گفتوگو با مرتضی فرشباف، کارگردان «تومان»
تغییر جهت با «تومان»
ندا زندی- روزنامهنگار
درست است که هما، پرستار بیمارستان فیلم «بهمن»، با بازی فاطمه معتمدآریا، برای اینکه بتواند کارش را درست انجام دهد و از پس زندگی برآید، خیلی زجر میکشد و حتی تا آستانه فروپاشی میرسد، اما تنها درد و رنج او نیست که همذاتپنداری تماشاگر را برمیانگیزد؛ بلکه «بهمن» بهطور کلی در نمایش زیست زنی که مدام در مرکز تصویر قرار دارد، موفق عمل میکند. نام مرتضی فرشباف با «بهمن» برای تماشاگران سینما جدی شد و امروز «تومان»، جدیدترین ساخته او، در جشنواره اکران میشود. با مرتضی فرشباف درباره مسیری که در سینما طی کرده و البته فیلمش، گفتوگو کردهایم.
«تومان» سومین فیلم بلند شماست که برخلاف 2 فیلم قبلیتان فیلمنامه آن را بهتنهایی نوشتهاید.
اولین فیلم بلندی که ساختم، «سوگ» بود که در ایران بعد از «بهمن» اکران شد و در جشنوارههای مختلفی مثل جشنواره بینالمللی فیلم پوسان و جشنواره فیلمهای آسیایی بهعنوان بهترین فیلم شناخته شد و در جشنواره ساندنس به نمایش درآمد و حتی در فرانسه هم اکران شد. در کل میشود گفت که فیلم موفقی برای شروع کار در سینما بود. فیلمی با بودجه کم و براساس فیلم کوتاهی به نام «باد هر کجا بخواهد میوزد» بود که به همراه آناهیتا قزوینیزاده در ورکشاپهای عباس کیارستمی ساخته بودیم و آناهیتا قزوینیزاده فیلمنامه آن را نوشت. بعد از 3سال، در سال 1393، «بهمن» را ساختم که جنس زنانهای داشت و وابستگی دوربین به شخصیت اصلی، با بازی خانم معتمدآریا، به شکل وسواسگونهای زیاد بود. برای اینکه بتوانم پیچیدگیهای این دنیای زنانه را بهتر درک کنم و مسیر را اشتباه نروم، تصمیم گرفتم که از همکاری نسیم مرعشی، داستاننویس بااستعدادی که در سال1393 کتاب موفق «پاییز فصل آخر سال است» را منتشر کرده بود، استفاده کنم و همکاری بسیار خوب و موفقی با هم داشتیم. اما «تومان» فضای مردانه و بهاصطلاح «ماچو»یی دارد که از نزدیک آن را دیده و تجربه کرده بودم و میتوانستم بهتنهایی از پس نوشتن فیلمنامه آن برآیم. البته در نگارش نسخههای اولیه، آزاده آبادپور در کنارم حضور داشت.
«تومان» چه داستانی دارد؟
اقلیمی که من در آن متولد و بزرگ شدهام، ترکمنصحرا و شهرستان گنبدکاووس است که اقلیم بسیار خاصی است. گنبدکاووس از معدود مناطقی در ایران است که همیشه پیست اسبسواری داشته و فرهنگ شرطبندی بهصورت قانونی و مجاز در آن رواج داشته است، چون از کودکی این فضا را دیده بودم، نسبت به آن پیشداوری و قضاوتی نداشتم و فقط میخواستم آن را بهعنوان واقعیتی مسلم به تصویر بکشم. موضوع دیگری که در «تومان» به آن پرداخته شده ماجرای شرطبندی در فوتبال است. سالهاست در شهرستانها برگههایی به نام «توتو» وجود دارد و شما با پولی حداقلی میتوانید 20بازی را پیشبینی کنید و چهبسا پول زیادی هم برنده شوید. آدمهایی از قشرهای مختلف، از دانشآموز و دانشجو گرفته تا کارگر و کاسب، در این شرطبندیها حضور دارند و این کار برایشان در حکم تفریح و ماجراجویی است. من اینها را از نزدیک دیده بودم و در «تومان» این چیزها را به تصویر کشیدم.
چرا در «تومان» بیشتر از چهرههای جدید استفاده کردهاید؟ فکر نمیکنید که استفاده از بازیگران شناختهشده میتوانست در اکران باعث فروش بیشتر فیلم شود؟
بزرگترین شانس این فیلم حضور این بچههاست که 90روز از زندگیشان دور شدند و به گنبد آمدند و بخش بزرگی از روحشان را به شخصیتهای فیلم تقدیم کردند. پردیس احمدیه و مجتبی پیرزاده قبلا کار سینمایی انجام داده بودند و سعید مولویان و ایمان صیاد برهانی 2بازیگر قدر تئاتر هستند. درباره قاعده اکران فیلم در سینمای ایران هم فکر نمیکنم که لزوما اکران موفق ارتباط تنگاتنگی با حضور ستارهها در فیلم داشته باشد. به نظرم خود قصه و درگیرکنندگی آن برای تماشاگر مهمتر است و از این نظر «تومان» فیلم جذابی برای تماشاگر خواهد بود.
پس امیدوارید که اکران عمومی خوب و موفقی داشته باشید؟
اکران خوب و مناسب در سینمای ما مثل هزارتویی بیجواب است و اصلا مشخص نیست که باید از چه سازوکاری پیروی کرد تا در اکران موفق شد. به همین دلیل ترجیح میدهم که خیالپردازی نکنم تا بعدا وقتی چیزی برخلاف تصورم پیش آمد، احساس غبن نکنم. فیلم ساختن برای مخاطب فرضی خیلی سخت و پیچیده است و اگر شرایط اکران قابل پیشبینی بود، هر فیلمسازی سالی 2تا فیلم میساخت و هیچ تهیهکنندهای ورشکست نمیشد و هر بازیگری سالی چهار پنج فیلم بازی میکرد و دیگر کسی چند سال برای ساخت فیلم صبر نمیکرد. اما واقعیت اینطور نیست و باید بگذاریم ببینیم خود فیلم به چه راهی میرود و چه سرنوشتی پیدا میکند.
مثل گروهی از همکارانتان، چرا جشنواره را تحریم نکردید؟
چون تنها راه حیات فیلمهایی مثل فیلم ما، اکران در جشنواره فجر است و تحریم جشنواره به فیلمهای مستقل ضربه میزند.
نگران نیستید بهعنوان فیلمساز جشنوارهای شناخته شوید؟
خیلی زیاد و به همین دلیل این بار فیلمی ساختهام که تمپوی بالایی دارد و تماشاگر با آن ارتباط زیادی برقرار میکند. «تومان» برای خودم تغییر جهت بزرگی در سینما محسوب میشود.
با این حساب، ساخت «تومان» چالش بزرگی بوده؟
من و همه عوامل فیلم هر چه در توان داشتیم، گذاشتیم تا به بهترین شکل بتوانیم آدمهای جهانی را که ساخته بودیم، به تصویر بکشیم.
ترس از شاهنقش
میرسعید مولویان، بازیگر نقش داوود در «تومان»
از سال۸۶ که وارد دانشگاه نبیاکرم شدم، دوستان ساکن تهران مدام گلایه میکردند که چرا برای ادامه فعالیت به تهران مهاجرت نمیکنی و من مدام میگفتم بهانهای برای بیرونرفتن از تبریز ندارم. از طرفی هنرجوها و همکارانم به من و من به آنها گره خوردهام.
بهانه. شرایطی پیش آمد که من بهانه مهاجرت به تهران را بهدست آوردم. چند اجرای نمایش.
روزی که مرتضی فرشباف با من تماس گرفت بعد از اجرای سخت «زندگی در تیاتر» برای سفر به رشت رفته بودم. فیلمنامه را که برایم فرستاد، بالای کوه بودم و تا رسیدن به پای کوه تمامش کردم. ترسیدم. گفتم من اگر این نقش را بازی نکنم در قمار زندگی باختهام. کاراکتر را که تصور میکردم میترسیدم. پنج فصل. پنج درد مشترک. فیلم که کلید خورد برای بازی چهار سکانس لحظهشماری میکردم اما با ترس. ترس نتوانستن. ترس خراب کردن. ترس حرامکردن بهاصطلاح نگاتیو. ترس چشم در چشمشدن با دوربین که همان چشمان مخاطب است. اما مرتضی کاراکتر را ننوشته بود. مرتضی سالها کاراکتر را زندگی کرده بود و فقط اشاره میکرد.
امیدوارم درست درک کرده و زندگی کرده باشم این شاهنقش را. و اگر نبود هر یک از بازیگرهای مقابلم، هیچ بودم. اگر نبود ایمان صیاد برهانی بعد از نخستین برداشت با چشمان خیس فرار میکردم و به صحنه پناه میبردم.
تماشا کنید که جانمان فدای تماشا و تماشاچی.