محمد عدلی_روزنامه نگار
کارلوس کیروش در روزهای آخر حضورش در ایران اینگونه به یکی از دستاوردهایش مباهات کرد: «کمپ تیمهای ملی و ساختمان پک، میراث من است». او 7سال سرمربی تیم ملی فوتبال ایران بود اما دستاوردهای مدیریتیاش را بیش از موفقیتهای ورزشی به رخ میکشید. در تمام این 7سال منتقدانش او را به دخالت در امور مدیریتی مینواختند و فدراسیون فوتبال را دربرابر او غیرمقتدر میپنداشتند. انتخاب مدیر تیمهای ملی که بهعنوان نماینده فدراسیون برای اداره امور تیم منصوب میشد، طبق نظر او انجام میگرفت و بسیاری دیگر از مصداقهای مدیریت او خارج از دایره وظایف سرمربی، به محل نقد اهالی فوتبال تبدیل شده بود.
دوره کیروش در فوتبال ایران به سرانجام رسید و مربی دیگری از جهان اول به ایران آمد. آندرهآ استراماچونی این شانس را نداشت تا مانند مربیان کروات، ایران را به خوبی بشناسد، چه پیش از او مربیان ایتالیایی زیادی به فوتبال ایران نیامده بودند تا او بتواند از دنیای متفاوت آریاییهای شرق جهان، مطلع شود. او هم مانند کیروش، خیلی زود به امور مدیریتی پرداخت. نخستین تصویری که او از خود نمایش داد، بعد از بازی نخست استقلال در نشست خبری بود. چهره برافروخته او، فریادهایش در مورد نبود مترجم را توجیه میکرد. خشم او ریشههایی از رویدادهای پیشفصل نیز داشت. در دوره آمادهسازی، یک روز بر سر خطکشی نشدن زمین چمن، تمرین را تعطیل کرد؛ یکبار بهدلیل اینکه مسئول تدارکات تیم لباس مخصوص تمرین او را نیاورده بود، قهر کرد و بارها سعی کرد امور لجستیک تیم را به شرایط مورد نظرش برساند و بعد به امور فوتبالی بپردازد؛کاری که بهطور معمول مسئولیتی مدیریتی است. پس از فسخ قرارداد با باشگاه استقلال نیز بیشترین شروطش برای بازگشت، مربوط به فراهم کردن امور زیربنایی نظیر زمین تمرین ثابت، پرداختی منظم به بازیکنان و تغییر چند مدیر در باشگاه بود.
بعد از تیم ملی و باشگاه استقلال، مربی پرسپولیس نیز از ایران رفت و شروطش برای بازگشت بهدست رسانهها رسید. گابریل کالدرون آرژانتینی هم که سالها در کشورهای عربی مربیگری کرده بود، بیشترین خواستههایش حول منزل مسکونی همکارانش، پرداخت بموقع پاداش، تغییر سرپرست تیم و مسائلی بود که به حوزه مدیریت باشگاه مرتبط میشود.
3مربی خارجیای که در رأس 3رکن مهم فوتبال ایران قرار داشتند، با تمام این حواشی از ایران رفتند و مدیران را به حال خودشان رها کردند.
2 تیم بزرگ پایتخت مربیان داخلی بهکار گرفتند و تیم ملی هم قرار است چنین رویهای را در پیش بگیرد. اما این سؤال مهم همچنان باقی است: چرا مربیان بزرگی که برای فعالیت در فوتبال ایران بهکار گرفته میشوند، به سوی فعالیتهای مدیریتی سوق پیدا می کنند؟
نمیتوان همه آنها را تمامیتخواه دانست. شاید دیگر نتوان از علی کفاشیان و مهدی تاج به صفت فرمانبرداری از سرمربی تیم ملی گلایه کرد. زمانی آنها را بهعنوان مدیرانی که نتوانستهاند کیروش را از دخالت در امور مدیریتی بازدارند، مورد هجمه قرار میدادند اما وقتی این رویه در بزرگترین باشگاههای لیگ برتر تکرار میشود، مسئله را باید فراتر از نبود اقتدار مدیریتی در برابر مستشاران خارجی تحلیل کرد. این وجه از ضعف مدیریتی که از کمبود اقتدار و نبود تعریف درست شرح وظایف ناشی میشود، یک روی سکه است. روی دیگر آن به ضعف واقعی مدیریت و ناآشنایی با اصول حرفهای اداره باشگاهها یا فدراسیونها بازمیگردد؛ ضعفی که مربیان تراز اول را آزار میدهد. وقتی تیم مدیریتی یک باشگاه یا یک فدراسیون نمیتواند زیرساختهای لازم برای فعالیت تیم ورزشی را فراهم کند، سرمربی تیم سعی میکند آنچه از مدیریت اصولی ورزش میداند را در باشگاه پیاده سازد. مربی حرفهای زمانی میتواند فعالیت خود در امور روبنایی یا همان اداره تیم را پیش ببرد که امور زیربنایی از سوی دیگر ارکان باشگاه یا فدراسیون فراهم شده باشد. وقتی چنین شرایطی فراهم نیست مربی مجبور میشود یک گام به عقب برگردد و امور زیربنایی را نیز مدیریت کند.
میتوان گفت، دانش مدیریتی مربیانی که مدیران بهکار میگیرند از خودشان بالاتر است. این موضوع که حین فعالیت خود را نشان میدهد، نخستین چالش را رقم میزند. اگر مدیر در مقابل دخالتهای مدیریتی مربی، مقاومت داشته باشد، این چالش به بحران تبدیل میشود و جدایی را رقم میزند. نتیجه آن هم بازگشت به مربیان داخلی است که به نوعی پاک کردن صورت مسئله را بهدنبال دارد. در این صورت مثل سایر امور، کار به سبک ایرانی پیش میرود و اختلاف نظری در این زمینهها ایجاد نمیشود. نمیتوان این روش را با آنچه در کشورهایی نظیر ژاپن در بهکارگیری مربیان وطنی اتفاق میافتد، برابر دانست. آن رویکرد از یک نگاه و مسیر استراتژیک ناشی میشود که با رویکرد فعلی در ایران متفاوت است.
مدلی که کشورهای شرق آسیا بهکار گرفتهاند، شاید برای اصلاح روشها در ایران هم کارساز باشد، چه اینکه آنها به طراحی زیرساختها از طریق مدیریت حرفهای پرداختهاند و با تکمیل امور زیربنایی این امکان را ایجاد کردهاند که حتی در رده ملی از مربیان داخلی خود استفاده کنند.
در این شرایط اگر مدیریت اصولی برای طراحی زیرساختهای ورزش در ایران یافت نمیشود، چاره آن استفاده از مدیران خارجی یا حداقل مشاوران و طراحان امور مدیریتی در سطح بینالمللی است. در این شرایط استفاده از مربیان داخلی هم میتواند به پیشرفت ورزشی بینجامد. نقصها و کمبودها در امور اصولی، ساختاری و زیربنایی اما همیشه آنچنان پررنگ بوده که مدیران ترجیح دادهاند، صرفا با استخدام مربیان خارجی، از موانع عبور کنند.
سه شنبه 8 بهمن 1398
کد مطلب :
93982
لینک کوتاه :
newspaper.hamshahrionline.ir/5yQ4q
+
-
کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به روزنامه همشهری می باشد . ذکر مطالب با درج منبع مجاز است .
Copyright 2021 . All Rights Reserved