومت‌شان خیلی زود شکست خورد و بازار روی ناخوش‌اش را خیلی بیشتر از آنچه منبت‌کارهای سنتی فکرش را می‌کردند به آنها و از جمله غلامرضا نشان داد. کسی خریدار محصولات تولید دست نبود. کم‌کم منبت‌کارهای جوکار آهنگ تغییر شغل کردند؛ «منبت‌کاری با دست دیگه صرف نداره. هرکی هنوز تو این کاره یا عاشقه کارشه یا درآمدی داره که نخواد روی منبت‌کاری و درآمدی که ازش به دست می‌آره حساب کنه». اوضاع مالی منبت‌کارهای قدیمی هر روز بدتر می شد. غلامرضا هم که دید بعد  از نزدیک به 3دهه تلاش درمنبت‌کاری، کارش بدجوری گره خورده، مغازه‌اش را تعطیل و 5 سال قبل جلای وطن کرد و عازم تهران شد تا شاید با پیدا‌کردن کاری در پایتخت بتواند روزی خانواده‌اش را تأمین کند.

کارگر فضای سبز و تحسین مردم 
با اینکه هنرمندی توانمند در منبت‌کاری بود، هنرش خیلی به کارنیامد و کسی خریدار، کارهایش نشد. کارهای متفرقه زیادی انجام داد تا اینکه به شکل اتفاقی کاری در فضای سبز شهرداری پیدا کرد؛ «2سال قبل شدم کارگر فضای سبز شهرداری. با اینکه از کارم راضی بودم اما دلم برای اینکه دوباره مقار دستم بگیرم‌و منبت‌کاری کنم، لک‌ زده بود. وقت استراحتم، یه تیکه چوب برمی‌داشتم و روش منبت‌کاری می‌کردم. کارهام‌و دور و برم جمع می‌کردم و همین شد جرقه یه تغییر تو کار و زندگی‌م». منبت هم حال خوبی به غلامرضا می‌داد هم یادش می‌انداخت که چه هنری دارد و نمی‌گذاشت دستش کند شود. تولید منبت‌هایی که غلامرضا در وقت استراحتش ساخته بود کم‌کم زیاد شد. صاحب‌کارش که او هم اهل ذوق است، منبت‌ها را دید و پرسید این محصولات را از کجا خریداری می‌کند. وقتی غلامرضا گذشته‌اش را روی دایره ریخت و از هنرش گفت، صاحب‌کارش تعجب کرد؛ «وقتی صاحب‌کارم فهمید منبت‌کاری می‌کنم، 2 تا کنده درخت توت خشک‌شده برایم جور کرد تا علاقه‌ام را با کنده‌کاری روی تنه آنها ادامه بدهم. کنده اول درخت چنار بود و چون بعد مدت‌ها مقار دستم گرفته بودم طرحی که زدم اونی نشد که دلم می‌خواست. روی کنده دوم وقت بیشتری گذاشتم و الان همون چیزی که می خوام رو راحت درمی‌آرم».

ضربه‌های حسابگرانه 
برای اینکه بتوان شکل‌های مختلف با اندازه‌های گوناگون را روی کنده‌های خشک درآورد، مقار باید سایزهای مختلف داشته باشد تا ظرافتی که منبت‌کار دنبال خلق آن است، شکل بگیرد. «گلویی»، «شفره» و «واز» مهم‌ترین مقارهایی هستند که منبت‌کار با آن کار می‌کند. هر کدامشان چند سایز مختلف دارند؛ «شفره و گلویی مقارهای مهمی‌ان. هر کدومشون 6تا سایز دارند که با استفاده از اونها می‌شه ضخیم‌ترین تا ظریف‌ترین ابعاد رو روی کنده در آورد. واز هم چند تا سایز داره که اونم اگه نباشه یه جای کار منبت‌کاری لنگ می‌زنه». مقارها نوک‌های تیز با پهناهای مختلفی دارند و دسته چوبی قهوه‌ای  رنگی آنها را متمایز می‌کند. با نگاه به برخی مقارها که جنسی از آهن دارند، شکل ساخت عجیب آنها سؤال‌برانگیز می‌شود. غلامرضا می‌گوید: «مقار خیلی گرونه. بیشتر مقارها ساخت آلمان یا چکسلواکی سابق‌اند. تو ایران فقط استاد محسن رضایی تو جوکار مقارمی‌سازه که کیفیتش تنه می‌زنه به تنه جنس آلمانی». با اینکه جنس مقار باید خوب باشد و حسابی به آن رسیدگی شود اما مهم‌تر از جنس، شدت ضربه‌هایی است که باید به مقار زده شود تا چوب را بتراشد؛ ضربه‌هایی که شدتش باید حساب و کتاب داشته باشد؛ «برای درآوردن طرح روی تنه درخت، نمی‌شه هرطور که بخوایم ضربه بزنیم. یه جا باید نرم و آروم ضربه زد و یه جای دیگه باید زبر و با ضرب. کافیه جایی که باید ضربه نرم بزنم ضربه محکم باشه. اون‌وقت چوب می‌شکنه و طرح خراب می‌شه. اینطوری کل زحمتی که کشیدی از بین می‌ره و ارزش کار می‌آد پایین. برای همینه که منبت‌کارا کلاً حوصله زیادی برای کارکردن دارن و خیلی اهل سروصدا کردن نیستن چون باید حواسشون به کارشون باشه». تنه خشک درخت زبری‌های خاص خود را دارد و باعث شده، زخم‌هایی در دستش ایجاد شود؛ زخم‌هایی که غلامرضا درباره‌شان می‌گوید: «عاشق اگه  در راه عشقش زخمی نشه، عاشق نیست».

تشویق مردم دلگرم‌ام می‌کند 
کنده‌های منبت‌کاری شده غلامرضا، طرح‌هایی دارد که از ذهن او سرچشمه می‌گیرد؛ طرح‌هایی که با جلا دادن چوب بعد از تراش ‌خوردن با مقارها، حسابی رنگ و رو گرفته و چشم‌نوازشده است. غلامرضا می‌گوید که نمی‌شود برای هنر قیمتی تعیین کرد اما زندگی را باید گذراند. زندگی او هم با منبت‌کاری عجین شده است و برای همین سفارش کار آنهایی که منبت‌کاری‌هایش را در بوستان دیده‌اند، قبول می‌کند؛ «خیلی‌ها می‌آن و کارم‌و می بینن و می‌رن. بعضیا می‌آن و دست‌مریزاد می‌گن و می‌رن. یه چند نفری هم اومدن و سفارش دادن که براشون کاری طراحی کنم چون کنده ندارم، بهشون گفتم کنده بیارن تا من کارو شروع کنم. اگه می‌شد درختایی که خشک می‌شن‌و قطعه‌قطعه کنن و بهم بدن تا کار کنم خوب می‌شد. چه کنم که این امکاناتو ندارم و نمی‌تونم به کسایی که سفارش کار می‌دن جواب مثبت بدم و براشون تولید کنم». او از مسئولان درخواست دارد به او مکانی برای کارکردن و تنه درخت برای اجرای طرح‌هایش بدهند تا او ایده‌ها و هنرش را به نفع مردم استفاده کند؛ اقدامی که پیمانکار بوستان درحد توان آن را انجام داده است؛ «خدا پدر صاحب‌کارم را بیامرزد. اجازه داده روزی چند ساعت بدون دغدغه بشینم و کار کنم».

ایده‌ای برای بچه‌ها در شهر
درختان چنار، نارون، گردو، توت و راش در شهر زیاد است. خیلی از این درخت‌ها خشک شده‌اند و ماموران شهرداری برای جلوگیری از سقوط آنها به سر مردم آنها را می‌برند؛ تنه‌هایی که می‌توان با استفاده از هنر افرادی مانند غلامرضا ترک، مورد استفاده قرار داد و از آنها در طراحی مبلمان شهری استفاده کرد؛ موضوعی که غلامرضا هم به آن باور دارد؛

«درخت‌های خشک زیادی توی شهر هست. منم که برای شهرداری کار می‌کنم. ازمسئولان می‌خوام بهم اجازه بدن که تنه‌های خشک درختان‌رو منبت‌کاری کنم و با طراحی‌هایی که می‌کنم ازشون برای زیبا کردن شهر استفاده کنن». غلامرضا حرفش را اینطور ادامه می‌دهد: «بچه‌های زیادی رو می‌بینم که شکل‌های هندسی رو دوس دارن یا به شخصیت‌های کارتونی علاقه دارن. خاصیت چوب اینه که می‌شه روش هر طرحی رو اجرا کرد. می‌شه برای بچه‌ها روی تنه درخت‌های خشک‌شده، طرح‌هایی که اونا دوست دارن اجرا کرد. فکر می‌کنم بچه‌ها از این موضوع خوش‌شون بیاد و ازش استقبال کنن. اینطوری شهر هم قشنگ‌تر می‌شه و یه درخت خشک، می‌شه دلیلی برای خوشحالی مردم و بچه‌ها».  

این خبر را به اشتراک بگذارید