![اجازه ندهیدگنجشکک اشیمشی بیفتد توی حوض نقاشی](/img/newspaper_pages/1398/11%20BAHMAN/17/rozhaft/501.jpg)
اجازه ندهیدگنجشکک اشیمشی بیفتد توی حوض نقاشی
![اجازه ندهیدگنجشکک اشیمشی بیفتد توی حوض نقاشی](/img/newspaper_pages/1398/11%20BAHMAN/17/rozhaft/501.jpg)
فریدون صدیقی _ استاد روزنامهنگاری
چه خونی در رگت بوده که قلبت این همه عاشق میشود؟ چه رؤیایی شبهای تو را مهتابی میکرده که این قدر آسمان پرستاره است؟ بگو، به قلبی که در آغاز جوانی و دلبندی است، بگو. دوباره زمزمه کن. من چه کنم با این قلب نجیب و شریف تو در سینهام که این سان دلواپس تندر و توفان است؟ مبادا زخم بردارد چوپانی زیر رگبار یا ملوانی وسطهای آبی دریای خزر! لیلا مرا ببخش اگر گاهی ناخواسته دلت را میشکنم! مادرت میگفت لیلای من دل شکستن بلد نبود. اما من چه کنم که اکنون روزگار بیوفا و در جور و جفاست، حتی با لیلاهایی چون تو که هیچوقت راضی به مجنون شدن هیچ فردایی نیستند.
لیلا 19ساله و شادابتر از بهار بود که شباهنگام در حادثه سقوط اتوبوسی به دره دچار مرگ مغزی شد و بعد همه روزهایش پاییز شد. درخت خرمالوی باغچهشان برهنه، آسمان تاریک و زمین ناامید شد و بعد اعضای بدنش به نیازمندان اهدا شد. یکی دختری 24ساله بود که قلبش تپیدن را داشت فراموش میکرد. آن یکی مردی بود که نفس کشیدن را ناگهان گم کرد وقتی ریهاش را تیغ دعوا دریده بود. راست این است من خبر ندارم دیگر اعضای بدنش مثلا کلیه، وصله تن چهکسی شده است اما دلم میگوید بغلپوش هر کسی شده است حالش باید چهارفصل باشد و دارد پشت پنجره برای گنجشکک اشیمشی دانه امید و پرواز میریزد.
وقتی اخم میکنی سر کلاس
من گنجشکی میشوم
که تو با خطکشت
نمیتوانی پروازم را اندازه بگیری
هزارسال پیش پیوند فقط بین دلدادگان بود؛ مثلا بیژن با مریم، فیروزه با بهزاد و یا بهروز با نسرین، یعنی فقط میشد زیر تورسپید پیوند را متعالی کرد تا انگشتان کشیده هادی دستان لطیفتر از خیال فرشته را در آغوش میگرفت، همین! پیوند دیگری اگر بود پیوند سبزنارنج به پرتقال و یا بوسه سیب روی ساقه گلابی بود. یادم آمد یادی کنم از پیوندهای سینمایی مثلا اسکارت اوهارا با کلارک گیبل در فیلم «بر باد رفته» و فردین با فروزان در «گنج قارون». همینجا بگویم نخستین پیوند قلب در دنیا در 12آذر 1348در آفریقای جنوبی و در ایران در 31اردیبهشت 1372توسط دکتر محمدحسین ماندگار انجام شد تا قلب زندگی از تپش بازنماند. آنسان که فرهاد مانع افتادن گنجشکک اشیمشی در حوض نقاشی شد تا جیک و جیک از یادمان نرود.
سیب از درخت
دارد نگاه میکند
چشمهایش سیر مینوشند
رویای کودکی مرا
برایت آب سیب بیاورم لیلا؟
حالا و اکنون که زمستان مشغول برفبازی در جادهها و گردنههاست و سوز و سرما دست در گردن یار ما را سربهزیرتر از قندیل ناودانهای سنندج کرده است، حق داریم که حالمان پشت پنجره دلگیرتر از غروب باشد. حق داریم نگران حال 25هزار نیازمند پیوند عضو باشیم، درحالیکه حواسپرتی و غفلت در رانندگی هر نیمساعت یک نفر را از زندگی محروم میکند و دستکم دو نفر را تهدید به نقص عضو میکند. دانشجوی سال چهارم پزشکی که سوگند میخورد فقط درمناطق محروم طبابت کند! براین باور است برای زندگی کردن ابتدا باید آن را شناخت، آن را باور کرد و سپس آن را ساخت. این دکتر بعد از این میگوید ما داریم از زندگی کردن فرار میکنیم و به همین دلیل خیلی ساده خیلی آسان از پای درمیآییم. بیماریهای قلب وعروق، دیابت و رنجوریهای چاقی، رانندگی برای مردن و از این دلایل است! من از خانم دانشجو خداحافظی میکنم که سری به شاعر بزنم تا حالم کمی یاس و بنفشه شود.
این نارنج را پوست میگیرم برای لیلا
هم میزنم قرص ماه را در لیوان
با آب زمزم و تربت کربلا
خوب میشوی لیلا! خواب دیدهام
همه شعرها از عبدالحمید انصارینسب