نمایش پیروزی در زمین فوتبال
هیوا یوسفی _ دبیر گروه ورزشی
مدیریت یک پروژه، فرمول معین و تغییرناپذیر ندارد و مثل مربیگری فوتبال است. شما باید قبل از بازی تاکتیک مشخصی داشته باشید اما بخشی از تصمیماتی که در بازی میگیرید، به واکنش و رفتار بازیکنان حریف بستگی دارد. پس لازم است توانایی تحلیل هنگام کار را هم داشته باشید. در موضوع میزبانی تیمهای ایرانی در لیگ قهرمانان آسیا، منصفانه نیست که بگوییم همهچیز از قبل مشخص بوده و تیمی که از طرف ایران برای مذاکره به مالزی رفته بود، براساس یک فرمول معین میتوانست رفتار کند و نتیجه بگیرد. در عین حال کسی نمیتواند ادعا کند که انجام مذاکره، هیچ منطقی ندارد و همهچیز در لحظه اتفاق میافتد.
در دعوا با کنفدراسیون فوتبال آسیا مدیران ایرانی آنقدر حرفهای متناقض زدند و رفتارهای مختلف انجام دادند، که سخت میشود تحلیل کرد که استراتژی ما در این ماجرا دقیقا چه چیزی بود. وقتی استراتژی معلوم نیست، نمیشود گفت چه کارهایی بهتر بود انجام میدادیم یا چه تصمیماتی نباید میگرفتیم. امروز وقتی رفتار مدیران ورزش ایران را مرور میکنیم، نمیتوانیم تشخیص بدهیم که هدفشان چه بوده و برای رسیدن به این هدف چه کارهایی انجام دادهاند. یک روز گفته میشد، ما بههیچوجه در زمین بیطرف بازی نمیکنیم، روز دیگر گفته میشد پشت پرده این مسائل، فلان کشور منطقه یا لابیهای اسرائیل و آمریکاست و ربطی به ورزش ندارد. وقتی شما چنین مواضعی میگیرید، دیگر نمیتوانید به توافقی که در پایان بهدست میآید، بگویید پیروزی.
3- براساس آییننامه، تیمهای شرکتکننده در لیگ قهرمانان آسیا متعهد هستند که به مقررات پایبند باشند. بعد از شروع مسابقات، تصمیمی گرفته شد که در نرم مسابقات نبود. برای اجرای این تصمیم شما نیاز به استدلال منطقی دارید. کنفدراسیون فوتبال رفتار هوشمندانهای انجام داد؛ موضوع را در دستور کار کمیتههای خودش قرار داد. هم از کمیته مسابقات مجوز گرفت و هم از کمیته اجرایی. ایران به جای شعار دادن در رسانهها و تهدید بدون پشتوانه به کنارهگیری، باید واکنش حقوقی متناسب نشان میداد؛ مثلا توضیح میداد که ما خودمان را ملزم به رعایت این تصمیمات تازه نمیدانیم؛ چون بخشی از مقررات مسابقات نیست. باید از ایافسی خواسته میشد که توضیح بدهد براساس چه مستنداتی به این نتیجه رسیده که ایران در زمان برگزاری بازیهای لیگقهرمانان، کشور امنی نیست. ایران فقط تأکید میکرد ما امنیت داریم اما ظاهرا در هیچیک از نامههایی که به کنفدراسیون فرستاد از آنها نخواست دلیلی برای ناامن بودن تهران و مشهد بیاورند. درواقع ماجرا هیچگاه به سمت جدل حقوقی پیش نرفت که طرف مجبور شود از تصمیمش با ارائه شواهد و مدارک دفاع کند؛ نه با کلیگویی.
رفتار کنفدراسیون آسیا بعد از نخستین واکنش ایران، نشان داد که آنها برای مذاکره آمادهاند و به هر دلیلی ترجیح میدهند باشگاههای ایرانی از لیگ قهرمانان آسیا کنار نکشند. ازجمله نشانههای این تمایل، تمدید مهلت به ایران و قبول مذاکره حضوری نمایندگان دوطرف در مالزی بود. حتی گفته میشود رئیس کنفدراسیون در تماسی غیرمستقیم با وزیر ورزش ایران، به او اطمینان داده که غیر از برگزاری 2 بازی پلیآف در بیرون از خانه، هر شرط دیگری ایران داشته باشد، میپذیرد. نتیجه اما چه شد؟ نمایندگان ایران تقریبا بدون هیچ قید و شرطی خواستههای ایافسی را پذیرفتند.
نمایندگان ایران چه امتیازهایی میتوانستند از کنفدراسیون بگیرند؟ آنها میتوانستند تأکید کنند که محل برگزاری بازیهای پلیآف را خودشان تعیین میکنند. ممکن بود ایافسی بگوید شما یکبار فرصت انتخاب میزبان را داشتهاید اما این کار را نکردهاید. جواب میتوانست این باشد: ما تا قبل از این با اصل برگزاری بازی در زمین بیطرف مخالف بودیم، حالا که موافقت کردهایم، شرایط باید از نو مورد بررسی قرار بگیرد.
ایرانیها اگر میتوانستند بازی استقلال و شهر خودرو را با رقبای کویتی و بحرینی به قطر ببرند، دیگر مجبور نبودند بعد از پیروزی احتمالی مقابل این رقبا، دوباره به تهران برگردند و برای بازی دوم پلیآف مقابل تیمهای قطری، با پروازی جداگانه به دوحه بروند.
طرف ایرانی میتوانست درخواست کند بازیهای پلیآف 24یا حتی 48ساعت به تعویق بیفتد تا 2 تیم استقلال و شهرخودرو در زمان مناسب و با آمادگی تهران را ترک کنند.
درخواست سوم میتوانست درباره هزینههای بازی در زمین بیطرف باشد. ایرانیها میتوانستند تأکید کنند حالا که فرصت درآمدزایی در بازیهای خانگی از استقلال و شهرخودرو گرفته میشود، پس نباید هزینه سفر به امارات یا قطر را متقبل شوند.
طرف ایرانی اما تنها و تنها به این بسنده کرد که میزبانی در بازیهای برگشت مرحله گروهی بدون پیششرط باشد.
در چنین بحرانهایی بسیار مهم است که مرکز تصمیمگیری دقیقا کجاست و چه کسانی حرف آخر را میزنند. در ماجرای اخیر ما متوجه نشدیم که آیا مدیران باشگاهها تصمیمگیرنده هستند؟ آیا تصمیمات در سطح وزیر و رئیس کمیته ملی المپیک گرفته میشود یا مثلا در وزارت خارجه و نهادهای امنیتی؟
در کشوری که مدیریت یکپارچه است، همه باید بگویند ما کنار فدراسیون هستیم و به مدیران فدراسیون کمک میکنیم اما درنهایت خود فدراسیون تصمیم میگیرد و فقط مدیران فدراسیون هم در اینباره حرف میزند.
ایافسی از روز اول همه مکاتباتش را از طریق دبیرکل انجام داد. بخش اداری بهنظر میرسید تسلط کاملی بر موضوع دارد و در نهایت هم دبیرکل بود که پای میز مذاکره با مدیران ایرانی نشست. ایافسی البته این تصمیمات را به تأیید چند کمیته هم رسانده بود اما ما هیچگاه ندیدم مسئولان این کمیتهها حرفی بزنند یا مکاتبهای بکنند.
آیا آنگونه که مدیران ورزش و فوتبال ایران ادعا میکنند ما برنده این مناقشه بودیم؟ نمایش پیروزی ایران به همان اندازه غیرواقعی است که تهدیدهای قبل از مذاکره غیرواقعی بود. مخاطب این نمایش قاعدتا افکار عمومی داخل ایران بود چون اغلب حرفها در رسانههای داخلی زده شد. به این ترتیب، زمانی میتوانیم بپذیریم که ایران پیروز این مناقشه بینالمللی بوده که افکار عمومی آن را پذیرفته باشد. نگاهی به واکنشها در فضای مجازی نشان میدهد که نتیجه واقعی با آنچه مدیران فوتبال ایران ادعا میکنند، تفاوت دارد.
نتیجه هر مذاکرهای الزاما پیروزی مطلق نیست.به دلایل مختلف ایران هم در مناقشه اخیر پیروز مطلق نبود. شاید افکار عمومی میتوانست با این واقعیت راحتتر کنا ربیاید، اگر مذاکرهکنندههای ما بلافاصله مقابل دوربین ادعای پیروزی بزرگ نمیکردند.
آیا این تنها شکست سیستم مدیریتی ورزش ایران در چند دهه اخیر بوده است؟ در این چند دهه به کدام پیروزی و دستاورد بزرگی رسیدهایم؟ آیا توانستهایم در وضعیت اقتصادی ورزش کشور تحولی ایجاد کنیم؟ در حوزه مقررات و وضع آییننامهها موفقیتی داشتهایم؟ چه حرکت اثرگذار بینالمللی در این سالها داشتهایم؟ غیر از این است که کاری هم اگر کردهایم واکنش به فشارهای بینالمللی بوده است؟ این واکنشها گاهی ظاهری بوده و گاهی هم واقعی. مثلا در مسئله ورود زنان به ورزشگاهها، سالها سیستم مدیریتی کشور هیچ ابتکاری برای حل مسئله به خرج نداد و درنهایت اگر در چند بازی زنان توانستند وارد ورزشگاه شوند، با فشار فیفا و نهادهای بینالمللی بود. بلیتفروشی در استادیومهای ایران برای سالها نظم و ترتیب مشخصی نداشت و در نهایت تنها زمانی اتفاق افتاد که جزو ملزومات کنفدراسیون برای ورود به لیگقهرمانان آسیا قرار گرفت. همین اتفاق درباره شمارهگذاری صندلیها افتاد. همه میدانستند که بهتر است صندلیهای تماشاگران شماره داشته باشد و هر کسی روی صندلی خودش بنشیند اما همین موضوع بدیهی هم هر چند به شکل محدود اما با فشار ایافسی حل شد.تغییر اساسنامه، الزامات کلاب لایسیسینگ و... هم تنها زمانی اتفاق افتاد که دیگران به ما فشار آوردند.
چه حرکتهای مثبتی میتوانستیم بکنیم و نکردهایم؟ میتوانستیم بدون فشار خارجیها، حقوق بخشی از جامعه را به رسمیت بشناسیم و درهای ورزشگاهها را روی زنان باز کنیم. میتوانستیم حقوق تلویزیونی ورزش راکه اصلیترین منبع درآمدزایی است به رسمیت بشناسیم، میتوانستیم تلاش کنیم میزبانی یک تورنمنت بزرگ مثل جام ملتهای آسیا را بهدست بیاوریم اما هیچگاه این مسئله به شکل جدی در فهرست دغدغههای مدیران ورزش مملکت قرار نگرفته است. میتوانستیم بهدنبال گرفتن صندلیهای تأثیرگذار در فوتبال و ورزش آسیا باشیم و بر تصمیمات مهم تأثیر بگذاریم اما نهایت فعالیت مدیران ما به کسب کرسیهای فرمایشی محدود شده است؛ کرسیهایی که غیر از منافع شخصی، کارکرد دیگری نداشته است.