داستاننویسی، روزنامهنویسی و عالیجناب مارکز
فریدون صدیقی ـ روزنامهنگار و مدرس روزنامهنگاری
بر این باورم و این باور، یقینی است برایم که هر شکلی از روزنامهنویسی در رخبندیهای مختلف مثل مقاله، یادداشت، مصاحبه، خبر و گزارش چون مخاطب هدفش مخاطب فراگیر است، عموماً و به ناچار باید به دراماتیزهکردن آن پیام و گزارش یا خبر تن بدهد؛ یعنی شخصیت اصلی در گزارشها و مصاحبهها و... برای اینکه مخاطب را از آن خود کند، قطعاً و یقیناً باید ساختاری داستانی و روایی بهخود بگیرد تا کشش لازم را برای جذب مخاطب و همراهکردن او داشته باشد؛ درست بهمثابه یک داستان کوتاه یا بلند. وقتی خبری را مینویسیم یا میخوانیم، در واقع از ماجرایی سخن میگوییم و بیان هر ماجرایی بیتردید ناچار است قواعد ساختاری روایی و داستانی را به جا آورد. در گزارشنویسی نیز چنین است. در واقع ماجرای اصلی در قالب یک شخصیت اصلیِ موضوع گزارش و شخصیتهای مکمل موضوع، بیان میشود یا اگر با کسی مصاحبه میکنیم، در جستوجوی رازی هستیم که نزد اوست و میخواهیم از آن، رازگشایی کنیم. به گمان من، کشف هر رازی به ناچار حرکت و منحنی رفتاریِ روایی و داستانی دارد.
اگر اینگونه است که به باور من هست، به این ترتیب باید نتیجه بگیریم که خاستگاه اولیه روزنامهنویسی، بدون تردید داستاننویسی و درامنویسی است. منظور از درامنویسی هم انواع شیوه روایی مثل نقالی و شاهنامهخوانی و حکایتهای قدیمی و... است. در چنین بستر و ساحتی، کار روزنامهنویسانی که با درامنویسی آشنا هستند یا داستاننویسانی که وارد دنیای روزنامهنویسی شدهاند، اهمیت بسزایی پیدا میکند و موجب برانگیختن دقت و تأمل در خوانندگان یک اثر میشود. حالا اگر موضوع این نوشته را عالیجناب مارکز بدانیم، باید بگوییم که او پیش از آنکه روزنامهنگار باشد، ذهنی دراماتیک داشته و داستاننویس بوده و این قالب و قاعده باعث شده که نوشتههای مطبوعاتیاش به نوشتههایی خواندنی و جذاب تبدیل شود. شخصیتهای دیگری را هم میتوان در این عرصه نام برد، مثل همینگوی و آندره مالرو و جکلندن. نمونه ایرانی و کمرنگترش اسماعیل فصیح است که دورهای هم گزارشنویسی و مقالهنویسی تدریس میکرده و درباره برخی آثارش ازجمله «زمستان 62» عدهای معتقدند یک گزارش بلند است که بهعنوان داستان انتشار یافته.
از این صحبتها میتوان نتیجه گرفت که یک داستاننویس اگر بنیه لازم برای روزنامهنویسی (یعنی استعداد و فراست و سماجت و داشتن واکنش سریع به پدیدهها) را دارد، چنین آدمی با داشتن نثر و روایت، در این عرصه هم موفق میشود؛ به این شرط که مؤلفهها و قواعد هر یک از ژانرهای روزنامهنویسی مثل خبر و گزارش و... را دنبال کند. برعکس، اگر کسی روزنامهنویس است و میخواهد وارد حوزه داستاننویسی شود و نثر و قریحه نوشتن داستان را در خودش میبیند، قطعاً موفق خواهد شد. نمونه درخشان و مثالیاش، همین کتاب رسوایی قرن گابریل گارسیا مارکز است با ترجمه علی شاکر. از آنجا که مارکز از قابلیتهای روزنامهنویسی بهرهمند بوده، توانسته داستانهایش را به سمت مستندنمایی حرکت بدهد. بهعنوان مثال، وقتی در رمان «صد سال تنهایی» به حمله فوجی از پرندهها اشاره میکند، عدد میدهد. و وقتی از او پرسیده میشود که چرا عدد پرندگان را نوشته و نگفته است فوجی پرنده، پاسخ میدهد که این را از روزنامهنویسی وام گرفتهام تا مخاطب چیزی را که میگویم، باور کند. در واقع، به گمان من، بهویژه در روزگار معاصر و در دقیقه اکنون ما که زیر باران و ریزش تصاویر و پیامها هستیم، و بهویژه در دورانی که هر دارنده موبایلی یک رسانه و یک پیام است و در نتیجه دسترسیمان به روایت و قصه و مستندات زیاد است، من توصیه میکنم هر داستاننویس جوانی آثار مارکز و بهخصوص همین کتاب رسوایی قرن را بخواند تا به درک و دریافت درستی از ظرایف و دقایق روزنامهنویسی برسد. برعکس، فهم و درک ساختار داستان و درام هم بیتردید به روزنامهنگاران کمک میکند تا در گزارش از یک مکان، شخص، واقعه، فاجعه یا هر چیزی، باورپذیری و کشش بیشتری در کارشان داشته باشند. بهخصوص در زمانهای که روزنامهنگاری مکتوب کمی رنجور شده و فضای مجازی غلبه پیدا کرده، فهم مارکز و درک ظرفیتهای ژورنالیستی او خیلی خیلی به روزنامهنگاری و روزنامهنگاران کمک میکند.
فراموش نکنیم که در پیامهای صوتی و تصویری یا بهتر بگویم، در هرگونه کارکرد رادیویی و تلویزیونی که از صدا، نور و حرکت بهره میبرد، ساختار دراماتیک بخش قطعی و یقینیِ بهویژه روایتهای تصویری است. وقتی خبری را از رادیو میشنویم آن خبر به اقتضای نوع و ماهیت خبر بهناچار میباید لحن و صدایی متناسب با موضوع را از آن خود کند و درتلویزیون که با نور و صدا و حرکت سر و کار داریم، بیتردید هر حرکت تصویری ذاتاً ناچار است موضوعی را شرح دهد تا مخاطب به درک و فهمِ پیام تصویر برسد و میدانیم که هر رفتوآمدی خواسته و ناخواسته، میباید دلیل برای بودن و چگونه بودن داشته باشد. بیان ساده این موضوع این است: هرگونه پیامرسانی در تلویزیون، ماهیتا روایی و داستانی است. همین جا باید تأکید کنم که از آنجا که مارکز یکی از درخشانترین نویسندگان و روزنامهنگارانی است که نثر و زبانی توصیفی و تصویری دارد، بنابراین چندبارهخوانی کتاب رسوایی قرن و دیگر آثار او قطعاً در شکلگیری حافظه خلاقانه صوتی و تصویری اهالی رادیو و تلویزیون مفید و مؤثر خواهد بود.