پنجرههای بیافق
امید نجوان- روزنامهنگار
«خورشید» را میتوان بازگشت موفق و دوباره مجید مجیدی به کوچه پسکوچههای جنوب تهران قلمداد کرد؛ جایی که او با خلق «بچههای آسمان» و ایجاد فضایی تکاندهنده در قلب فقر اصیل و قابل ستایش موفق شد جدا از تماشاگران ایرانی، قلب میلیونها انسان روی زمین را نیز تسخیر کرده و تا یک قدمی فتح اسکار پیشروی کند. خورشید ثابت میکند فیلم «محمد رسولالله» با تمام عظمت و جلوهگری بیهودهاش و «آنسوی ابرها» با تمام نگاه عمیق و انسانیاش برای او تنها در حکم وادیهایی بین راه بوده تا به محدوده این اثر برسد. فیلمی که بیشک محصول دوران پختگی مجید مجیدی و حاصل تجربههای پیشین و گرانقدر او در زمینه فیلمسازی است.
مجیدی که با فیلمهای اولیهاش («بدوک»، «پدر» و «بچههای آسمان») ثابت کرده بود در زمینه بازی گرفتن از نابازیگران و خصوصا کودکان و نوجوانان به تبحر رسیده، در این فیلم نیز یکبار دیگر این استعداد را به نمایش میگذارد و با معرفی روحا... زمانی (نوجوان محور داستان) در کنار تلفیق بازیگران حرفهای و غیرحرفهای این مهارت ستودنی را به رخ میکشد؛ مهارتی که اوج آن، تلاش برای همسانسازی جنس بازی این دسته از بازیگران (خصوصا جواد عزتی) و در راس آنها بهرهگیری از هنر علی نصیریان (در نقش هاشم) بهعنوان بازیگری کارآزموده و قدیمی است. هنرمندی که در تک لحظههای خورشید بار دیگر ثابت میکند پنجرههای بیافق رو به تجربههای بزرگ و کوچک، هنوز و همیشه باز است و باز هم خواهد ماند.
یکی دیگر از این تجربهها بیشک، حضور واقعبینانه و غیرشعاری دوربین این فیلم در قلب خیابانهایی است که متأسفانه از حضور کودکانِ کار، مهاجران کشورهای همسایه و انواع و اقسام آسیبهای اجتماعی، خجالتزده است. خیابانهایی که دستکم این فیلم ثابت میکند پر از کودکان و نوجوانان مستعد، خستگیناپذیر و پرتلاشی است که متأسفانه بهدلیل همان آسیبها– که ذکرش رفت– از بهرهوری اجتماعی بازماندهاند؛ و البته سازنده خورشید میکوشد تا حد بضاعت خود، زبان حال آنها باشد. کافی است نوع نگاه دردمندانه و مصلحانه فیلمساز به مقوله مهاجران افغانتبار و کوچ اجباری آنها به کشورشان را با محصول برادران محمودی در اینباره (یعنی «مردن در آب مطهر») مقایسه کنید تا دریابید فیلم تازه مجیدی در چه جایگاهی قرار دارد.
شاید اگر فیلمنامهنویسان فیلم (مجید مجیدی و نیما جاویدی) یکی دو حفره ریز فیلمنامه را پر کرده و از پیش افتادن مخاطب (در مقصود اصلی هاشم و دار و دستهاش از پیدا کردن گنج!) جلوگیری کرده بودند امروز با خورشید فروزنده و درخشانتری روبهرو بودیم. فیلمی که طراحی صحنه و فیلمبرداری درخشانی دارد و تا همینجا هم یک سر و گردن بالاتر از اغلب آثار حاضر در بخش رقابتی جشنواره ایستاده است.
بازگشت
مهرنوش سلماسی-روزنامهنگار
بعد از حدود دو دهه تلاش برای تغییر مسیر فیلمسازی با فیلم های ناموفقی چون «بید مجنون» ، پروداکشن بسیار پرهزینه ای مثل « محمد رسول الله» و حتی تنفس در فضای فیلم هندی با «از میان ابرها»، مجیدی به دنیای آشنایش بازگشته است.
به دنیای «بچه های آسمان» که بیشترین دستاوردها را برایش به همراه داشت. شهرت بینالمللی و اعتبار داخلی مجیدی محصول نگاه دقیق او به دنیای کودکان بود. ترکیبی از عناصر سینمای موسوم به کانونی با مفاهیم ایدئولوژیک مطلوب فیلمساز، که با ظرافت در پرداخت همراه می شد و نتیجه اش نامزدی اسکار و سیمرغ های فراوان فجر بود. از اوایل دهه هشتاد مجیدی تصمیم گرفت از جهان کودکان فاصله بگیرد و سراغ پروژههایی بلندپروازانه برود. موفقیت فیلم خورشید به نوعی محصول شکستهای چند فیلم آخر سازنده است. کارگردانی که در تازه ترین اثرش سراغ آدم ها و دستمایه ای رفته که با آن کاملا آشناست. دنیای بچه هایی از طبقه محروم جامعه که تنگنای زندگی، آنها را خیلی زود وارد دنیای بزرگسالان کرده است. خورشید فیلم تسلط و اشراف است. جزئیات فراوان خورشید و فیلمنامه کار شده و دقیقش (محصول هوشمندی مجیدی در همکاری با نیما جاویدی) و کارگردانی پر نکته ای که در آن هیچ لحظه ای به امان خدا رها نشده ، فیلم را به محصولی تماشایی تبدیل کرده است. این فیلمی است که تماشاگرش را تا انتها با خود همراه میکند و با وجود زمان نسبتا طولانی اش ملال آور نمی شود. بچههای خورشید یا از نعمت داشتن پدر محرومند یا از دل خانوادههایی آشفته حال آمده اند. بچه هایی که مجیدی آنها را به بهانه یافتن گنج وارد مدرسه می کند و میدانیم قرار است در این مسیر دشوار و نفسگیر دیدگاهی اخلاقی برجسته شود. حسن فیلم مجیدی در نمایش ظریف و هنرمندانه پیروزی اخلاقی قهرمانش است. از علی فیلم بچه های آسمان تا علی فیلم خورشید مسیری طولانی طی شده، و بیست و سه سال گذشته تا از تونلی تاریک و مخوف به نور و روشنایی برسیم؛ به خورشید که همچنان میدرخشد و قهرمان برگزیده مجیدی را از تابش نورش بهرهمند میسازد.