دانیال معمار _ روزنامهنگار
آقایان! خانمها! به مجلس سوگنامه محمدحسین مهدویان خوش آمدید. بگذارید همین ابتدا بدون تعارف تکلیفم را با آخرین فیلم ساخته شده توسط مهدویان مشخص کنم؛ «درخت گردو» میتوانست فیلم درخشانی در کارنامه این فیلمساز جوان و حتی در کارنامه سینمای ایران باشد، ولی نیست و این نبودن هم دلایل واضحی دارد. درخت گردو ماقبل یک فیلم در سینمای داستانی است؛ همانقدر که در درآوردن اشک مخاطب موفق است، همانقدر در تعریفکردن یک قصه سینمایی لکنت دارد و ماجرای خانواده اوس قادر نمیتواند مخاطب را در فیلم پیش ببرد. مهدویان سعی کرده مثل بیشتر آثار قبلیاش بر موجی سوار شود که اتفاقا این روزها در سینمای ما بیشتر جریان پیدا کرده؛ ساخت فیلمهای مستندمحور و نه قصهمحور. فیلمهایی که قرار نیست به شکل کلاسیک داستان تعریف کنند و از نقطهای شروع شوند و در نقطهای دیگر به پایان برسند. در حقیقت فیلم برشی از یک بخش تاریخ است که یک تجربه روحی را درباره یک موقعیت با بیننده به اشتراک میگذارد. گویا در میان سینماگران کشور ما اینطور باب شده که در این گونه نه چندان جدید سینمایی، معمولا به «قصهپردازی و خلق درام» نیاز نیست و بیان «روایت تاریخی» کفایت میکند. اتفاقا پاشنه آشیل اینجور فیلمها هم در همین نکته است؛ اینکه بعضی از فیلمسازان ما در ساخت فیلمهای مستندمحور به کل منکر قصهپردازی میشوند و فقط تلاش میکنند که کاراکترها در خلق آن اتفاق تاریخی موردنظر مؤثر باشند. درخت گردو هم دقیقا از همین منظر فیلم خوبی نیست. مهدویان نتوانسته یا اساسا نخواسته که کمی چاشنی درام فیلم خود را بیشتر کند تا طعم و مزه آن برای مخاطب جذابتر باشد. وقتی شما میخواهید یک ماجرای واقعی را در مدیوم سینما روایت کنید، یا باید سراغ قالب مستند بروید یا وقتی قرار است این ماجرای واقعی را در سینمای داستانی به نمایش درآورید باید با خلق داستانها و شخصیتهای خیالی، بار درام فیلم را افزایش دهید، در غیر این صورت فیلم برای مخاطبش پیش برنده نخواهد بود. مهدویان در درخت گردو کوشش کرده که بخشی از تاریخ فراموششده ایران را به تصویر بکشد، اما وقتی داستانی نداشته کاش سراغ ساخت یک مستند یا اثری شبیه «ایستاده در غبار» میرفت تا از همان ابتدا تکلیف فیلمش را با مخاطب روشن کند.
البته فیلم مشکلات دیگری هم دارد؛ نریشنهای مینا ساداتی هیچ کمکی به قصه نمیکند و فقط گاهی بهکار شعاردادن میآید. حتی میتوان به راحتی این نریشنها را حذف کرد، بدون اینکه خللی به فیلم وارد شود. پاشنهآشیل دیگر فیلم در کست بازیگران است. اگر نپذیریم که سرمایهگذاری «اول مارکت» در حضور مهران مدیری در این فیلم نقشی داشته، مجبوریم بپذیریم که مهدویان در انتخاب مدیری بهعنوان بازیگر فیلمش دچار اشتباه بزرگی شده است. فیلم میتوانست صحنههای تأثیرگذار بیشتری داشته باشد، اما این صحنهها با حضور مدیری ابتر میماند و به درستی شکل نمیگیرد. تنها نقطه قوت بازیگری درخت گردو پیمان معادی است که تصویر نشکستن یک مرد کرد مقابل فجایع رخ داده را به خوبی درآورده است.
درخت گردو نقاط روشنی هم دارد که حیف است از کنارشان بهراحتی بگذریم؛ درست است که کمیت فیلمساز در قصهگویی لنگ میزند، اما نمیتوان منکر کارگردانی خوب او در این فیلم شد. مهدویان کارگردانی را بلد است، این را نه در درخت گردو که در آثار قبلی او هم به وضوح میتوان دید. فیلمهای او از لحاظ بصری چشمنواز هستند و این یعنی کارگردانی پشت تصاویر نشسته که نماها و دکوپاژهای سینمایی را میشناسد. طراحی صحنه و لباس محمدرضا شجاعی و بهزاد جعفری طادی هم با توجه به نمایش تصاویر تهران دهه60 خوب و تمیز انجام شده و نمیتوان گافی اساسی در آن پیدا کرد. موسیقی حبیب خزاییفر هم با اینکه از فیلم جلوتر است و جدا از فیلم شنیده میشود، ولی در عوض به احساساتیشدن بیشتر تماشاگر کمک میکند.
در نهایت این فیلم ضدجنگ مهدویان را باید یک پسرفت در کارنامه این کارگردان جوان بهحساب آورد. تنها میتوان دلخوش بود که بالاخره ماجرای وحشتناک سال 1366سردشت به تصویر کشیده شده تا این نسلکشی برای همیشه در حافظه تاریخ باقی بماند.
این یک سوگنامه است
در همینه زمینه :