در جستوجوی هوای تازه
گروه هنر و تجربه در این سالها چه مسیری را طی کرده و چقدر از تجربیات گذشته بهره برده است
شهاب مهدوی_روزنامه نگار
گروه هنر و تجربه به عنوان دریچهای برای اکران قاعدهمند فیلمهای هنری راهاندازی شد. سینمای ایران با فاصله گرفتن از سیستم دولتیای که در تعیین مناسبات اکران به صورت مستقیم دخالت میکرد، به مرور فرصت اکران را از فیلمهایی که با سلیقه سینماداران منطبق نبودند، گرفت. فیلمهایی که یا اکران نمیشدند یا باید به نمایش عمومی در بدترین روزها و بدترین سانسها (مثل سانسهای صبح که کمتر کسی به سینما میرود) رضایت میدادند. در طول نزدیک به 3 دهه راهکارهایی برای سر و سامان بخشیدن به اکران فیلمهای متفاوت و هنری اجرایی شد که همه آنها شکست خوردند تا رسیدن به راهاندازی گروه هنر و تجربه که با سازوکار مناسبتر و برنامهریزی مطلوبتر، سرانجام توانست کاری انجام دهد که بار فیلمهای هنری روی زمین نماند. نکته مثبت گروه هنر و تجربه فراهمکردن امکان اکران برای فیلمهای مستقل، آثار مستند و فیلمهای خارجیای است که در شرایط عادی نمیتوانند روی پرده بیایند. هنر و تجربه بسته متنوعی هم در اختیار مخاطبانش قرار میدهد و تعداد فیلمهایی که همزمان به نمایش درمیآورد هم قابل توجه است. اگر به سایت هنر و تجربه سر بزنید از اینکه حدود 20 فیلم در این گروه روی پرده هستند، متعجب خواهید شد. فیلمهایی که البته بیشتر آنها توسط کارگردانهایی جوان و گمنام ساخته شدهاند. فراهمکردن امکان اکران برای سینمای متفاوت، قطعا اتفاق مثبتی است، اما میشود کمی تأمل و بررسی کرد که این فیلمها چرا و چگونه متفاوت نامیده شدهاند (و آیا هر نوع تمایزی از آنچه سینمای جریان اصلی نامیده میشود با ارزش است؟) و اینکه این فیلمها چگونه اکران و تا چه اندازه دیده میشوند. در سالهای اخیر از عملکرد گروه هنر و تجربه در رسانهها ستایشهای فراوانی به عمل آمده، بخشی از این ستایشها میتواند بهحق و طبیعی باشد ولی به نظر میرسد در مواردی مدام بر نیمه پر لیوان تاکید شده است، در حالی که گروه هنر و تجربه برای رشد و اعتلا نیاز به نقد دارد.
وقتی میثاقیه در دهه50 سینما کاپری را به محل نمایش فیلمهای متفاوت سینمای ایران تبدیل کرد هنوز خبری از دخالت دولت در اکران نبود. میثاقیه به شکلی خودجوش در سینمایش-کاپری- «آرامش در حضور دیگران» (ناصر تقوایی)، «پستچی» (داریوش مهرجویی)، «یک اتفاق ساده» (سهراب شهید ثالث)، «طبیعت بیجان» (سهراب شهید ثالث)، «مغولها» (پرویز کیمیاوی)، «اسرار گنج دره جنی» (ابراهیم گلستان)، «نفرین» (ناصر تقوایی) و چندین و چند فیلم متفاوت دیگر را به نمایش درآورد؛ دورانی که کاپری به پاتوق علاقهمندان جدی سینما تبدیل شده بود. چند سال قبل از آن، ابراهیم گلستان برای اکران فیلمش «خشت و آینه» سینما رادیوسیتی را اجاره کرده بود. سینمای قبل از انقلاب هر ایرادی داشت از این حسن بزرگ برخوردار بود که زیستش طبیعی بود. هم سینمای جریان اصلی در آن به شکل طبیعی حضور داشت، هم سینمای روشنفکرانه که اغلب با سرمایه دولتی و توسط 2نهاد مهم وزارت فرهنگ و هنر و تلویزیون (تل فیلم) درصد اندکی از تولیدات سالانه را به خود اختصاص میداد. یک سینمای میانه هم بود که نه از جنس فیلمفارسی بود و نه در ردیف تجربیات انتزاعی قرار میگرفت. این سینما در دل جریان طبیعی و حرفهای فیلمسازی حضور داشت و محصولاتش ماندگارترین آثار تاریخ سینمای ایران هستند: «قیصر»، «داش آکل» و «گوزنها» از ساختههای مسعود کیمیایی، «تنگنا»ی امیر نادری، «کندو»ی فریدون گله، «حسن کچل»، «طوقی» و «سوتهدلان» از علی حاتمی، «رگبار» بهرام بیضایی، «صبح روز چهارم» کامران شیردل و... جریانهای مختلف فیلمسازی کنار هم به فعالیت میپرداختند. آن سینما قبل از پیروزی انقلاب و با ورود و اکران بیرویه فیلم خارجی تقریبا از بین رفت. در واقع قبل از اینکه فعالان سینمای ایران راهی برای رقیب قدری چون فیلم خارجی بیابند، انقلاب پیروز شد. اگر از دوران برزخی 58 تا 62 بگذریم، میتوان گفت بعد از تثبیت مدیریت سینما، عملا همه چیز در اختیار دولت درآمد. در دورانی که بهترین سینماهای کشور مصادره شده و جزو اموال دولت و نهادهای حکومتی محسوب میشدند، دولت کل مناسبات اکران را در اختیار گرفت. در سینمای گلخانهای دهه60 بود که میشد «نار و نی» (سعید ابراهیمیفر) را در بهترین سینماهای پایتخت اکران کرد و با نظام درجهبندی کیفی، فیلمهایی که به شکل طبیعی امکان یافتن تماشاگر پرتعداد داشتند را به شیوهای به نمایش درآورد که مخاطب کمتری بیابند. در این دوران هر فیلمی که منسوب به سینمای فرهنگی و روشنفکری بود، اگر پروانه نمایش میگرفت با مشکلی برای اکران مواجه نمیشد. داستان به حاشیه رفتن سینمای روشنفکری از اواخر دهه70 آغاز میشود. از دورانی که دولت تعیین مناسبات اکران را برعهده تهیهکنندهها و سینماداران گذاشت.
پایان داستان سینمای گلخانهای
داستان مافیای اکران از دهه70 آغاز میشود. البته پیش از آن هم دولت، مافیای بزرگ اکران بود که برای فیلمسازان نورچشمی سینمای گلخانهای، فرش قرمز پهن میکرد. وقتی سینمادار و تهیهکننده نقش تعیینکننده در اکران پیدا کردند، طبیعی بود که بهترین فرصتهای نمایش عمومی در اختیار فیلمهایی قرار گیرد که امکان موفقیت تجاری بیشتری داشته باشد. در این شرایط سینما آزادی هم که در دهه60 نار و نی اکران میکرد، توجیه اقتصادی را مدنظر قرار میداد. با پایان سینمای گلخانهای و دوره برزخی 73 تا 76، این مثلث سینمادار، پخشکننده و تهیهکننده بود که تعیین میکرد چه فیلمی، در چه زمانی و در چه گروهی اکران شود. سینمای متفاوت، مخاطب خاص، هنری یا هر اسم مشابهی که بر آن بگذاریم، به حاشیه رانده شد. بخشی از این سینما البته انگیزهای برای اکران داخلی نداشت و تمام انرژیاش را صرف حضور جهانی میکرد. بخش قابل توجهی از فیلمهای جشنوارهای ایران در طول 2دهه هرگز در ایران اکران عمومی نشدند و سازندگانشان بیآنکه تلاشی برای نمایش داخلی فیلمشان کنند، صرفا از پرستیژ و پز «توقیف در ایران» استفاده کردند. برخی از این فیلمها اساسا توقیف نشده بودند بلکه هیچ سینماداری حاضر نبود اکرانشان کند. کنار این جریان، طیف دیگری از فیلمها بودند که با وجود تلاش سازندگانشان امکان اکران نداشتند. در دهه80 دولت برای حمایت از سینمای فرهنگی طرحهایی را اجرا کرد که همگیشان شکست خوردند. اجرای طرحهایی چون آسمان باز و تشکیل گروه سینمای مخاطب خاص، نتیجهاش اکران چند فیلم بود که جز یکی دو استثنا با نارضایتی عمومی کارگردان، سینمادار و تماشاگران مواجه شد. سینمادار از اینکه مجبور بود چند سانس از سینمایش را به اکران فیلمی کممخاطب اختصاص دهد اعلام نارضایتی میکرد؛ راهحل، دادن سانسهای خلوت صبح به این فیلمها بود و نتیجه این کار نارضایتی کارگردان بود چون با نمایش در سانسهای پراکنده و در ساعات نامناسب، فیلمش دیده نمیشد. تماشاگر این نوع فیلمها هم از اطلاعرسانی ضعیف و تغییر مدام سانسها که سردرگمی مخاطب را به همراه داشت، ابراز نارضایتی میکرد.
با چنین سابقهای گروه هنر و تجربه متولی اکران فیلمهای متفاوت شد. برخلاف طرحهای قبلی که دولت به کفایت از آنها حمایت نمیکرد، حجتالله ایوبی -رئیس وقت سازمان سینمایی- با قاطعیتی که به ندرت از او در سایر امور دیده شد، پای هنر و تجربه ایستاد. باز برخلاف گروههای ناکام قبلی، هنر و تجربه بازوی رسانهای قدرتمندی نیز یافت. یارگیری از برخی چهرههای شاخص مطبوعات سینمایی و به همراهش بهرهگرفتن از سینمایینویسها در شکلهای مختلف، باعث شد در مواردی پوشش رسانهای هنر و تجربه از سینمای جریان اصلی هم پررنگتر باشد. نتیجه اینکه اغلب منتقدان گروه هنر و تجربه را مخالفان سیاسی دولت تشکیل دادند و چند سایت و خبرگزاری تندرو دست راستی، برای زدن دولت، گاهی هم هنر و تجربه را نواختند. وقتی «ماهی و گربه» (شهرام مکری) توانست تماشاگر گسترده بیابد؛ هنگامی که «پرویز» (مجید برزگر) با اقبال مثبت مخاطبان هنر و تجربه مواجه شد، به نظر میرسید شاهد اتفاقهای خوبی شدهایم. این روند اما در مورد اکثر فیلمهایی که در هنر و تجربه اکران شدند تکرار نشد. «فروشنده» (اصغر فرهادی) و «لانتوری» (رضا درمیشیان) هم برای بالا بردن آمار فروش هنر و تجربه در این گروه به نمایش درآمدند. در مواردی هم به نظر میرسد راه یافتن فیلمها به گروه هنر و تجربه برای فراهمکردن امکان نمایش آنهاست. یعنی فیلمی که با مخالفتهایی برای نمایش عمومی مواجه شده به شرط حضور در گروه هنر و تجربه فرصت اکران مییابد.
دوقطبی سینماتی گیشه و اندیشه
در سالهای اخیر دعوایی هم بر سر شیوه نمایش فیلمها و سانسهای اختصاصیافته شده به گروه و هنر و تجربه راه افتاده که برخی رسانهها از آن به عنوان نزاع سینمای گیشه با سینمای اندیشه یاد کردهاند.
راه انداختن دوقطبی سینمای اندیشه و سینمای گیشه اما مبتذلتر از آن است که بتوان از کنارش عبور کرد. باید از دوستان پرسید این کدام سینمای اندیشه است که بسیاری از فیلمهایش رسما فاقد ارزشهای هنری هستند؛ فیلمهایی که در آنها تجربهگرایی با آماتوریسم اشتباه گرفته شده و با انبوهی لکنت بیانی و غلطهای تکنیکی قرار است نمایندگان سینمای اندیشه باشند.
آمار فروش فیلمها در هنر و تجربه کاملا گویاست. البته کسی از هنر و تجربه انتظار گیشه کمدیهای پرتماشاگر را ندارد ولی قرار هم نبود که هنر و تجربه چنین سوت و کور باشد، به طوری که در مورد بسیاری از فیلمها عملا شاهد نمایش خصوصی و محفلی هستیم. خب اگر قرار بر این باشد که نمایش محفلی را میشود با هزینههایی بسیار پایینتر برگزار کرد. از آن بدتر اینکه با برند هنر و تجربه هر تله فیلم نازل و بیارزشی هم میتواند اکران شود و سازنده بیهنرش ژست روشنفکری بگیرد. سینمای ایران ید طولایی در ایجاد ژانرهای جعلی دارد و در این سالها شاهد تولد ژانری قلابی به نام هنر و تجربه هم شدهایم. بماند که ساز و کار هنر و تجربه هم که براساس اجاره سالن از سینمادار طراحی شده پر ایراد است. میشد با کمی تقویت و هدفمندکردن بودجه و البته پرهیز از اجرای طرح پرهزینه و بیفایده ای چون «مدرسه ملی سینما»، سینمایی کوچک برای هنر و تجربه خرید. اگر خرید سینما عصر جدید به هر دلیلی امکانپذیر نبود، میشد سینمایی کوچک در نقطهای دیگر خریداری کرد. سینمایی با نام هنر و تجربه که به ماندن این طرح کمک میکرد تا با عوض شدن هر مدیری این گروه دچار فراز و نشیب نشود. در شرایط فعلی، هنر و تجربه حتی نمیتواند سانسهایش را در سینمایی که متعلق به وزارت ارشاد است هم حفظ کند. این داستان اجاره کردن سالن سینما، راهاندازی مراسمهای مختلف و آیین افتتاحیه و... شاید به لحاظ تبلیغاتی موثر بوده باشد ولی اگر منظور از ایجاد هنر و تجربه نهادسازی و حمایت از فیلمسازان جوان با استعداد بوده، این راه به سیاق همیشه، پرهزینه طی شده و کمثمر. برای تصحیح این مسیر، هنر و تجربه باید سینما کاپریاش را پیدا کند، یعنی سینما بخرد. در انتخاب فیلمها دقت کند و نگذارد هر سیاه مشقی با برند هنر و تجربه روی پرده بیاید و از دوقطبیسازیهای جعلی هم پرهیز کند و الکی ژست روشنفکری نگیرد. روح آن تهیهکننده قدیمی شاد که بیادعای روشنفکری، هم «خاک» و «صادق کرده» و «پستچی» و «گوزنها» تهیه کرد و هم در سینمایش فیلمهای شهیدثالث و کیمیاوی را به نمایش درآورد. راهی که او در دهه50 طی کرد، همچنان الگویی قابل اجراست. هنوز هم میتوان با خریداری یا در اختیارگرفتن یک پردیس سینمایی، پاتوقی برای دوستداران فیلمهای متفاوت ایجاد کرد و هنر و تجربه را از این خانهبهدوشی نجات داد.
پنجره ای برای دیدن
فعالیت گروه هنر و تجربه از مهر ۹۳ آغاز شد. بر اساس فراخوان گروه سینمایی هنر و تجربه هر شخص حقیقی یا حقوقی می تواند فیلم خود را متقاضی نمایش در گروه سینماهای هنر و تجربه کند. اتفاقی که البته منوط به دریافت پروانه نمایش از سازمان سینمایی است. درخواست اکران مورد بررسی اعضای شورای سیاستگذاری هنر و تجربه قرار میگیرد و اگر فیلم متقاضی مورد تایید قرار گرفت، روی پرده می آید . معیارهای هنر و تجربه این گونه تعریف شده است: گروه سینماهای هنر و تجربه تلاشی برای نمایش آن دسته از فیلم های با ارزشی در میان فیلم های غیر تجاری است که اکرانشان می تواند جایگاه شایسته و در خور سازندگان آنها در جامعه سینمایی روشن کند و به ارتقای دانش سینمایی تماشاگران و ارتقای کیفیت هنری سینمای ایران کمک کند. در این طرح «فیلم هنری» به اثری سینمایی - در قالب زمانی کوتاه و بلند و داستانی و مستند و انیمیشن و...- گفته می شود که فرم و محتوای آن تمایلات و حساسیت ها و کنجکاوی های زیباییشناسانه تماشاگران را بر انگیزد و ذوق و سلیقه بصری آنها را افزایش دهد. «فیلم تجربی» نیز به فیلمی اطلاق می شود که شیوه های تازه ای در بیان روایت سینمایی در آن تجربه شده باشد که سینمای تجاری و عامه پسند به سوی آن نمی رود. البته برخی از فیلم های متفاوت و برتر سینمای بدنه هم که حاوی جنبه های هنری و تجربی هستند و به دلیلی امکان این را دارند که جایی در اکران سینمای بدنه پیدا کنند ، می توانند در چارچوب این طرح نیز به نمایش درآیند.
این سینماها در تهران و شهرستان ها میزبان فیلم های هنر و تجربه هستند: فرهنگ، موزه سینما، خانه هنرمندان، باغکتاب، کوروش، چهار سو، کاپری( گرگان)، هنر و تجربه(بابل)، هویزه(مشهد)، تماشاخانه پارس(کرمان)، گلستان(شیراز)، عمیق(بجنورد)، بهمن(سنندج)، لبخند کیش، سیتی سنتر (اصفهان)، اکو مال(کرج) و ویلاژ توریست(مشهد).
خانهبهدوش
میشد با کمی تقویت و هدفمندکردن بودجه و البته پرهیز از اجرای طرح پرهزینه و بی فایده ای چون «مدرسه ملی سینما»، سینمایی کوچک برای هنر و تجربه خرید. اگر خرید سینما عصر جدید به هر دلیلی امکانپذیر نبود، میشد سینمایی کوچک در نقطهای دیگر خریداری کرد و هنر و تجربه را از خانه بهدوشی نجات داد