ناارکست جامعه ایرانی در شبهارکستر سمفونیک
امیرحسین جلالی ندوشن _ روانپزشک
اول. متن
پنجشنبه سوم بهمن۱۳۹۸ ارکستر سمفونیک تهران قرار بود به رهبری شهرداد روحانی کنسرت داشته باشد. ۲روز قبل از اجرا از طریق پیامک اعلام شد که رهبر عوض شده و بعد در پیامکی دیگر با اعلام نام رهبر جدید منوچهر صهبایی، چند ساعتی زمان داده شد که اگر کسی تمایل ندارد پیامک گسیل کند و بلیت خود را پس دهد. گویا شهرداد روحانی در فضای مجازی بیان کرده بود که بیمار است و نمیتواند ارکستر را راه ببرد. شب موعود فرا رسید. چند صندلی در میانههای سالن خالی بود. تقریبا بدون تأخیر نوازندگان در جای خود استقرار یافتند و رهبر ارکستر نیز در مهلت تعیین شده ایستاد، با همدلی نسبت به قربانیان حوادث ماههای اخیر آغاز کرد و از مسئولیت هنرمند گفت که نمیتواند کنار بکشد و باید پیام صلح و دوستی دهد، اما به ناگاه لحنی تند پیشه کرد و اعلام کرد که آن آقا - قاعدتا شهرداد روحانی - با نخستین مشکل سیاسی که در کشور پیش آمده فرار کرده و از ایران رفته و هر آنچه در صفحات مجازی نوشته شده، دروغ است و همین سرآغازِ تنش شد. یکی، دو نفری از میان جمع به لحن و کلمات صهبایی اعتراض کردند. صهبایی ترجیح داد پاسخی ندهد و بگوید که اخیرا جراحی داشته و نمیتواند بایستد. در نتیجه نشسته گروه را رهبری خواهد کرد! از سویی اعلام کرد که تنها ۲نوبت با گروه تمرین کرده، درحالیکه چنین کنسرتی دستکم به 10جلسه تمرین نیاز دارد.
در جریان اجرای چند قطعه بهویژه قطعات اول کاملا مشخص شد که گروه آماده نیست و خارج میزند. اما مسئله اصلی از آنتراکت شروع شد. درحالیکه قرار بود یک ربع بعد گروه به صحنه بیاید حدود ۴۵دقیقه طول کشید و کسی نیامد. اعتراضها شروع شد و سرانجام نوازندهها به روی صحنه آمدند، بدون رهبر البته و اعلام کردند بهعلت بیاحترامی به روحانی تمایل نداشتند اجرا کنند اما بهعلت احترام به شرکتکنندگان روی صحنه آمدند. باز اعتراض بالا گرفت و افراد از گوشه گوشه سالن فریاد میزدند و معترض بودند. به هر روی بدون رهبر، قطعهای اجرا شد و کار پایان گرفت.
دوم. حاشیه
چنانکه از اطلاعاتی که در فضای مجازی بعد از این داستان برداشت میشود، شهرداد روحانی مدتی کوتاه بعد از اصابت موشک به هواپیمای اوکراینی ایران را ترک کرده و به آمریکا رفته است. در توییتر نوشته شده بود که منوچهر صهبایی گفته مطرب باید مطربی خود را بکند و بدین گونه به روحانی بیاحترامی دوچندان کرده. شخصا نشنیدم. 2تن دیگر نیز که با من بودند کاملا از شنیدن چنین کلماتی ابراز بیاطلاعی کردند. البته بدتر شنیدم که منوچهر صهبایی پیش از این در شبکه چهار به شهرداد روحانی، فرهاد فخرالدینی و علی رهبری تاخته بوده و در چنین کاری بهرغم دانش موسیقایی بالایی که دارد تازهکار نیست، اما بیش از اینها نکتههای دیگری نیز در اجرای سوم بهمن ارکستر سمفونیک تهران خود را نشان داد که نکتههای حاشیهای مهمتری از متن است و چیزهایی است که در روایتهای توییتری و مجازی به آن توجه نشده و احتمالا نخواهد شد. شلختگی آشکاری در گروه ارکستر دیده میشد. یکی از نوازندهها آستینهای خود را بالا زده بود و آدامس میجوید. یکی از همنوازان ویولن به شکل بیمعنایی لبخندهای نامتناسبی میزد. نوازندهها با هم هماهنگ نبودند و آشکارا بیحوصله و کلافه مینواختند. 2تن از نوازندهها موهای خیلی بلندی داشتند. در میانه اجرا پری از سقف پایین آمد. هر دو در اوج شروع کردند به نگاه کردن سقف و یکی که تصور کرد پرها در موهای انبوه او فرو رفته شروع کرد به تکاندن سر خود و توده سیاه حجیم بالای پیشانیاش تا مگر پرها بریزد!
بهترین بخش، برنامه پیانونوازی میترا توکه سولیست، دورگه گروه بود. نیمه-ایرانیای که یکی از همراهان به طعنه گفت بیم کردم مثل استراماچونی یا کالدرون در میانه راه بلند شود و صحنه را ترک کند!
سوم. فرامتنی از دل متن
وقتی غوغا بالا گرفت، وضعیت پیچیدهای در سالن پیش آمد. مردم نمیدانستند چه میخواهند و باید به چه اعتراض کنند. وقتی ویولننواز گروه اعلام کرد که تصمیم نداشتند در پاسخ به بیاحترامی صهبایی کنسرتی اجرا کنند گروهی برای آنها کف زدند، ولی گروهی دیگر آنها را هو کردند و اعلام کردند به ما بیاحترامی شده؛ ما آمده بودیم موسیقی بشنویم. برخی بدون اعتراض روشن، ولی تلخکام و عبوس، به اعتراض سالن را ترک کردند. برخی تمایل داشتند، روحانی اگر بیمار است و کشور را ترک نکرده، باید حضوری میآمد و پوزش میخواست. برخی اعتراض داشتند با این همه ناآمادگی اصلا چرا کنسرت را برگزار کردید و کنسل نکردید. به این سیاهه میشود باز هم افزود. وضعیتی که ناارکستر ناهماهنگ جامعه را به ذهن متبادر میکند. در نهایت ارکستر سمفونیک تهران ناهماهنگ، ناآماده، بدون رهبر و فالش نواخت و صحنه را ترک کرد. هزینه آن را مردم دادند، هم از جیب خود و هم از اعتماد خویش. مردمان، اعتراض نامؤثری کرده و میدان را ترک کردند و مهمتر از همه، آنکه هیچ توافقی بر سر آنچه آن را نمیخواستند یا میخواستند تغییر کند نداشتند و من آن پایین در میانه ارکستر ناهماهنگ بیرهبری که خود هم یکی از آنها بودم درمانده و هاج و واج نگاه میکردم. چه آنها که روی صحنه بودند و چه ما که این پایین نشسته و ایستاده بودیم یک سرنوشت داشتیم. یک سرنوشت داشتیم؛ مثل تیم ملیمان که مربی ندارد و در آستانه حذف است، مثل تیمهای باشگاهی که حق بازی در خانه را ندارند، مثل برخی دستگاه هاکه ایده ندارند و مثل جامعه که...