گفتوگو با بهتاش صناعیها، کارگردان «قصیده گاو سفید»
خوبکردن حال مردم با سینما
محمد ناصر احدی- روزنامهنگار
بهتاش صناعیها امسال با دومین فیلمش، «قصیده گاو سفید» در بخش سودای سیمرغ سی و هشتمین جشنواره فیلم فجر حضور دارد. فیلم نخست او، «احتمال باران اسیدی» با استقبال منتقدان مواجه شد و علاوه بر کسب جایزه بهترین فیلمنامه غیراقتباسی در بخش نگاه نو از سی و سومین جشنوار فیلم فجر، جوایز دیگری هم از جشنوارههای مختلف داخلی و خارجی بهدست آورد. صناعیها همراه همسرش، مریم مقدم بعد از «احتمال باران اسیدی»، مستند «دیپلماسی شکستناپذیر آقای نادری» را ساختند که این فیلم هم تحسین شد. «قصیده گاو سفید» با همین عنوانش این کنجکاوی را در مخاطب برمیانگیزد که با چه نوع فیلمی مواجه است؛ خصوصا که صناعیها در این گفتوگو تأکید دارد برای نخستینبار در تاریخ سینمای ایران به موضوع این فیلم پرداخته شده است.
عنوان «قصیده گاو سفید» این احتمال را که با اثری شخصی و متفاوت از جریان اصلی سینمای ایران روبهرو باشیم، تقویت میکند. اگر بخواهید بدون اینکه داستان فیلم را لو دهید، بگویید تماشاگران با چه فیلمی طرف هستند، چه سرنخی به ما میدهید؟
باید بگویم با فیلم بسیار متفاوتی طرف هستند؛ فیلمی که دغدغههای فیلم قبلیمان کموبیش در آن هست، ولی با قصهای بهشدت متفاوت و جسورانه که شاید در سینمای ایران تاکنون چنین فیلمی با چنین موضوعی ساخته نشده است. ما سعی کردیم فرم و زیباییشناسی مورد علاقهمان را که در فیلم قبلیمان هم بوده، در این اثر نیز داشته باشیم، با این تفاوت که سراغ قصهای رفتیم که تعلیق و پیچیدگیهای بیشتری دارد و به موضوع مهمتری در جامعه ما میپردازد. از این جهت فکر میکنم از منظر کشش و فراز و نشیب، فیلم متفاوتی از فیلم قبلی ماست.
با توجه به چیزی که درباره کشش و جذابیت این فیلم میگویید، میشود احتمال داد که مخاطبان این فیلم از فیلم قبلیتان وسیعتر باشد.
فکر میکنم که این فیلم به لحاظ قصه، مخاطب عامتری را هدف قرار داده است؛ یعنی شاید فیلم قبلی قصه شخصیتر، مینیمال و سادهای داشت و فاقد پیچیدگیهای زیاد بود و مخاطب خاصتری را هدف قرار داده بود اما «قصیده گاو سفید» بهخاطر موضوع و شکل قصهگوییاش درواقع سعی میکند برای مخاطب گستردهتری جذابیت داشته باشد. از این جهت فکر میکنم این فیلم پتانسیل جذب مخاطب بیشتر را داشته باشد.
این گفته شما را میتوان اینطور تعبیر کرد که بعد از «احتمال باران اسیدی» و مستند «دیپلماسی شکستناپذیر آقای نادری» میخواهید به جریان اصلی سینما نزدیک شوید.
نه، بههیچوجه. شما اگر «قصیده گاو سفید» را ببینید، متوجه میشوید که فرم و زیباییشناسی مورد علاقهمان همان شاعرانگی و مینیمالیسم در سینماست و ما از این جهت هیچوقت قواعد سینمای بدنه را در فیلممان پیاده نمیکنیم. شما وقتی این فیلم را ببینید، متوجه میشوید کسی که این فیلم را ساخته همان سازنده «احتمال باران اسیدی» است، ولی سراغ موضوع جسورانهتری رفته است.
این فضای مینیمالیستی با جذب مخاطب بیشتر تعارض ندارد؟
نه، من فکر میکنم مردم ما بیشتر دنبال قصه هستند. دوست دارند قصههای جذابی برایشان تعریف شود؛ قصههای متفاوتی که قبلا ندیدهاند با فرمی که قصه را درست تعریف کند. مهم این است که فیلمساز درستترین فرم را برای تعریف قصهاش پیدا کند. ما وقتی قصهای را مینویسیم که پر از تعلیق و عطفهای پیچیده داستانی است، خودبهخود سعی میکنیم در قصهگویی مخاطب گستردهتری را جذب کنیم، ولی حالا وقتی فرمی را انتخاب میکنیم که ممکن است فرم غیرمتعارفی باشد، مخاطبمان را عادت میدهیم که لزوما قرار نیست هر قصه پرکششی را در شکل و فرم کلیشهای آن ببیند. مخاطب میتواند فیلمهای پرتعلیق را با فرم متفاوتی تجربه کند. میتواند آن قصهها را در فرم مینیمال و فضای شاعرانه تجربه کند و آنوقت است که مخاطب هم پرورش پیدا میکند و سلیقهاش قوام مییابد. من خیلی به این موضوع اعتقاد دارم و سعی میکنم که در فیلمهایم این کار را انجام دهم.
فیلم پرتعلیق ساختن برای مردمی که زندگی روزمرهشان پر از حوادث و اتفاقات غیرمنتظره و شوکهکننده است، کار سختی است؟!
شکی نیست که حال مردم خیلی خوب نیست اما به هر حال سینما همیشه و در همه دورههای تاریخی اخیر بوده و رسالتش در تمام این صد و اندی سال حضورش این بوده که حال مردم را خوب و حداقل مردم را درگیر قصه کند؛ یعنی مردم برای 2 ساعت خودشان را در دنیایی موازی قرار دهند و با کاراکترهای دیگری در عالم دیگری سیر کنند تا از روزمرگی جدا شوند. سینما حتی در زمان جنگهای جهانی بوده است. سینما در 40سال اخیر در کشور ما در بدترین شرایط هم بوده است؛ در جنگ تحمیلی بوده و خیلی از مردم میرفتند و فیلم میدیدند. خیلی از کارگردانهای صاحبنام ما در شرایطی بدتر از الان میرفتند و در جشنواره شرکت میکردند و جایزه میگرفتند. بنابراین بهنظر من سینما همیشه میتواند به بالا بردن روحیه اجتماعی کمک کند و حداقل کاری که میتواند انجام دهد همین سرگرم کردن و نشاندن مخاطب پای یک فیلم یا قصه ظرف 2 ساعت است که خودش میتواند خیلی تأثیرگذار باشد؛ از این جهت خیلی نمیتوان ناامید بود که چون مردم حالشان بد است، پس دیگر به سینما نمیآیند. بله، مردم خیلی اوقات حالشان بد بوده و جو ناامیدی وجود داشته اما بهنظر من رسالت هر کسی که در سینما کار میکند، این است که قصه خودش را فارغ از شرایط سیاسی با توجه به دغدغههای اجتماعی تعریف کند و بتواند فیلمی بسازد که در آن مسائل روز جامعه وجود داشته باشد تا مردم فکر نکنند که فیلمساز از کره دیگری آمده است یا در کره دیگری فیلم میسازد. فیلمساز همان دغدغههای مردم را در فیلمش انعکاس میدهد و مردم با دیدن آنها با قصه ارتباط میگیرند.
این نگاه شما میتواند دلیل این موضوع را که چرا جشنواره فجر را تحریم نکردید، هم توضیح دهد؟
بله، ولی اینکه من جشنواره را تحریم نکردم دلایل دیگری هم دارد. من بهعنوان کارگردان بهتنهایی برای یک فیلم تصمیمگیرنده نیستم. یک فیلم سرمایهگذاران، تهیهکنندگان و عواملی دارد که برای ساختش زحمت کشیدهاند و من نمیتوانم برای یک گروه صدنفره تصمیم بگیرم. سینما کاری گروهی است. ممکن است خیلی از اعضای این گروه دلشان بخواهد که فیلمشان در جشنواره فجر دیده شود. ممکن است که من دنبال جایزه جشنواره نباشم اما دلم بخواهد مردم فیلمم را از جایگاه جشنواره فجر ببینند و خالی کردن این جایگاه چیزی عاید من و فیلمم نمیکند. من شخصا هیچوقت عاشق جایزه جشنواره فجر نبودهام، ولی عاشق این بودهام که مردم سرزمینم فیلمم را ببینند. برای همین است که همیشه دلم میخواهد نخستین اکران فیلمم در مملکت خودم باشد و جشنواره فجر تنها ویترینی است در ایران که فیلمها را در قالب یک جشنواره به نمایش میگذارد؛ به همین دلایل نمیتوانم این امکان را از فیلمم سلب کنم. وقتی ما 5سال یکبار فیلم میسازیم و با بدبختی سرمایه پیدا میکنیم و با دشواری پس از چند سال مجوز میگیریم، بعد از این همه زحمت، حالا که فیلم به مرحله نمایش رسیده و قرار است تأثیرگذاریاش را در بین مردم ببینیم، از آن بگذریم و بگوییم ما این فیلم را برای خودمان ساختهایم و در خانه بنشینیم و خودمان آن را ببینیم؟! نه! واقعا اینطور نیست. من در این سالها فیلمهایی با موضوعاتی حساس ساختهام که قبل از آن هیچکس سراغ آنها نرفته است؛ از «احتمال باران اسیدی» گرفته تا «دیپلماسی شکستناپذیر آقای نادری» و همین فیلم «قصیده گاو سفید» که موضوعی است که برای نخستینبار در تاریخ سینمای ایران، چه قبل از انقلاب و چه بعد از آن، یک فیلمساز سراغش رفته است. این فیلم باید نمایش داده شده و دربارهاش صحبت شود و من نمیتوانم از این حق بگذرم.
شما، بعد از فیلم بلند داستانی «احتمال باران اسیدی»، مستند «دیپلماسی شکستناپذیر آقای نادری» را ساختید. اساسا ساختن فیلم مستند چقدر به علاقه و دلمشغولی شخصیتان برمیگردد و چقدر به شرایط سخت تولید فیلم بلند داستانی مربوط است؟
واقعیت این است که برای خودم مدیومهای مستند و داستانی خیلی فرقی نمیکند؛ مهم این است که موضوعی که با آن مواجه میشوم چقدر جذاب است و چقدر پتانسیل تبدیل شدن به فیلمی تأثیرگذار و خوب را دارد. زمانی که فیلم «دیپلماسی شکستناپذیر آقای نادری» را شروع کردم، در پیشتولید یک فیلم داستانی بودم اما وقتی با این موضوع آشنا شدم، آنقدر از موضوع و شخصیت و همهچیز کاراکتر خوشم آمد و درگیرم کرد که پیشتولید آن اثر را متوقف کردم و آمدم یک سال و نیم تلاش کردم تا این مستند را بسازم؛ بنابراین موضوع و دغدغه من است که باعث میشود سراغ یک فیلم بروم، حالا ممکن است داستانی باشد یا مستند. «قصیده گاو سفید» هم حاصل یک دغدغه 9ساله است. نخستین نسخه فیلمنامه این کار را سال 89نوشتیم و خب، سالها منتظر فرصتی بودم تا این فیلم را بسازم.
از لحظه تولد یک ایده تا مراحل نهایی کار با همسرتان، خانم مقدم چطور تعامل میکنید و در برداشتتان از سینما چقدر با هم تفاهم و اختلافسلیقه دارید؟
کار کردن با مریم خیلی برای من جذاب است. در تمام این سالها که با هم فیلمنامه نوشتیم و فیلم ساختیم یا هر کاری با هم انجام دادیم، تعامل بسیار سازندهای بین ما وجود داشته است. ممکن است مواقعی هم بر سر مفهوم فیلمنامهای جدل کرده باشیم، ولی خروجی نهایی آن برای ما و مخاطبمان جذاب بوده و باعث شده چکشکاریای که روی قصه انجام میدهیم با توجه به زمان طولانیای که درگیر یک فیلم یا فیلمنامه هستیم، در نهایت به نتیجه خوبی منتهی شود. من و مریم بیش از 2 سال وقت صرف ساخت مستندی کردیم که موضوع بسیار مهمی را مطرح میکند و ماندگار است؛ بنابراین، ممکن است گاهی با هم اختلافسلیقه پیدا کنیم اما از آنجا که جهانبینی یکسانی داریم و موضوعات یکسانی هست که برای هر دو ما جذاب است، به همین دلیل در آفرینش یک قصه یا فیلم میدانیم که در آخر، با همه سختیها و چالشها، به نتیجه مطلوبی میرسیم.
گفتید که سینمای مورد علاقهتان با سینمای جریان اصلی متفاوت است و قواعد آن سینما را در فیلمهایتان بهکار نمیبرید. پس بهدلیل احتراز از این قواعد سراغ بازیگران چهره نمیروید. در «قصیده گاو سفید» هم بازیگر چهره وجود ندارد.
بله، همینطور است. نه اینکه من با حضور بازیگران چهره و سلبریتی در فیلمم مشکل داشته باشم، ولی قصههای ما طوری است که بهتر است شخصیتها از میان بازیگرهای کمتر شناختهشده و چهرههای بکرتر انتخاب شوند. ممکن است روزی هم قصهای بنویسیم که برای بازی چهره یا سوپراستارها مناسب باشد و اینها خیلی با هم تضادی ندارد. برای اینکه نخستین مواجهه مخاطب با شخصیتهای قصه ما بدون هیچ پیشداوری و شناختی باشد، سراغ بازیگرهایی میرویم که چهرههایشان تازهتر است و کمتر کلیشه شدهاند؛ برای اینکه سوپراستارها و سلبریتیهایی که در بسیاری نقشها کلیشه شدهاند، با خودشان چیزی به فیلم میآورند که ممکن است برای مدل قصهگویی و شخصیتپردازی ما مناسب نباشد، ولی باز تأکید میکنم که ما سوپراستارهای درجه یکی داریم که بازیگران فوقالعادهای هستند و ممکن است روزی دلم بخواهد با یکی از آنها کار کنم؛ کما اینکه در این فیلم هم این احتمال وجود داشت که با یکی از این چهرهها کار کنیم، ولی الان که نتیجه کار را میبینم، باز بیشتر به این نتیجه میرسم که قصههای ما برای چهرههای ناب مناسبتر است.
چه آیندهای را برای «قصیده گاو سفید» چه در جشنواره و چه در اکران عمومی پیشبینی میکنید؟
واقعیت این است که پیشبینی این کار سخت است. هر هنرمندی وقتی اثرش را خلق میکند، در ابتدای کار خیلی نمیداند که چه مواجههای با مخاطبش خواهد داشت اما تصورم این است که با توجه به محبوبیت «احتمال باران اسیدی» و مقبولیتش نزد طیف روشنفکرها و تحصیلکردهها و افراد صاحباندیشه، این طیف از این اثر هم خوشش خواهد آمد؛ با این تفاوت که این فیلم را مخاطب کمی عامتر و از طبقات دیگر اجتماع هم خواهد دید و دوستش خواهد داشت؛ به همین دلیل امیدوارم که این فیلم چه در جشنواره و چه در اکران عمومی توجه بیشتری را نسبت به فیلم قبلیام جلب کند.