باز هم گلی به جمال این سخنگو
محمدبقایی ماکان ـ نویسنده، مترجم و منتقد ادبی
رئیسجمهور فرانسه اخیرا ضمن سخنانی که درباره ایران اظهار داشت، از نام تحریفشده خلیجفارس استفاده کرد که واکنش درخور تحسین سخنگوی وزارت خارجه را برانگیخت. او در پیامی خطاب به رئیسجمهور آن کشور نوشت که « به جناب مکرون یادآور میشوم خلیجی که در جنوب ایران واقع است تنها یک نام دارد و آن خلیجفارس است». نام تحریفشده خلیجفارس از زمانی در منطقه و بهخصوص در مطبوعات جهان بر سر زبانها افتاد که پس از پیروزی انقلاب برخی از چهرههای صافیضمیر و بیخبر از دسیسههای پنهان، عنوانهایی بدان دادند که به مذاق ناسیونالیستهای افراطگرای دنیای عرب خوش آمد و آن نامهای غیرکارشناسانه را مستمسکی قرار دادند برای تبلیغ و اشاعه نام مجعول «دریای پارس» به لطف سادهاندیشی و عطوفتزدگی همسایه کهنسال این سوی آب که زمانی مصداق حاتمبخشی بود، بیآنکه بداند به قول سعدی: چو با سفلهگویی به لطف و خوشی/ فزون گرددش کبر و گردنکشی
حاصل چنین سخاوت ناسنجیده و بیگدار به آبزدن چنان شد که امیر قطر پس از سفر به ایران هنگام عزیمت از فرودگاه مهرآباد به مدیر دولت پیشین تأکید میکند که نام این خلیج را در کتابهای درسی خود تغییر دهید، زیرا نام آن «فارس» نیست. واکنش مدیر اجرایی کشور که نخستین وظیفهاش باید نگاهبانی از هویت ملی باشد، خندهای است که بیهیچ پاسخ منطقی بر چهرهاش مینشیند، از این بالاتر شرکت وی در کنفرانسی از سران عرب در یکی از شیخنشینها و نشستناش زیر تابلوی بزرگی است که نام تحریفشده خلیجفارس بهصورتی چشمگیر بر آن نقش بسته بود. پاسخ او پس از بازگشت به کشور در انتقاد از چنین اقدامی بازهم خندهای بود همراه با این جمله بهتانگیز و عاری از عرق ملی به این مضمون که «زیاد سخت نگیرید، آنها نام این خلیج را طور دیگری میگویند، ما طور دیگری».
حال آنکه پرسش و ایراد اصلی در این بود که از چهرو دومین مسئول کشور باید نسبت به ارزشهای هویتی سرزمینش چندان بیتفاوت باشد که نشستناش زیر تابلویی با نام تحریفشده «دریای پارس» تأییدی ضمنی بر آن نام مجعول باشد. غرض از این مقدمه اینکه راقم این سطور در همان ایام، کتابی را با عنوان «از گلابدره تا هنگکنگ» برای دریافت مجوز به اداره کتاب ارسال داشت که پس از گذشت چندماه نامهای طبق معمول بینام و نشان از بخش ممیزی به دستش رسید که خواسته شده بود مواردی چند حذف شود. یکی از این موارد که بسیار عجیب مینمود مربوط بوده است به بازگشت نویسنده از هنگکنگ و توقفی چندساعته در فرودگاه دبی که بهرغم خستگی مفرط پس از 20ساعت پرواز حتی یک صندلی خالی هم برای نشستن نیافت، تا آنکه نوجوانی از راه محبت صندلی خود را به وی تعارف کرد. ولی این لطف حاصلی نداشت، زیرا میبایست در جایی بنشیند که درست بر بالای آن تابلوی بزرگ تبلیغاتی شرکت هواپیمایی امارات با نام مجعول خلیجفارس به چشم میخورد. بنابراین تحمل خستگی را به آسایشی کراهتآمیز ترجیح میدهد. دستگاه ممیزی این بخش از کتاب را که در اینجا به اختصار ذکر شد قابل انتشار ندانست، زیرا با حساسیتی خارج از اندازه، پنداشته بود که طعنهای است به آنچه در کنفرانس سران عرب گذشت. چندروز پس از دریافت نامه اداره ممیزی در ملاقاتی که برای رفع سوءتفاهم با مدیر اداره کتاب به زحمت دست داد، نخستین و آخرین پرسش از ایشان این بود که چرا نویسندهای ایرانی نمیتواند از هویت خود که خلیجفارس بخشی از آن است دفاع کند؟ پاسخی که شنید و اشک به چشمش آورد، این اصطلاح پادگانی بود: «اینجا چرا ندارد!».
بعدها معلوم شد که از همین قافلهسالاران ارشاد بود که اکنون چرخ صنعت نشر با مشقت میگردد و به اضلال افتاده. بنابراین واکنش نسبتا تند سخنگوی وزارت خارجه به اظهارات رئیسجمهور فرانسه درخصوص به کاربردن نام درست خلیجفارس، نهتنها جای شکر دارد، بلکه الگویی تجربهشده و به اثباترسیده در گذر زمان –دستکم از قادسیه تا پایان خلافت عباسی- را به یاد میآورد که در دهههای اخیر غالبا مشمول غمض عین شده؛ یعنی دلبستن به این و آن بیعنایت به آموزهها و شواهد تاریخی و نیاموختن از روزگارانی که بر این خاک رفت. اینکه گفتهاند هرکس به امید همسایه بنشیند سرانجام گرسنه میخوابد، حاصل اندیشهگماشتن در اشارات تاریخ است.