قصیدهای برای گاو سفید
«قصیدهای برای گاو سفید» به کارگرانی بهتاش صناعیها به موضوعی تازه در حوزه مسائل قضایی کشور اشاره میکند که نسبت به سری فیلمهایی که درباره قصاص در سالهای اخیر ساخته شده، بکرتر و جذابتر است. با این حال فیلمساز بیش از آنکه درگیر قصهگویی شود، درپی بیان نکات و متلکهایی سیاسی و اجتماعی است که شاید برای خود فیلم دردسرساز شود. با نگاهی که کارگردان به موضوع و بیان روایت داشته انتخاب جشنواره فجر گزینه مناسبی نبوده و باوجود گزندگی، تلخی و فضای کلی اثر، شانس موفقیت در گیشه نیز دور از ذهن بهنظر میرسد. در کنار اینها، فیلمساز سعی داشته در برخی صحنهها، فضا را به سمت سورئالیسم بکشاند که بهنظر میرسد همگونی مناسبی با واقعگرایی فیلم و ژانر اجتماعیاش پیدا نکرده است. فیلم جدید صناعیها، با اسم نامتجانس خود، با وجود طرح صریح و نقد تند برخی مفاهیم دینی و اجتماعی، در کلیت، استعارهپذیر است و میتوان آن را به فضای کلی جامعه فعلی ایران تعمیم داد؛ بهخصوص باوجود انتخاب کودک کرولالی که میتواند نسلی از جامعه را نمایندگی کند و پیام روشن فیلم که به عمق خطرناک بودن نفرت میپردازد.
علی عمادی
چشم در چشم با جنون
«دشمنان» نخستین ساخته علی درخشنده به تهیهکنندگی مجید برزگر و با فیلمنامهای از بردیا یادگاری است. 2نام آخر را با همکاری در فیلم «پرویز» که از آثار موفق هنروتجربه بود، به یاد داریم. برزگر که امسال با فیلم «ابر بارانش گرفته» در جشنواره حاضر است، سال93 «یک شهروند کاملا معمولی» را ساخت که البته هنوز رنگ اکران عمومی را بهخود ندیده است.
دلیل این مقدمهچینی و اشاره به 2فیلم پرویز و یک شهروند کاملا معمولی، تنها در اسامی مشترک بین این آثار و دشمنان خلاصه نمیشود. دشمنان را میتوان دنبالهای بر این دو فیلم دانست یا در یک خوانش دقیقتر، روایتی زنانه از همان کاراکترهای پیچیده و نابهنجاری که در جریان اصلی سینمایمان، کمتر به آنها توجه شده است.
پرویز و آقای صفری (در فیلمهای پرویز و یک شهروند...) و زهره (دشمنان) در نقطه مشترکی ایستادهاند؛ رو به جنون و پشت به اطرافیان. اگر در پرویز، وضعیت فیزیکی شخصیت اصلی و در یک شهروند...، سالخوردگی آقای صفری، عامل تکافتادگی و انزوای آنهاست، زهره دلیلی برای قرار گرفتن در این موقعیت ندارد و -حداقل در شروع داستان- علتی برای تشویش و اظطراب درونیاش نمییابیم.
او زنی (با بازی رؤیا افشار) حدودا پنجاهساله است که به همراه دختر و پسرش از مادر فرتوتش نگهداری میکند. از سوپر شهرکی که در آن زندگی میکنند (شهرک اکباتان که نقش مهمی در شکلگیری بستر قصه و روابط آپارتمانی دارد و اتفاقا در پرویز و «فصل بارانهای موسمی»- دیگر ساخته مجید برزگر- نیز کارکردی مشابه داشته است) برای خانه خرید میکند و مقداری آبنبات هم کش میرود تا با پسربچههای مدرسهای سهیم شود. گربههای بیپناه شهرک را تیمار میکند، به سرایدار بلوکشان هر روز غذا میدهد و برخورد با مادر و فرزندانش نیز محبتآمیز و قابلقبول است. در هیچکدام از این فعالیتهای روزانه، نشانی از طینت ناپاک و بداندیشی وجود ندارد. اما نامههایی شبانه پشت در خانه همسایگان زهره انداخته میشود که این رفتارهای او را بیمارگونه و غیرطبیعی میخواند و ادعا میکند که پشت این ظاهر مهربان و افعال مثبت، اهدافی شیطانی و جنونآمیز پنهان شده است. ماجرا جایی پیچیده میشود که زهره نیز تلویحا محتوای این نامهها را تأیید میکند و هیچ تلاشی در جهت رد این افتراها نمیکند. با پیشرفتن قصه، جهان ذهنی تاریک زهره برایمان قابل باورتر میشود و دلایل بیشتری برای ریشهیابی شکلگیری این کاراکتر نامعمول دستگیرمان میشود.
زهره رابطه پرفراز و نشیبی با اعضای خانواده دارد. بهنظر میرسد همواره در مرزی از عشق و نفرت به آنها سیر میکند. تلاش میکند وظایف خود را چه بهعنوان مادر و چه عنوان فرزند به بهترین شکل ممکن انجام دهد، اما از سوی دیگر آنها را برای وضعیتی که برای او پیش آوردهاند، ملامت میکند. بازی رؤیا افشار، چهره رنجور و نگاه ماتش، این تناقضات احساسی/ رفتاری کاراکتر زهره را به خوبی منعکس میکند. میتوان امیدوار بود دشمنان با وجود فضای متفاوتی که دارد و لحن سرد روایی و ریتم کندی که فیلمساز برای پیشبرد قصه انتخاب کرده (که البته بجا هم بوده است)، از استقبال مخاطبان عادی سینما نیز بیبهره نماند و سرنوشتی همانند فیلمهای موسوم به «هنروتجربهای!» که قرار است تکنیک و فرم، پوشاننده بیرمقی خط داستانی باشد، نداشته باشد.
بهنود امینی
شنای پروانه
درست همان شد که باید؛ تلخ و تلخ و تلخ. شنای پروانه یک لاتگرافی حقیقی است. یک روایت پراشک و خون از آنهایی که به هم میگویند داداشی اما از هر دشمنی بدتر هستند و در ذهن خود طناب دار یکدیگر را میبافند. آنها میخواهند اول باشند اما هنوز برای اول شدن پا روی سر هم میگذارند و دستشان را به خون میشویند. خط و نشان کشیدن گندهلاتهای پایینشهری اما انگار فقط در پازل جنوبی نقشه شهر تعریف نمیشود و خیلیها میدانند که لاتهای جنوب برای کسب اعتبار در شمال شهر، از خاستگاه خود وام میگیرند. حرف از سگهایی است که در خانه خود پارس میکنند و پاچه میگیرند، ولی در بیرون خانه هم دندان نشان میدهند و ناموس و آبرو و حرمت و عشق را گاز میگیرند. شنای پروانه از ناموسکشی میرسد به برادرکشی و داداشیکشی؛ این حرف انتقام است و حسادت و لامروتی و نالوطیگری.
مسعود میر
سه کام حبس
کاش میشد سینمای ایران دست از سر این ایده تکراری ویرانشدن ناگهانی زندگی یک معتاد و پخشکننده مواد برمیداشت یا حداقل کارگردانهای نوگرایی مثل سامان سالور سراغ این تکرار نمیرفتند. اما حیف که این روزها گویا دغدغه «نجات جامعه از چنگال اعتیاد» بر سر سینمای ما سایه افکنده و حالا حالاها باید انواع و اقسام این داستان تکراری را روی پرده سینما ببینیم. «سه کام حبس» با وجود همه ادعای کارگردانش در زمینه تکراری نبودن داستان، تلفیقی از قصه پریناز ایزدیار در «ابد و یک روز» و محسن تنابنده در «لامپ صد» درآمده و چهکسی است که نداند سادهترین کار برای فیلم ساختن، استفاده از فرمولها و نسخههای امتحان پسداده و قالبهای پیش از این تکرارشده است.
فیلمنامه سه کام حبس سردستی و شتابزده است؛ سیر تغییر شخصیتها به جای اینکه یک شیب ملایم و استاندارد و باورپذیر داشته باشد، از یک سقوط بیمنطق و ناگهانی رنج میبرد. قصههای فرعی انگار فقط در فیلمنامه قرار گرفتهاند تا تلخی داستان را پررنگتر کنند و فضای ناامیدکننده جامعه را به رخ تماشاگر بکشند، وگرنه این قصههای فرعی هیچ کمکی به داستان اصلی نمیکنند و اگر هم حذف شوند، اتفاق خاصی نمیافتد. این حال و روز فیلمنامه در حالی است که سالور مدعی شده 9بار آن را بازنویسی کرده و اگر این واقعیت داشته باشد و او چندینماه از عمرش را پای این فیلمنامه گذاشته، خب پس مشکل از جای دیگری است؛ او اساساً فیلمنامهنویس نیست! بهتر است این ادای فیلمنامهنویسی را کنار بگذارد و در ادامه کارنامه فیلمسازیاش سراغ نوشتههای دیگران برود.
فیلم حتی در انتخاب لوکیشن و فضا هم سعی کرده ایدههای قبلی سالهای اخیر سینمای ما را تکرار کند. استفاده از یک خانه بسیار قدیمی و درب و داغان و گسترش این خرابی به دیگر لوکیشنهای فیلم مثل فضای داخلی بیمارستان و استفاده از تمهید دیدهشدن رنگ خاکستری در تمام تصاویر، کمکی به اصلاح مشکلات اساسی فیلم نمیکند، آن هم وقتی کارگردان اصرار دارد در این فضای چرک، بههم ریخته، خراب و سیاه و سفید، اغراق هم بکند. این اغراق در شخصیتها هم به باورناپذیر شدن داستان کمک میکند، وقتی پریناز ایزدیار از یک زن ساده با گرایشهای مذهبی تصمیم میگیرد که برای نجات زندگی دست به خرده فروشی موادمخدر بزند یا وقتی محسن تنابنده در پایان دست به یک تیراندازی عجیب و غریب و محیرالعقول میزند.
به هر حال سه کام حبس، آواری از تلخی را روی سر تماشاگر بیچاره میریزد و تلاش فیلمساز در پلان آخر پاککردن خالکوبی از روی دست بازیگر زن داستان هم نمیتواند روزنه امیدی برای تماشاگر از زیر این آوار باز کند. تنها روزنه امیدواری برای آخرین ساخته سامان سالور، بازی محسن تنابنده است که شاید توسط داوران جشنواره امسال دیده شود و مورد تحسین قرار گیرد.
دانیال معمار
«سه کام حبس» ساخته سامان سالور، تراکمی از سیاهی است. اگرچه فضای جامعهای که امروز در آن نفس میکشیم چندان گل و بلبل نیست، اما روایت این حجم از سیاهی که همه شخصیتهای یک فیلم را درگیر میکند کمی اغراقآمیز بهنظر میرسد. فیلم سالور با وجود نکات مثبت در مسائل فنی سینمایی و بازیهای روان و جذابش، احتمالا به خاطر فضای کلیای که دارد نه مورد پسند داوران فجر قرار میگیرد و نه میتوان کورسوی امیدی برایش در گیشه اکران عمومی تصور کرد.
روایت سینمایی سه کام حبس در کلیت، کماشکال ولی زیادهگوست. میشد این فیلم را با افزایش خردهداستانهای مرتبط، قوام بهتری بخشید، اما نگاه سالور در بیان سیاهیها، مانع آن شده که پدیدههای مطرح در فیلم خود را موشکافانه بررسی کند. موضوع اصلی فیلم نیز گرچه همچنان مسئلهای بغرنج در جامعه محسوب میشود، اما در این فیلم از زاویه جدیدی به آن نگاه نشده و از این منظر نمونههای زیاد دیگری در سینمای ایران دارد و تکراری بهنظر میرسد. با آنکه سالور سعی کرده در انتقال قطرهچکانی اطلاعات به بیننده، تعلیق ایجاد کند، اما مخاطب حرفهای سینما از همان ابتدا دست فیلمساز را میخواند و از این جهت بهجای درگیرشدن با فیلم در بیشتر صحنهها حوصلهاش زود سر میرود.
علی عمادی
عامهپسند
بارها و بارها باید این گزاره را تکرار کرد که «سینمای ایران به ظهور استعدادها نیاز دارد»؛ استعدادهایی که یقه فیلمسازان سنتیمان را بگیرند و بگویند که دیگر بس است، ما از این نوع سینما خسته شدهایم. شاید بتوانیم کارگردانان جوانی مثل سهیل بیرقی را جزو همین استعدادهایی بدانیم که میتوانند پشت پا بزنند به این سینمای از نفسافتاده. «من» و «عرق سرد» فیلمهایی بودند که اولی نشان از ظهور همین استعداد جدید داشت و دومی نشان از حرکت رو به جلوی یک فیلمساز جوان که سینمایش قابل اعتناست و باید آن را دنبال کرد؛ حتی اگر این دستپخت آخرش یک عقبگرد کامل باشد و به دل ننشیند و ما را نسبت به سینمایش ناامید کند. فیلم «عامهپسند» ایده یکخطی خوبی دارد که بارها در سینمای ایران جواب داده؛ «زنی مطلقه که در یک شهرستان میخواهد روی پای خودش بایستد» ایده جدیدی نیست، اما نمونههای موفقی مثل «کافه ترانزیت» کامبوزیا پرتوی را در سینمای ما بهخود دیده است. «عامه پسند» با همین ایده خوب شروع میشود، اما حیف که رفتهرفته هر قدر از زمان فیلم میگذرد، هم این ایده جذاب را از دست میدهد و هم با شیوه روایتش کاری میکند که از میانه فیلم دیگر چیزی برای رو کردن نداشته باشد.
اگر قهرمانهای 2فیلم قبلی بیرقی، زنانی از دهه50 (لیلا حاتمی در من) و دهه 60 (باران کوثری در عرق سرد) بودند، حالا «فهیمه» قهرمان جدید این کارگردان، نمایندهای از زنان دهه40 با بازی فاطمه معتمدآریاست که مثل همیشه توانسته از پس این نقش برآید. موقعیت خلقشده یک زن تنها در یک شهر نسبتا غریب در ابتدای داستان به اندازه کافی طناب برای بستن تماشاگر روی صندلی سینما دارد، مخصوصا وقتی میبینیم که این زن تنها با مردان زیادی سر و کار دارد که ما چهره آنها را نمیبینیم و این تمهید جالب هم تا پایان فیلم حفظ میشود. در حقیقت فهیمه در حالی به جنگ با دنیای مردانه میرود که ما در فیلم غیر از هوتن شکیبا در نقش «میلاد»، هیچ مرد دیگری را در قاب دوربین حسین جعفریان (مدیر فیلمبرداری) نمیبینیم. ولی رفتهرفته این طنابهای بستهشده به دور تماشاگر باز میشوند و موقعیتی که بیخود و بیجهت کش آمده از دست میرود تا یک نمره منفی در کارنامه فیلمسازی بیرقی ثبت شود.
«عامهپسند» بهشدت ساده است و البته با ایجاد یک روایت غیرخطی و با جامپکاتهای سریع سعی میکند که از این سادگی فرار کند. انصافا هم این تمهید مثبت فیلم جواب داده و مخاطب باید بهطور دائم، اتفاقها را در طول فیلم در ذهنش به شکل خطی دربیاورد. در حقیقت ایده ساختار دایرهای که تنها شباهتش به فیلم «عامهپسند» تارنتینو است، کمک میکند که تماشاگر از سادگی فیلم احساس کسالت نکند و بهدنبال چیدن قطعات این پازل باشد.
دانیال معمار
«عامهپسند» سهیل بیرقی سعی داشته با شکست خط زمان در روایت، شکل مدرنتری بیابد، اما استفاده از این ترفند نهتنها خدمتی به فیلم نکرده که موجب تکرارگویی و آشفتگی اثر شده است. روایت سرراست، قطعا انتخاب بهتری بود، بهخصوص آنکه توالی زمان در برهه کوتاهی که قصه در آن روایت میشود، در بسیاری از صحنهها به گمشدن خط اصلی داستان منجر میشود.
مضمون فیلم مانند روایتهای زنانه قبلی کارگردان، روایت زندگی یک زن پا به سن گذاشته در دایره بستهای است که جامعه مردسالار برایش ترسیم میکند و برای بیان این تم اصلی، انتخاب یک شهر کوچک برای فیلم عامهپسند بسیار مناسب است؛ طوری که طرح موضوع مورد نظر فیلمساز در فضایی خارج از چنین نمونهای تقریبا غیرممکن بهنظر میرسد. با این حال هرچه بازی خوب باران کوثری تکمیلکننده این فضاست، به همان اندازه شاهد یکی از ضعیفترین اجراهای فاطمه معتمدآریا در سینما هستیم.
انتخاب زاویه دوربین یکی از نقاط مثبت فیلم تلقی میشود که با تمرکز بر شخصیتهای اصلی فیلم، بسیاری از کاراکترهای غیرضروری را از پشت سر نشان میدهد. ضمن آنکه چنین تمرکزی و استفاده از نماهای عمدتا بسته یا متوسط، از آشفتگی ایجادشده به خاطر شکست خط زمان در طول فیلم میکاهد.
عامهپسند احتمالا به خاطر تکنیکهای به کار گرفته، امید زیادی به سیمرغهای فجر دارد و انتخاب بازیگران در این فیلم نشان میدهد که به گیشه نیز چشم دوخته است. اما باید منتظر ماند و دید چنین توقعهایی چقدر برآورده میشود.
علی عمادی
زندگی در میدان نبرد
پس از معرکه سوریه و عراق، موج جدیدی از مستندسازی مرتبط با وقایع «جبهه نبرد» آغاز شد؛ مستندهایی که برخی از آنها البته به دلایل پرداختن به مسائل انسانی جنگ بیشتر به چشم مردم و منتقدان آمد. فیلمهایی مثل «باصبرزندگی»، «زنانی به گوشوارههای باروتی» و مستند «حلب شهر سکوت» تنها در میدان جنگ حضور نداشتند و دوربینها و روایتها به قصههای جنگی و مصیبتهایی که جنگ بر سر آدمها و شهرها بهوجود میآورد، اشاره داشت. مستندسازی جنگی بیشتر فیلمهای یک طرفه هستند؛ اصولا در جبهه نبرد در یک طرف ماجرا قرار دارند و از پشت خاکریز به دشمن نگاه میکنند؛همانند سربازی که به دشمن روبهرو شلیک میکند. البته که در اینجا بهطور کلی مستندهای جنگی را میتوان در گونه «پروپاگاندا» مرسوم در جنگها ارزیابی کرد. در بخش مستند جشنواره سیوهشتم، مستندی حضور دارد که بهنظر میرسد همه کلیشههای مرسوم درخصوص «مستندهای جنگی» را تاحدود زیادی شکسته است.
«زندگی میان پرچمهای جنگی» بهطور اصولی یعنی سینمای مستند. یعنی اگر بخواهیم بهعنوان نمونه بگوییم سینمای مستند یعنی چه؛ میتوانیم فیلم مستند «زندگی میان پرچمهای جنگی» را نام ببریم. فیلمی از محسن اسلامزاده که پیش از این مستند «تنها میان طالبان» را ساخته است. فیلمساز در اینجا بازهم تنها به میان طالبان رفته و تجربه جدیدی را از نبرد طالبان با داعش در میدان معرکه افغانستان ساخته است. محسن اسلامزاده، فیلمساز خراسانی با صبر و حوصله چندماهه و جسارت منتظر یک دیدار و یک نبرد است. دوربین فیلمساز اینقدر بیحوصله نیست که خیلی زود از ماجراها بگذرد. او حتی هفتهها در خانهای در ناکجاآبادی در کوههای سربه فلک کشیده افغانستان منتظر است و با زندگی و زیست طالبان روزگار میگذراند و اتفاقا لحظات شیرینی را به نمایش میگذارد که به نوعی بکر و با ارزش بسیار تصویری و روایی است. زندگی میان پرچمهای جنگی نشان میدهد که چگونه «ایده» یک فیلم به ارزش افزوده خوبی تبدیل میشود که میتوان به آن استناد کرد. موضوعی که در سینمای مستند گرچه باید امری بدیهی باشد اما در مستندسازی ایران با توجه به قرائتهای مختلف جامعه از مسائل، رخدادها و رویدادهای تاریخی و حتی روزمره، ناقص و ابتر است. بسیاری از فیلمهای مستند که در گروه مستندهای تاریخی و یا جنگی ساخته میشود همواره از یک طرف ماجرا به سوژه میپردازند و همین باعث میشود که مستند «له یا علیه» یک جریان تلقی شود. زندگی میان پرچمهای جنگی اما گرچه در میان طالبان است اما به هیچ وجه در موافقت یا مخالفت آنها نیست و حتی زمانی که در نبرد طالبان و داعش شرکت میکند هم دوربینش در میانه شلیکهای گاه و بیگاه نظارهگری حیران است که چگونه دو تفکر سلفی و تکفیری باهم به جدال پرداختهاند.فیلم پر از کنایه و شوخی است ازجمله ماجرای حضور «الاغ»، که شاید نمادی از «انجمادفکری» حاکم بر دوطرف ماجرا یعنی طالبان و داعش است! الاغهای حیران و دربه دری که در همه جا- از میدان نبرد تا حملونقل تدارکات و حتی الاغهای کشتهشده بر اثر مین- به نوعی بخشی از ماجرای فیلم است. اتفاقا همین تضادهاست که بر اصالت فیلم افزوده است. مستند محسن اسلامزاده، زندگی میان پرچمهای جنگی، یک الگو برای مستندسازی موضوعات جنگی و حتی تاریخی است؛ جایی که باید در میان پرچمهای جنگی، تنها زندگی کرد.
مصطفی شوقی
دو شنبه 14 بهمن 1398
کد مطلب :
94293
لینک کوتاه :
newspaper.hamshahrionline.ir/n5x15
+
-
کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به روزنامه همشهری می باشد . ذکر مطالب با درج منبع مجاز است .
Copyright 2021 . All Rights Reserved