مجتبی علوی بزرگ علوی و استحاله در مرداب سیاست
اصغر ضرابی ـ منتقد و روزنامهنگار پیشکسوت
امروز زادروز چندمین سال حیات دیرپای آقای مجتبیعلوی، نویسنده و سیاستورز و یکی از اعضای بنام حزب توده ایران است که در ایران او را به نام بزرگ علوی یا آقابزرگ علوی میشناسند.
مجتبی ساروی به این دلیل نام خانوادگی علوی را انتخاب کرد یا برای او انتخاب کردند که آدرس تلگرافی تجارتخانه پدربزرگش «علوی» بود و بعدها نام خانوادگیاش آقامجتبی شد و پس از مرگ پدربزرگش او را «آقابزرگ» نامیدند. مجتبی در خانوادهای به دنیا آمد که سیاست در آن حاکم بود و پدرش سیدمحمد صراف در بازار مروی مغازه قنادی داشت که بعدها در سال1307 در برلین خودش را زیر قطار راهآهن انداخت. خودکشی او تأثیر عمیقی بر ذهن و روان مجتبی گذاشت. مجتبی در دوره جوانی تحتتأثیر شدید دکتر تقی ارانی قرار گرفت و از پیشانگاشتهای متافیزیکی و شهودهای مقولهای و آشکارگیهای ادراکات فنومنیستی (پدیدارشناسانه مخصوصا ادموند هوسرل) عزل نظر کرد و کتابهایی به مانند کاپیتال (سرمایه) اثر کارلمارکس، آثار فردریک انگلس، بخارین، پلاخانوف و مخصوصا ولادیمیر لنین و مجله دنیا (ناشر و صاحب امتیاز آن دکتر تقی ارانی بود) تأثیر عمیقی در ساختار و شکلگیری اندیشواری و عقیدتی او گذاشت. وضع و احوال اجتماعی و رنج و محرومیتهای غیرقابل تحمل آنزمان او را به عرصه سوسیالیسم وارد کرد و شبهکمونیسم که رضاشاه و کارگزاران سلطنت او را به وحشت انداخته بود، علوی را در راه میل به اهداف سوسیالیسم ثابتقدمتر کرد.
مجملا و به کوتاه سخن دو نوع نگاه به فردی به نام مجتبی علوی را میتوان عنوان کرد؛ نگاه هنری و ادبی و نگاه سیاسی و اجتماعی. از نظر ادبی و هنری مجتبی علوی نویسندهای درجه3 بهشمار میآید؛ با آثار ضعیفی مخصوصا مانند چشمهایش که یک اثر درجه6 و 7 نازل رمانتیک و سانتیمانتال و فاقد تکنیک قصهنویسی و محتوایی نازل و دارای اغلاط فاحش نوشتاری و نگارشی و ساختاری است. آثار دیگر او مانند پنجاهوسه نفر و ورقپارههای زندان، چمدان، نامهها و حتی آثار واپسین او مانند میرزا را نمیتوان در ردیف آثار درجه اول ادبی و هنری ایران بهشمار آورد. تنها یک قصه او به نام گیلهمرد (در کتابنامهها) دارای ارزش واقعی تکنیک و استراکچر قصه و نمونه درخشانی از قصهنویسی است. حتی قصه سرباز سربی او که در جوانی نوشته شد و خبر از آیندهای درخشان داشت، متأسفانه سترون و عقیم ماند.
او بیمحابا و نابخردانه خود را همپالکی آدمهایی مانند ایرج اسکندری، نورالدین کیانوری و... کرد. درصورتی که عموی او یعنی آقای پرتو علوی بسیار عاقل بود و بیشتر عمر خود را صرف پژوهش در غزلهای حافظ کرد که کتاب معتبر او درباره اشعار بزرگترین شاعر دنیا یعنی شمسالدین محمد حافظ سالیان پیش منتشر شد و همواره از منابع موثق و قابل استفاده عرصه حافظپژوهی بهشمار میرود. مجتبی در جوانی داستان دوشیزه اورلئان را ترجمه کرد که در تهران منتشر شد. در روزنامه پرورش هم که در رشت منتشر میشد یکی دو داستان کوتاه منتشر کرد و در همان دوران، صادق هدایت مصرانه او را تشویق به نوشتن میکرد. کاش گوش میکرد اما متأسفانه آقای دکتر تقی ارانی در همان دوران او را به عرصه سیاست کشاند و در واقع یکی از بزرگترین مشوقان او صادق هدایت بود.
دیدارهای صادق هدایت با او بهویژه در کافه رزنوار در چهارراه مخبرالدوله میتوانست از او نویسندهای در حد بهرامصادقی بهوجود آورد. کما اینکه به تشویق صادق هدایت مجتبی علوی در مقابل ادبای سبعه (سعید نفیسی، رشید یاسمین، عباس اقبال و..)، ادبای ربعه (مجتبی علوی، مجتبی مینوی، مسعود فرزاد و صادق هدایت) را بنا نهاد. مجتبی از 1310 تا 1316 در زندان بود و سرباز سربی محصول آن سالهاست.
در مجموع در آثار ادبی و هنری مجتبی علوی (اعم از ترجمه و تالیف) با وجود بارقههای کمسوی نویدبخش، اثر و جای پایی از جلوههای پیورآرت (pure art) مشاهده نمیشود.